eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌رسم، اما سلام انگار یادم می‌رود شاعری آشفته‌ام، هنجار یادم می‌رود با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر! بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می‌رود من پر از دردم، پر از دردم، پر از دردم، ولی تا نگاهت می‌کنم انگار یادم می‌رود راستی چندیست میخواهم بگویم بی‌شمار دوستت دارم… ولی هر بار یادم می‌رود… مست و سرشاری ز عطر صبح تا می‌بینمت وحشت شب‌های تلخ و تار یادم می‌رود! شب تورا در خواب میبینم همین را یادم است قصه را تا می‌شوم بیدار یادم می‌رود من پر از شور غزل‌های توئم، اما چرا تا به دستم می‌دهی خودکار یادم می‌رود؟
دل من بی نگاهت می‌شود بی تاب،می‌میرد شبیه آن درختی که بدون آب می‌میرد تو آن صبح دل انگیزی که از شوقش نمی‌خوابم وگرنه بی تو قلب عاشقم در خواب می‌میرد ندارد زندگی جریان بدون عشق پاک تو بیفتد آب از جریان،شود مرداب،می‌میرد دلم بر پیچ و تاب موی تو طوری گره خورده که آخر در میان موج این گرداب می‌میرد دوای درد من جانا صدای خنده های توست نباشد نوش دارو،شک نکن!سهراب می‌میرد
دوست دارد یا نمی‌خواهد مرا معلوم نیست عشق، بازی می‌کند با من چرا! معلوم نیست می‌کشم سر، هرچه می‌ریزد به جامم دستِ دوست کِی در این میخانه می‌افتم ز پا معلوم نیست برگ، دستِ شاخه را وقتی رها می‌کرد گفت: باد با خود می‌برد ما را، کجا؟ معلوم نیست یا نمی‌آید به چشمِ باغبان، پاییزِ ما یا زمستان و بهارِ کاج‌ها معلوم نیست با طبیبان، رنجِ ما را بازگو کردن خطاست جای زخمِ عشق بر دل‌های ما معلوم نیست..
من ماندم و راه چاره پیدا کردن هر نیمه ی شب ستاره پیدا کردن اینگونه که در خیال تو گم شده ام سخت است مرا دوباره پیدا کردن
سلام صبحتون بخیر🌼
هدایت شده از نبض قلم
شب رفت و دوباره وقت دیدار شده موسیقی تازه ای پدیدار شده برخیز و به آفتاب لبخند بزن خورشید به خاطر تو بیدار شده @nabzeghalam
🌼
پس از تو باز نشد دکمه های پیرهنم  به لطف دوری تو در تدارک کفنم من آن درخت جوانم که بعد رفتن تو  میان باغچه شایسته ی تبر شدنم پس از تو غربت محض است در فراسویم  به قدر سنگ مزاری نمانده از وطنم چقدر پیر شدم بعد تو که آینه هم  نگاه کرده و باور نکرده ست منم چقدر بعد تو تنهایی ام عمیق تر است  چقدر بعد تو محتاج دوست داشتنم  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهرا ملکی بود که نازل شد و برگشت بیهوده در این خاک نگیرید نشانش...
درد دل کن که نماند به دلت ، دل تنگی کوه هم در فوران است به آن دل سنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آبادی شعر 🇵🇸
ممنون که علائم حیات از خودتون نشون دادید مدیر محترم😊
چه وقت گل کند آیا شکوفه های تنت چه قدر مانده که دستم رسد به پیرهنت ؟ چگونه صبر کنم که باز برچینم شکوفه غزل از گیسوان پر شکنت غمی نجیب نهفته است در دلم  که مرا رها نمی کند احساس دوست داشتنت تو آن دقایق شیرین خاطرات منی ببر مرا به تماشای باغ نسترنت تمام شهر به تایید من بپا خیزند اگر دقیق ببینند از نگاه منت چگونه با تو بجوشم؟چونه دل بدهم ؟ منی که این همه می ترسم از جدا شدنت
من سنگ نیستم که فراموش کنم آرام بایستم، فراموش کنم خندیدنمان می‌رود از یاد ولی من با تو گریستم، فراموش کنم؟
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید  
به آتش می‌کشم آخر دل نامهربانت را به یغما می‌برم چشم به رنگ آسمانت را بمان ای کشتی امیدهایم لج نکن با من به طوفانی ز نفرین می‌سپارم بادبانت را وجودش را ندارم خوب می‌دانی و الا من - به لب می‌آورم با دست‌هایم طفل جانت را شنیدم با من حاضر جوابی می‌کنی باشد خلاصه داغ خواهم کرد گنجشک زبانت را سر آخر، به دست باد خواهم داد‌ می‌بینی - شلالِ گیسوانِ مخملِ پولک نشانت را بهانه بی‌ بهانه کارم از این حرف‌ها بگذشت که من تا آخرش پس داده بودم امتحانت را نمی‌دانی چه آهی می‌کشم وقتی که دورا دور تماشا می‌کنم رنگین کمان ابروانت را به آتش می‌کشانی با نگاهی طفل مردم را معاف از چشم‌هایم کن نگاه ناگهانت را مرا تب می‌کند وقتی سبک‌تر از پر قویی به تشکیل تبسم می‌سپاری تا لبانت را به نستعیلق ابروی به هم پیوسته‌ات سوگند به من جان می‌دهی، حرفی بزن وا کن دهانت را بر این دیوانه‌ی یک لا قبا آخر محل بگذار ببین هر جا به سینه می‌زنم سنگ گرانت را ... خلاصه از من دیوانه گفتن از تو نشنیدن حنا می‌گیرم آخر دست‌های مهربانت را
تبریک نگو به من شبِ یلدا را شب‌های بلند کم ندارد بختم
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود آخرین جرعهٔ جام است و شبم طولانی است چه کنم این همه غم از دل تنها برود دل پر حسرتی از این همه یلدا دارم کاش یک بار بیایی تو و غم‌ها برود راه برگشتنی ای ماه به مردابت نیست مثل رودی که بنا نیست به دریا برود دل من بود که در گوشهٔ تنهایی سوخت هر کسی شرم ندارد به تماشا برود عاشقی کردنمان دردسری بیش نبود عشق ای کاش که از دهکدهٔ ما برود هر که معشوقه برانگیخت گوارایش باد دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود...؟!
تموم هستی و دار و ندارم! بدون تو پریشون و خمارم! دوبـاره مثل سالای گذشته شـب یـلـدا نمی‌آیی کنارم؟
بـدون تـو پـریشون و مریضم دارم از غصه اشکامو می‌ریزم یه هفته منتظر موندم بیـایی شـب یـلـدا کـنـار مـن، عـزیزم!
دورِ هم؛خنده به لب؛کرسی و فال حافظ شب یلدا شب زیبای غزل خوانی شد شب طولانی سال است کمی فکر کنیم غیبت یار چرا اینهمه طولانی شد؟! قاسم نعمتی
ای خـیمه‌نشـین سـاکن صحراها! ای وصل تو، قصهٔ خوش فرداها! با بـودن شـب‌های بلـنـد هجـرت گشـته است بهـانه، هـمـهٔ یلداها!
یوسف شدم امّا به زلیخا نرسیدم هر جا اثرت بود به آنجا نرسیدم آنقدر ز من دوری و آنگونه که باید- با سر بدوم سوی تو،، با پا نرسیدم کوتاه که شد موی تو،خون شد جگر من یک باغِ انارم که به نرسیدم آن ماهی سرخم که به امّیدِ رهایی از تُنگ پریدم وَ به دریا نرسیدم عمری ست که سر کرده دل من به صبوری عمری ست که از غوره به حلوا نرسیدم دردا که من از کودکی ام اُنس گرفتم- با واژه ی «ای کاش» ، «نشد» با «نرسیدم»