eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
اسماعیل علیخانی.پیرزن.mp3
3.59M
دکلمه شعر بنده توسط دوست شاعر و خوش صدا جناب علی جعفری❤️
دلــــم از حال تو هـــــــر بار خبـــــر می خواهد سمتت از شــــــوق شب و روز سفـر می خواهد به دلت نیست کـــــــــه دل را به دل مـن بدهی دل من را دل تـو دست به ســـــــــر می خواهد پشت اخــمت شده طوری دل تو پنهــــــــان که فتحش اندازه یک شهــــــر جگــــــر می خواهد قــــــــــدر خود وقت خودش جرات کافی دارم گفتن حرف دلـــــــــم ترس مگــــر می خواهد؟ بعد از این دور تـو را یک خط قرمـــــــز بکشند غیر از آن کس که دلش توپ و تشر می خواهد نشنـــــــوم دست کسی می طلبــــــد دستت را گفته باشــــــــم به تو، آن دست تبر می خواهد ✍
دوستت دارم نمــی دانـــــــم بگویم یا که نه؟ باز آیــا می کنــــــــی در را به رویم یا که نه؟ مــــــانده ام راز دل من را بدانی بعـــــد از آن مـــــی رود راحت به دستت آبرویم یا که نه؟ می شود آخـــــر که از نزدیکــتر بی اضطراب عطـــــر مطبـــوع وجودت را ببویم یا که نه؟ پایه هستی نام زیبـــــــایت کنـــــــــار نام من تا ابد دیگــــــر شود نقـــــش تتویم یا که نه؟ گشته ام دنبـــــــــال گنجی از محبت سالـــها می شوی پایان عمـــری جستجویم یا که نه؟ اینقدر ساکت نمـــــــان حرفی بزن چیزی بگو پشت بهتت با جـــوابی رو به رویم یا که نه؟ این سکوت ترسناکت ناشی از حال رضاست؟ من بمــــــــانم باز با بغض گلویـــم یا که نه ؟ ✍
با شعـر نوشتـــم که : "بدان این دل غمگین بدجــور شده عاشقت ای پنجه‌ی خورشید!" گفت: "از خودتان بود؟ عجب شعر قشنگی" نابود شــــدم، وای.... چـــــــــرا باز نفهمید؟ ✍
شاه شطرنج خودم بودم ولی یک روز عصر تاج خود را مات و مبهوت رخت بشکسته‌ام
شعرهایم مال تو ، این اوج احسان منست شعر من قیمت ندارد ، قیمتش جان منست با خیال مهربانت ، قصه ها دارد دلم در هوایت جان سپردن ، شرح عرفان منست شعرهایم مال تو ، دلتنگی ات ما را بس است خاطرات روشنت ، هر لحظه مهمان من است...! ...
در خیالات خودم میگردم اما نیستی نیمه شب می آیی و تا صبح فردا نیستی یک زمانی مونسم بودی نمیدانم چرا فکر رفتن میکنی اهل مدارا نیستی ضجه ها را ریختم دیشب کنار پنجره آمدی دیدی ولی فکر تسلا نیستی واژه واژه شعر می بافم در این شهر فریب یخ زده آغوش ِ تو لای غزل ها نیستی عطر تو‌می پیچد اما باز حاشا میکنی کاش می دانستم از اول که با ما نیستی ناله ی مرغ شباویزم به گوش کوچه ها مأمنی بر قلب این شبگرد تنها نیستی عاشقت بودم‌ ولی هرگز نمی شد باورم رفته ام از یاد و دیگر مرغ شیدا نیستی 🌿🥀
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد 🌹🌹🌹
من به بند تو اسیرم تو زِ من بی خبری آفرین معرفت این است که زِ من می گذری...😒😕؟؟!!
شده از خیالبافی، بشوی اسیر چشمی؟ که خودش خبر ندارد، و تو در خیال اویی…
گویند: دل اسیر همان شد که دیده دید این دل شنید وصف تو، شد مبتلای تو!
اگر زلفت به هر تارى اسیر تازه اى دارد مبارک باشد اما... دلبرى اندازه اى دارد!
فرض کـن شیـری که دنبالِ شِکاری تیزپا ست در خیالـَم میدَوَم دنبـال آهـویی کـه نیـست...
در این جنگل که هر آهو اسیر دام صیادیست غزال سرکشی هستم که بندی نیست بر پایم
به جای آنکه خیال محال من باشی نمیشود که بیایی و مال من باشی...؟
عاشق شدن را داشتم از یاد میبردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان
از برای کشتنِ من کم نبود اسبابِ قتل حالِ بیمارِ من از اغیار پرسیدن نداشت..
🔻 عِشـق بیماری مُسری‌ست و مَن میترسم با هَمین شعـر به روح ِ تـو سِرایَت بڪند 🌿
آهوی دشت زندگی را رام کردم روزی که چشمان مرا باران نمودی 😐
••° می پرسی چرا ؟ چه شد که شاعر شده ام ؟ فقط از شوق همین که تو بگویی: «احسنت»
به یادِ رویِ تو مشغولم آن چنان، که نماند مجالِ آن که به خود، یا به دیگری، نگرم
اگر شد اسم من را زیر این ابیات بنویسید که او با اینکه ترکم کرد اما شعر می خواند...
کنار بستر بیمار عشق حمد نخوان برای عارضه‌ء عاشقی شفایی نیست
‌میکنم سرفه که منظور: کنار تـو منم کرده‌ام جمع حواسم که نلرزد سخنم مــن ، شــما ، چیزه ، ببخشید خداحافظتان ای خـــدا باز نشد حرفــ دلم را بزنم
‌ ‏خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگ من نمی‌ارزد به غصه خوردن تو...