eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا صاحب الزمان... کجا ماتم واسه حیدر گرفتی؟ بساط غم با چشمِ تر گرفتی؟ به قربون دلِ پُر دردت آقا کجا قرآن به رویِ سر گرفتی؟
صلی‌الله علیک یا مولانا یا امیرالمومنین یک شهر پر بود از شمیم مُشک‌بارش از عطرِ نانِ تازه‌ی در کوله‌بارش ماهی که در تاریکی شب‌ها همیشه در کوچه‌های شهر گشتن بود کارش ماهی که دل‌های تمامِ مشتری‌هاش بودند با شوقِ رسیدن بی‌قرارش می‌آمد و پر می‌شد از شوقِ تماشا چشم تمامِ مردم در انتظارش قاب نگاه دردمند بی‌کسان بود هر لحظه پیش دیدگانِ اشک‌بارش می‌آمد و صحرایِ دل‌هایِ کویری می‌شد پر از گل از نفس‌های بهارش یک عمر،هر آن بهره می‌بردند مردم از عطر جان‌بخش به حالِ انتشارش کُشتند او را جای مهر بی‌دریغش کشتند او را جایِ لطفِ بی‌شمارش کشتند او را تا نشان از او نباشد در قاب دل‌ها مانده اما یادگارش بابای‌مان رفت از جهان و ما یتیمیم هستیم تا دنیاست دنیا داغدارش دلدادگان راه پاکش لحظه‌لحظه هستند در هر سویِ عالم جان‌نثارش در انتقام قتلِ آن مولایِ مظلوم یک روز می‌آید کسی با ذوالفقارش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاعر گذاشت قافیه ها را کنار هم مثل کسی که سنگ بنا را کنار هم... حبل المتین عالمیان نام مرتضاست که جمع کرده اهل ولا را کنار هم جز در کنار سفره این خاندان،کسی هرگز ندیده شاه و گدا را کنار هم در لحظه لحظه بندگی اش چون علی کسی در بند کرده خوف و رجا را کنار هم؟ دیدم به گَرد قنبر او هم نمیرسند وقتی گذاشتم خلفا را کنار هم مولا کجا و آن سه نفر؟؟!کِی گذاشته عقل سلیم خاک و طلا را کنار هم " او بنده است یا که خدا؟؟"جمع کرده است این مساله همه علما را کنار هم ما سمت زادگاه علی سجده میکنیم اینگونه بنده ایم خدا را کنار هم هنگام حشر زیر عبا جمع می‌کند ما نوکران آل عبا را کنار هم
رادمردی مهربان با دست های پینه دار در میان کوچه های شهر غربت رهسپار کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟ کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم می­شود چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار قامت سرو بلندش در هلال افتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
ای‌خواب!به‌چشمی که نمی‌خفت،بیا ای‌خنده! به‌غنچه‌ای که‌نشکفت، بیا. . . دیوار و درِ کوفه زبان شد که؛ «مرو» امّا چه‌کنم؟ فاطمه می‌گفت؛ «بیا». . . ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پر بود ز غم حال و هوایش یک عمر محرم میشد چاه برایش یک عمر بشکافته سر شد ز نمک نشناسی مردی که نمک بود غذایش یک عمر
ای فجر!صادق باش، شب غم دارد انگار خورشید هم چون ماه ماتم دارد انگار از چاه دیگر در نمی آید صدایی خشکیده وجدانش، فقط نم دارد انگار می بارد اشک از سفره ی طفل یتیمان کوفه برای کعبه زمزم دارد انگار از روز داغ کوچه حیدرداشت میسوخت زخم علی اینبار مرهم دارد انگار وقتش رسیده باز برگردد کنارش آیات کوثر یک علی، کم دارد انگار
تاریکم و با نور جلی می آید آن وعدهٔ روزِ ازلی می آید دور و برِ من کاش که خلوت باشد آن لحظهٔ آخر که علی(ع) می آید!
از این تصویر بجز سیدحسن بقیه شهید شدن و انشالله سید عزیز انتقام همه این شهدا را خواهد گرفت از سمت راست شهید عماد مغنیه شهید محمدرضا زاهدی شهید حاج احمد کاظمی شهید حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکوفه‌ها که پر از عطر عید می‌رویند به خیر مقدم سال جدید می‌رویند بهار می‌رسد و سبزه‌های چشم‌به‌راه به شوق سفرهٔ تحویل عید می‌رویند قنوت شاخه پر از ربنای غیرت کیست؟ که برگ‌ها مست از "یامجید" می‌رویند به رستخیز بیاندیش، این تجلی اوست که یک‌به‌یک گلدان‌ها: سعید می‌رویند به لاله‌های پر از خون نگاه کن! انگار به جلوه‌خوانی "حبل‌الورید" می‌رویند شکوفه‌ها شهدای همیشه در کفن‌اند که این‌چنین سرخ‌اند و سپید می‌رویند از آب و آتش... این باغ را مترسانید درخت‌ها همه اینجا شهید می‌رویند
سرزند آفتابِ صبح ظهور سررسد عمرِ این شبِ دیجور دشمنان را بگو نمی افتد پرچمِ ایستادگان از شور
🌷تقدیم به سردار سرافراز و همراهان ایشان که در حملهٔ رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند. سینه‌ها با سوختن، ارزنده‌تر خواهند شد شمع‌ها در عمق شب، تابنده‌تر خواهند شد امتیاز ماست‌‌ مُردن! می‌کُشند و غافل‌اند دم به دم با مرگِ ما، بازنده‌تر خواهند شد سنگ اگر هم‌صحبت آیینه‌های ما شود ما زبان‌هامان از این بُرّنده‌تر خواهند شد چون جواب صخره تکراری‌ست، پرسش‌های موج، بعد از این، از صخره‌ها کوبنده‌تر خواهند شد چشم‌هایی که پیِ میراث ما افتاده‌اند منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد! اهل دنیا را خیال مرگ حتی می‌کُشد عاشقان با مرگ اما زنده‌تر خواهند شد ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش! تحفه‌ها، تزیین شده، زیبنده‌تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی‌ است بی‌تفاوت‌ها فقط شرمنده‌تر خواهند شد!
حالا که نازنین شده‌ای، ناز می‌کنی دل را که بردی، از سر خود باز می‌کنی! حالا که ماجرا به درازا کشیده است از پشت پلک اشاره به ایجاز می‌کنی! هی‌ می‌کشانی‌ام عقب بال‌هات و باز در چنگ من نیامده، پرواز می‌کنی! دیگر به‌حال‌ عشق تفاوت نمی‌کند این بی‌تفاوتی که تو ابراز می‌کنی! هر بار من به آخر این قصه می‌رسم تو می‌رسی و باز هم آغاز می‌کنی!
مانند تو غریب... مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت انبوه دردهای تو را آسمان نداشت افسوس... با تمام بزرگی، زمین ما جایی برای ماندن تو در میان نداشت پیش از تو روزگار، کریمی ندیده بود بعد از تو سفرۀ فقرا آب و نان نداشت محراب مانده بود در آن صبح فتنه‌خیز می‌خواست نعره سر دهد امّا توان نداشت بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت دستان مهربان تو را آسمان نداشت پیش از تو ای بهانۀ هر آفرینشی! هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت آری عدالتی که بنا ریخت در جهان جز کینه از برای علی ارمغان نداشت گاهی کنار نخل و زمانی کنار چاه شب‌های سوگ فاطمه چشمت امان نداشت یا مرتضی! پس از تو جهان تیره‌روز شد زیرا بدون تو پدری مهربان نداشت من خاک را قدم زدم و هیچ جا دلم جز سایه‌سار مِهر علی سایه‌بان نداشت یا مرتضی! ببخش اگر در رثای تو شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت
👓 توییت روشنگرانه استاد عباسی🌹 ❗️ بنده به فرماندهان جبهۀ مقاومت ودر رأس آنها فرمانده کل قوای مقاومت بیشتر از کسانی اعتماد دارم که منبع اول و آخر تحلیل‌هایشان اخبار شبکه‌های اجتماعی است و از آنچه در متن و پشت صحنۀ مقاومت می‌گذرد بی‌اطلاع‌اند. احساساتتان قابل احترام؛ اما مراقب تحلیل‌هایتان باشید.نکات باریک‌تر ز مو بسیار است.
واغْفِرْ لي ما خَفِي عَلَي الاْدَمِيينَ مِنْ عَمَلي وَ اَدِمْ لي ما بِهِ سَتَرْتَني من بد بودم ولی تو احسان کردی هر بار به من لطف فراوان‌ کردی غفار! بیا و باز نادیده بگیر آن را که ز چشم خلق پنهان کردی
رفت آبرویش مثل آب از جو، چه خواهد کرد؟ شیری که شد بازیچه‌ی آهو، چه خواهد کرد؟ از دست‌های دوست جز این انتظاری نیست جز زخمِ پی‌در‌پی مگر چاقو چه خواهد کرد؟ سنگم مزن زاهد! که‌ دست از شیشه بردارم بیمار معلوم است با دارو چه خواهد کرد! من مانده‌ام یک عمر این دل، زندگانی را دور از طنابِ دارِ آن گیسو چه خواهد کرد؟ از ردِ پای رفتنش پیداست دیگر، عشق خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد حاشا حسادت ورزم احوال رقیبم را با من چه کرد او تا مگر با «او» چه خواهد کرد؟
عمریست که او مرد رشادت بوده است در سوریه دنبال شهادت بوده است انگار که اذن کربلا دست رضاست سردار ببین چه با سعادت بوده است... https://eitaa.com/khalvatevesal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‏«رهبر انقلاب: غالباً، چاره به جز حمله حماسی نیست...» واکنش قابل توجه رهبرانقلاب به یک بیت 🔹️ناصر فیض، شاعر: همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست که گاه، چاره به جز حمله حماسی نیست تصحیح معنادار رهبر انقلاب بر مصرع دوم بیت را ببینید. گاه نه! غالباً همینجوریه...
خبـری آمده که صبــح ظفر نزدیک است روزِ آزادیِ اَبنـــای بشـــــر نزدیک است ماندنی نیست شب تیره که فجر آمدنیست «اندکی حوصله و صبـر،سحر نزدیک است» (کیمیا) 🤲
وعده ی عشق آن را که ذکر دوست برلب صبح و شام است ظهرِ عروجِ کربلایش عصرِ شام است در کربلای عشق سربازِ حسین (ع)است با هر سلامِ خویش ،همراهِ امام است در هر نفس لبیک گویِ دعوتِ اوست هر لحظه در این راه مشغولِ قیام است دلدادگانِ آستانِ معرفت را یک لحظه دور از راه حق بودن حرام است کی بیم دارند از تبِ سرخِ شهادت در عشق سَر دادن ،یقین سِرِّ دوام است با شوق جان نوشیدن از جامِ شهادت شیرین ترین افطاریِ ماهِ صیام است سردار ها را از سرِ بر دار غم نیست جانهایِ شان مشتاق این شُرب مدام است صهیونِ درمانده از این حجمِ جنایت بر زخمهای خویش فکر التیام است اما نخواهد بست از این ظلم، طَرفی والله،کارِ دولتِ صهیون تمام است والله نزدیک است روز وعده ی عشق پایانِ کارِ دشمنان بد مرام است ای صاحبِ میخانه لب تر کن به امری جان‌هایمان لبریزِ شورِ انتقام‌ است