eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه ی انتقام آن مژده که گفت اِمام‌مان نزدیک است ساعاتِ خوشِ قیام‌مان نزدیک است از کشته شدن به جان ما نیست هراس چون لحظه‌ی انتقام‌مان نزدیک است
«اِنّا فَتَحنا» به زعم خویش تا پایان دنیا زنده می‌ماند ولی این شب فقط تا صبح فردا زنده می‌ماند برای قدس خوابی دیده‌اند ابلیس‌ها اما به‌رغم این همه کابوس، رؤیا زنده می‌ماند میان باد و باران، سیل و طوفان، ترکش و موشک دلم قرص است این سرو شکیبا زنده می‌ماند تمام کودکان را هم اگر کشتند باکی نیست برای کشتن فرعون، موسی زنده می‌ماند اگر مکر خدا مکر است، خواهی دید ای شیطان! یهودا می‌شود مصلوب و عیسی زنده می‌ماند فرو می‌پاشد آری هیبت پوشالی صهیون کماکان غیرت طوفان‌الاقصی زنده می‌ماند شهادت را نمی‌فهمند، کورند و نمی‌بینند فلسطین دم‌به‌دم می‌میرد اما زنده می‌ماند به قعر گور خواهد برد ابلیس آرزویش را بر اوج قله‌ها "اِنّا فَتَحنا" زنده می‌ماند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق تو همیشه تکیه گاه است، خدا بی لطف تو عمر من تباه است، خدا شرمنده که خوب تا نکردم با تو شرمنده که نامه ام سیاه است، خدا
باید جواب ابرهه سجیل باشد باید هدف ها قلب اسرائیل باشد
🌷برای سردار شهید محمدرضا زاهدی شد روزی‌اش از صحن رضا انگشتر او رفت و از او ماند به جا انگشتر باز از صف کربلاییان رفت یلی شد تازه دوباره داغ با انگشتر ✍️ ، ۱۴۰۳/۰۱/۱۴ 📌پ.ن: شهید زاهدی شب پیش از شهادتش زائر حضرت امام رضا سلام‌الله‌علیه بوده است. چند هدیه‌ از آستان مقدس به او می‌دهند، اما نمی‌پذیرد و می‌گوید که از داخل ضریح چیزی به من بدهید. به او یک انگشتر می‌دهند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تیری که کبوترانه تر مشق گرفت در سینه نشست و از جگر مشق گرفت از بس که دمشق وعشق را قافیه دید نخل از تن سربریده سرمشق گرفت
می‌خوانمت به امید رحمتت؛ بک یا الله! باز آمده‌ام سوی تـو هر چند که دیر شرمنده کن و مرا در آغـوش بگیر روئیده جوانــه‌های‌ الغـــوث به لــب این‌ توبه نصوح‌ است به قرآن، بپذیر
هدایت شده از  اشعار ناهید خلفیان
رفته است به باد، هست من یا الله از نفس هواپرست من یا الله سرگشته به دامنت پناه آوردم امشب تو بگیر دست من یا الله @andisheysabz
سلام طاعات و عزاداری‌های همه قبول باشه ان‌شاءالله 🥀
ای غنچه های گرم دعا صبحتان بخیر ای بلبلان نغمه سرا صبحتان بخیر شب رفت و چشمهای زمین غرق نور شد ای بندگان خوب خدا صبحتان بخیر
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
ما را که به هیچ می‌فروشند ای خواجه نمیخری غلامی؟
ای رفتگان، حقیقت دنیای ما چه بود؟ ای تازه باخبر شدگان، ماجرا چه بود؟ در رنج زیستیم و بلا را گریستیم رنج از برای چیست؟ مراد از بلا چه بود؟ گر با دعای خود به جهان پا گذاشتم در حیرتم که فلسفهٔ آن دعا چه بود؟ دل بردی از جهان و نپرسیدی از خودت راهی که ‌می‌رسید به قلب خدا چه بود؟ اقرار می‌کنم به گناه و بعید نیست منکر شود خدا و بگوید کجا؟ چه بود؟
طمع وصل تو می‌دارم و اندیشه‌ی هجر دیگر از هرچه جهانم نه امید است و نه بیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی بد نشد... با غزلی، صیدِ غزالی کردیم
سکوت می‌کنی و رنج می‌کشی و خوشی که خوب می‌شود این روزگار از فردا...
چقدر زود!... چقدر زود به پایان رسید مهمانی گذشت ماهی و گویی که رد شده آنی تو را به عالم باقی خدات خواند ولی دریغ دل نبریدی ز عالم فانی به بند بود برای رفاهِ تو شیطان عجب از آنکه خودت در مرامِ شیطانی گذشت فرصت خوبی برای خودسازی چه ساختی؟ به جز این تپه ی پشیمانی چه حاصلی به کف آورده ای از این ماهی که گشت نعمتِ بی حد برایت ارزانی خدا برای تو قدری شریف قائل شد دریغ آنکه تو قدر خودت نمی دانی خدا برای تو پوشاند جرمهایت را تو بی خیال که چشم از گنه بپوشانی تو را به اشرفِ مخلوق ها نشان بخشید چرا گذشتی از این افتخارِ انسانی ز خوانِ لطف خدا دل بریدی و رفتی به شور و شوق، که کورش زده ست کمپانی چرا به سمت تَتّلو شدی چنین مایل؟ چه داشت کمتر از او در صدا مگر بانی؟ بیا و باش در این راه یارِ صدّیقی! نباش بهر وطن خاوری و زنجانی خدا برایِ تو جویِ عسل فراهم کرد تو روزه می خوری اما برایِ یک رانی!! سوار شو به قطارِ عروج تا جا هست! بترس از آن که بیایی و بشنوی ؛ جا نی! نه اینکه شعر برای تو بوده، در این حال شبیه توست یقین شرحِ حال ماها نی... "ز"توی قافیه ی جایش نبود پس اینجاست چقدر سست شدند این دوبیت پایانی😂
سرشارم از شعرهای نچیده، روزهای نیامده، اتوبوس‌هایی مملو آدمیانی که به تعطیلی می‌روند، قلبی که روی دست بهار مانده است، کف‌های پر کشیده بر پر مرغانی که به سمت شمال می روند... سرشارم از شکایت سنگ‌ها وقتی که در ترنم رودخانه ترک می‌خورند... سرشارم از برف، از ترنم انگور، نور ... و در انتظارم از بُن تاریکی آفاقم را روشن کنی، من برخیزم و در درخشش روزی دیگر باقی زندگی را پی گیرم...
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش دلم زبانهٔ آتش، دلم خرابهٔ شام مرا به خاطر این خانهٔ خراب ببخش.. تمام عمر حواست به حال و روزم بود تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش اگر شکسته‌پر و روسیاه آمده‌ام مرا به نور حسین بن آفتاب ببخش حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش همیشه جانب او گفتم «السلام علیک...» مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش شنیده‌ام که تو با کودکان رفیق‌تری مرا به گریهٔ شش‌ماههٔ رباب ببخش
ماه رمضان است کریمانه ببخش! ما جمله گداییم و تو شاهانه ببخش! ای شاه دخیل آستانت شده ایم مانند کبوتران به ما دانه ببخش! @nabzeghalam