eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من و تو هر دو غريبيم، هر دو تنهاييم من و تو غمزده، مثل غروب درياييم كسی كه با من و تو آشناست، ناپيداست من و تو گر همه باشند، باز تنهاييم به حال تشنگی ما دلی نمی‌سوزد ملال‌بارتر از ريگ‌های صحراييم نديده روز خوشی، چشم‌های خستهٔ ما دچار خلوت خاموش نيمه‌شب‌هاييم به دوش ما غم یک‌عمر خانه‌بر‌دوشی‌ است من و تو شهرهٔ آوارگان دنياييم من و تو شاهد مرگ بنفشه‌ها بوديم كسی كه هيچ نديده بهار را ماييم ببين چگونه به ما خيره‌خيره می‌خندند من و تو... آه من و تو، چقدر رسواييم
‌ گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر! ‌‌ در میان دوست‌داران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر! ‌‌ ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچ‌کس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر ‌‌ عاشقی از داغ غیرت مُرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دل‌هایی چقدر ‌‌ آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر... ‌‌
ای بازی زیبای لبت بسته زبان را زیبایی تو کرده فنا فن بیان را ای آمدنت مبدأ تاریخ تغزل تأخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را نقل است که در روز ازل مجمع لالان گفتار تو را دیده و بستند زبان را عشق تو چه دردی است که در منظر عاشق از تاب و تب انداخته حتی سرطان را کافی است به مسجد بروی تا که مشایخ با شوق تو از نیمه بگویند اذان را روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ترسید که دیوانه کنی نامه‌رسان را خورشید هم از چشم سیاه تو می‌افتد هر روز اگر طی نکند عرض جهان را یک عمر دویدند و به جایی نرسیدند آنان که به دستت نسپردند عنان را بر عکس تو می‌گریم اگر با تو نباشم تا خیس کنم حداقل نقش جهان را
آغوش تو باشد هوس سِیر جهان نیست با تو سخن قافیه ها غیر بمان نیست ابروی تو خطاطی زیبای خداوند زیبایی اندام تو در نقش جهان نیست این عشوه‌گری‌های لب و چشم و تن تو توی ادبیات بجز فن بیان نیست حالا که به قهر آمده چشم و دل سنگت جز بوسه میان لب ما نامه رسان نیست ای وای قطار آمده آماده‌ی رفتن یک بوسه بده دست کم ای دوست زمان نیست
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش
از دل اثر نماند و غمِ او همان به جاست بر باد رفت خانه و مهمان نشسته است
گُریزی از تو ندارم، هر آنچه هست، تویی اگر صواب منی یا که ناصواب منی
«دریا شود آن رود که پیوسته روان است»
باید برای لحظه‌هایت همنفس باشم باید هوای تازه‌ای در این قفس باشم باید جهان را در پیاله جا کنم آن وقت شاید شود قدری برای عشق بس باشم باید کنارت باشم و دورت بگردم تا هر جا صدایم می‌کنی فریادرس باشم خاکستری باشم به زیر آتش عشقت حتی بمیرم باز هم در دسترس باشم وقتی ببینی بغض کردم شانه‌ات باشد وقتی ببینم بغض کردی پیش و پس باشم حالا بیا قدری بخند و نازکن جانم نگذار تا در قلب پاکت هیچ کس باشم
📚عنوان: پرنده به پرنده ✍نویسنده:آن لاموت مترجم:مهدی نصراله‌زاده انتشارات: بیدگل آن لاموت به خواننده‌هایی که در سودای نوشتن هستند یاد می‌دهد که چگونه نوشتن را به بخشی از زندگی تبدیل کنند. لاموت در کتاب «پرنده به پرنده» ترغیب می‌کند، تعلیم می‌دهد و الهام می‌بخشد. کتاب پرنده به پرنده یکی از محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب‌ها درباره نویسندگی است، اما چیزی که کتاب را متمایز می‌کند این است که تنها کتابی درباره نویسندگی نیست و بیشتر شبیه به خودزندگی‌نامه‌‌‌ای خواندنی است که در آن لاموت همانقدر که درباره نویسندگی می‌گوید درباره زندگی نیز می‌نویسد. 🖊@ghalatnanevisim
یارب آشفته‌تر از این مپسندی ما را بیش از این خسته و غمگین مپسندی ما را سهم ما در غم‌ همسایه قنوت است و‌ دعا غافل از فرصت آمین مپسندی ما را گر به آرامش کاشانه‌ی خود خرسندیم فارغ از رنج فلسطین مپسندی ما را فاطمه پُشتِ دَر از حفظ ولایت می‌گفت شیعه‌ی بی خبر از دین مپسندی ما را هل أتی را ننوشتی که فقط خوانده شود بی خبر از غم مسکین مپسندی ما را حیدر از شیعه‌ی خود مالک اشتر می‌خواست در صف خُدعه‌ی صفّین مپسندی ما را کو شهادت که مرا زنده کند موقع مرگ مُرده در لحظه‌ی تدفین مپسندی ما را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به امداد مسیحانه‌ی تو دل بستم سخت محتاج عنایات و دعایت هستم سینه‌ام تنگ شده از غم دوری حرم آمدم شاه به عشقت که بگیری دستم
دل نمیفهمد به فکر خویش نیست به لباس و عقل و دین و ریش نیست دل هوای با تو بودن دارد و گَلّه جای جمعِ گرگ و میش نیست می زنم بوسه‌ به دوری جای تو با تو بودن آرزویی بیش نیست ای خدا لطفی بکن در حق من دل اسیر یار‌ و راه پیش نیست تا جوانم سر به راهم کن همین دل نمیفهمد به فکر خویش نیست
اردیبهشت کمی از بهشـت‌ اسـت خنـده‌های تـو اما تمـامش... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
همه‌ی دلخوشی‌ام آخر شب ها این است دو سه خط با تو سخن گفتن و آرام شدن..
37.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺من دختر ایرانم! 🟣نماهنگ «دختر ایران ۲» در آستانه ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر منتشر شد. 🎥کارگردان: مهران علوی 🎙شعروملودی: محمداسدللهی تنظیم: امید روشن بین اجرا: گروه هم آوایی هوران و نغمه سپیدار 🟣تهیه شده در موسسه زامیر 🔶سازمان هنری رسانه‌ای اوج تلگرام|اینستاگرام|بله|ایتا|آپارات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ای که پرسیدی ز من آخوندها کی می‌روند...😂 شعرخوانی در محفل طنز حتما حتما ببینید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تو معجونی تو دم‌نوشی تو چای سبز لاهیجان تو را در سینه‌ام دارم شبیه لؤلؤ و مرجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غريب تا كه نماند حسينِ بی عباس به‌جای خواهری آنجا برادری کردی... شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب، در وصف حضرت زينب سلام الله عليها
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم... وای از این حال پریشان که من امشب دارم...!
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
تو كه گيسوي پريشان شده در پاييزي من و لب‌هاي تو و اين همه ناپرهيزي چشم‌هاي سيهت منشأ ويراني‌هاست حتم دارم كه تو از طايفه‌ي چنگيزي خواستم نذر كنم دار و ندارم را حيف جز دل ساده‌ام اي عشق! ندارم چيزي روبروي توام و زل زده‌ام در چشمت و تو از بي سروساماني من لبريزي من و گيسوي پريشان تو مانند هميم رسم اين است كه از مثل خودت بگريزي؟ من دلم از غم اين عشق رهايي مي‌خواست تو به كام منِ دلتنگ، غزل مي‌ريزي                                         
تـو  از  اهالی ِ  قَلب ِ  مَنی و  می‌دانم دِلت هَوای وَطن می‌کند به زودی ِ زود...
گام برمی‌دارم اما این گذر بیهوده است تا کلیدِ دل نچرخد فکرِ در، بیهوده است آه ای گنجشک من در کنج غم‌هایت بمان آسمان وقتی نباشد بال و پر بیهوده است ناخدا! پا از گلیم دور دریاها بکش بادبان وقتی نباشد این سفر بیهوده است کار با ابروکمانان آخرش رسوایی است تیر اگر از چشم برخیزد سپر بیهوده است موج‌ها افسار خود را دست ساحل داده‌اند کوشش دریای طوفانی دگر بیهوده است ای درخت پیر از قانون جنگل‌ها مترس ریشه تا در خاک می‌ماند تبر بیهوده است  
وقتی که می‌فهمی یقین هم شک بر انگیز است وقتی که می‌فهمی زمین هم سنگ ناچیــز است وقتـــی کلاغان جهــــان هــــــم خـوب می‌دانند جای من و تو یک مترسک مرد جالیـــــز است وقتـــی کــــه می‌بینـــــی تمام تیــــغ‌هــا را که تنهـــــا برای گــــردن مـــا و شما تیــــــز است وقتـــــی خـــروس خانه هم تا ظهـــر می‌خوابد وقتی که کرکس اولین شخص سحرخیــز است وقتـــی که معنـــی می‌شود رنگین‌کمان یعنی  دستان خورشیـــدی که با باران گلاویــــز است وقتــی که در بـــاران به دنیا آمـــدی حتـــــی فصلی که عاشق می‌شوی همواره پاییـــز است