کاش من یکسره در چشم تو پیدا باشم
همچو پیشامد ممکن به دلت جا باشم
نفسی باتو بمانم سر سجاده عشق
یوسفم بودی و من نیز زلیخا باشم
آن شبی که تو بیایی و زمان صفر شود
مو پریشان کنم و یک شب یلدا باشم
چو در آغوش تو باشم خبر از هیچ مگو
از همه خلق جدا ،تارک دنیا باشم
تلخی کام مرا شهد لبانت ببرد
تلخ و شیرین بشود لب به لبت تا باشم
شعر من شور بگیرد به لبت بوسه زنم
ساقی شهد لبت گشته و برنا باشم ....
با اینکه خلق ، بر سر دل مینهند پا
شرمندگی نمیکشد این فرش نخنما
بهلولوار ، فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم ! ما به جهان یا جهان به ما
کاری به کار عقل ندارم ؛ به قول عشق
کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا
گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه ! احتیاط کجا ؟ عاشقی کجا ؟
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همهی سنگریزهها ...
#فاضل_نظری
دلم برای تو و شعر تازه ات تنگ است
دلم هوایی آن لهجه خوش آهنگ است
من از خودم، به دلم میگریزم آری من
منی که عقل و دلم سالهاست در جنگ است
قبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوز
برای قامت ما، این لباسها تنگ است
برای متهمان ردیف اول عشق
قبول مصلحتاندیشی و خرد ننگ است
هنوز پرسه زدن در نگاه او خوب است
هنوز سادگی چشم یار، خوشرنگ است
چه دیر میگذرد لحظههای آمدنش
همیشه عقربه انتظارها لنگ است
#حسین_منزوی
بس که جفا ز خار و گُل، دید دلِ رمیدهام
همچو نسیم از این چمن، پای برون کشیدهام
شمعِ طرب ز بختِ ما، آتشِ خانهسوز شد
گشت بلای جانِ من، عشقِ به جان خریدهام
حاصلِ دورِ زندگی، صحبتِ آشنا بُوَد
تا تو ز من بُریدهای، من ز جهان بُریدهام
تا به کنارْ بودیَم، بود به جا قرارِ دل
رفتی و رفتْ راحت از خاطرِ آرمیدهام
تا تو مرادِ من دهی، کُشته مرا فراقِ تو
تا تو به دادِ من رسی، من به خدا رسیدهام
چون به بهار سَر کند، لاله ز خاکِ من برون
ای گلِ تازه یاد کن، از دلِ داغدیدهام
یا ز رهِ وفا بیا، یا ز دلِ رهی برو
سوخت در انتظارِ تو، جانِ به لب رسیدهام
#رهی_معیری
درد را انکار نه! باید که پنهانش کنم
صورت غمناک را یک جور خندانش کنم
آخرش پاییز در پستوی قلبم خانه کرد
ماندهام تا با چه ترفندی بهارانش کنم
دل اگر تاریک شد، ای چلچراغ عاشقی!
با نگاه روشنت باید چراغانش کنم
قلب سرکش در سرش دارد هوای کافری
میبرم اسم تو را... شاید مسلمانش کنم
بوسهء یک عمر را از تو طلبکارم، بگو-
میتوانم یکشبه ای دوست! جبرانش کنم؟
خواندهای در گوش قلبم: "قل هو الله احد"
تا زبان شعر را گویا به قرآنش کنم
#راجی
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد ...
#فاضل_نظری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
ز تمام بوٖدنی ها "تو" همین از آن من باش
کـه بـه غـیـر با "تو" بـودن دلـم آرزو ندارد
━━━━💠🌸💠━━━━
#حسین_منزوی
دیوانه شدم فکر نکن مست شرابم
دائم تو نزن زخم بر این جسم کبابم
در دل به خدا غصه فراوان ز تو دارم
افزون تو نکن غصه ام و رنج و عذابم
من خانه بدوشم تو چه بیهوده بکوشی
حالا که کنی دربه در و خانه خرابم
دریای پر از موجی و تو رحم نداری
ترسم ز تو چون بر لب آبت چو حبابم
در سن جوانی شده خم قامت زارم
من پیر تو گشتم به دل فصل شبابم
هر بار که گفتم به دلت میل که داری ؟
دادی تو به اخمی همهٔ عمر جوابم
شیرم که ز عشقت همهٔ قدرتم افتاد
موشی شدم و صید به چنگال عقابم
دیوانه ایم من که به یاد تو نشستم !!
یادت چو سراب است و به دنبال سراب
گوش کن دارم صدایت می کنم
باز دارم دل فدایت می کنم
باز داری بوسه باران می کنی
صبر کن دارم دعایت می کنم
خواهم از آن خالق هفت آسمان
خواب باشی تا صدایت می کنم
پر زدم در کوی عشقت بی هوا
شب که تنهايم هوایت می کنم
خسته ام از این همه هجران ولی
تا تو هستی دل به پایت می کنم
قصه ی عشق مرا نشنیده ای؟
گوش کن دارم روایت می کنم
ای مه و خورشید ای دنیای من
آفرين دارم ثنایت می کنم
من که قابل نیستم باشم فدا
این غزل ها را فدایت می کنم
🍃🌹🍃☘
∩_∩
(„• ֊ •„)♡
━━∪∪━━❤️
🌱🖇
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
#حامد_عسکری
فواره وار سر به هوایی و سر به زیر
چون تلخی شراب دل آزار و دل پذیر!
#فاضل_نظری
آبادی شعر 🇵🇸
ما اهل تعهدیم و پابند دلیم خاکی صفت و در پی پیوند دلیم از گوشه ی بام ما پریدی به درک! ما تابع دستور
رفتی به سلامت... نه عزیزم، به درک
بر صورت صخره می زند موج ، محک
آویخته گر الک... پی طغیان است
سدی که نشسته بر تنش نقش ترک...
#محمدجواد_منوچهری
#طلب_بوسه_زمن_کن_که_لبت_را_بخورم💋😋
لب که نه ، آمده ام کل تنت را بخورم😋🙊
#الف_راد
😋🙊🙊🙊
مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط
خستگی های من و چای کسی هست که نیست
احسان کمال
به هوای تو تمنا شده ام می دانی
گم شدم در تو و پیدا شده ام می دانی
مثل تقویم ورق خورده و باطل شده ام
غرق دیروزم و فردا شده ام می دانی
بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب
چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی
مثل یک شهر که در آتش اسکندر سوخت
در بیابان دلم جا شده ام می دانی
من هنوز از همه ی شهر شکایت دارم
بین این قوم چه تنها شده ام می دانی
چشم در چشم و لبت را به لبم میدوزی
آتش عشق چنین یکسره می افزوزی
گفته بودند به چشمان تو کم خیره شوم
گر به تورت بخورم نیمه شبی، یکروزی
حس چشم تو قشنگ است جنون انگیزست
پر طلسمات و پر از عاطفه مرموزی
درک در مکتب عشاق فقط مردودی است
چونکه تدریس بود مبحث عشق آموزی
هرکه در عرصه عشق تو شبی نرد انداخت
جفت شش هم که بیارد نکند پیروزی
آهوی چشم تو برده است فقط صبر و قرار
مثل آن پرتو ماهی که بگیرد یوزی
بازی عشق دو سر باخت بوَد غره مشو
دل که از ما ببری تازه خودت میسوزی
#علی_مظفر💐💐💐
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
#فاضل_نظری
درد یعنی من تو را از ماه ڪمتر دیده ام
ماه هم گاهی تمامش را هویدا میڪند...
#لاادری
در کنج دلم، محبت و کینه یکی است
دیوار شب سیاه و آیینه یکی است
چون هست کسیکه با لبش خنده کنم
پس شنبه و یکشنبه و آدینه یکی است
#علی_مظفر