eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من و تو، نم نم باران و...نگو! وای خدا چاییِ داغ دو فنجان و...نگو! وای خدا پشت یک پنجره و شُرشُر باران و کمی عطر شب بوی پریشان و...نگو! وای خدا جای دست تو که از شیشه زدوده ست بخار و تماشای درختان و...نگو! وای خدا قطره ها بر روی شیشه همگی رقص کنان نرم و آهسته و غلتان و...نگو! وای خدا لحظه ای خیس شدن، خاطره انگیز شدن پا به پای تو و آبان و...نگو! وای خدا هُرم آغوش تو و سردی باران، چه شود! لبِ چون غنچه ی خندان و...نگو! وای خدا هوس بوسه ای از کنج لب یخ زده ات آتش حیله ی شیطان و...نگو! وای خدا بوسه ای داغ به سنگینی احساس گناه لحظه ای بعد پشیمان و...نگو! وای خدا....
عاشقت بودم و این عشق به جایی نرسید تو خودت ماندی و من...کار به مایی نرسید دوستت دارم و تو، عشق چه میدانی چیست؟! قصه حتی به گل و سینی و چایی نرسید! جزوه میخواستی و عشق گرفتی از من... منتها عقلِ تویِ خنگِ خدایی نرسید!!!! شهرزاد تو شدم،تا بشوی فرهادم... که به چاوشی و آهنگ کجایی نرسید! ماجرا ختم شد از اول و صحبت به پدر... مادر و خاله، عمو، عمه و دایی نرسید! بچه خرخوان کلاسی،چه توقع از تو!!!!! خوب شد عشق من این عشق به جایی نرسید!
بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرد دوست با من هم صدا نالید دشمن گریه کرد جای جای بی تو بودن را در آن تنگ غروب آسمانی ابر با بغضی سترون گریه کرد با هزاران آرزو یک مرد مردی پر غرور مثل یک آلاله در فصل شکفتن گریه کرد این خبر وقتی که در دنیای گل ها پخش شد نسترن در گوشه ای افسرد لادن گریه کرد وسعت تنهایی ام را در شبستان غزل شاعری با فاعلاتن فاعلاتن گریه کرد گریه یعنی انفجار بغض یعنی درد عشق بارها این درد را در چاه بیژن گریه کرد یک زمان حتی تو هم در مرگ من خواهی گریست مثل سهرابی که در سوگش تهمتن گریه کرد
امشب کنارِ یادِ تو ، صد خیمه بر پا می ‌کنم لازم شود تا نیمه شب این پا وآن پا میکنم بایـد ببینم روی تـو تـا کم شود دلتنگی ‌ام با هر غـزل یک پنجره در دفترم وا می کنم مکثی کن اینجای غزل! چون چهرهٔ‌ ماهِ تورا از لا به لای این غـزل امشب تماشا می‌کنم ‎‌‌
تو اگر خويشِ منی، پيشِ منی، نيش چرا؟! ميڪنی قلبِ مرا عرصه ے ِ تشويش چرا؟!... اے ڪه آزار مرا مشیِ مداوم ڪردے! من كه سرباز توأم مات چرا؟ ڪيش چرا؟!... .
گمانم گیسوانت ارتش محمود افغان‌ است و در عمق دو چشمانت شب فتح خراسان است
دلتنگم و دلتنگی ام اقرار کمی نیست از سنگ چنین دل ببری کار کمی نیست با تو به تماشای خدا می رسم آخر این قلب ترک خورده که ابزار کمی نیست صد قافیه از اسم تو در شعر ردیفند صد در غزلیات من آمار کمی نیست من با تو به تکرار خودم خاتمه دادم تکرار خودم بعد تو آزار کمی نیست آوارگی و داغ تو در فصل زمستان از زلزله ی چشم تو آوار کمی نیست حق داشت قبولت نکند عرش الهی سنگینی عشقت به خدا بار کمی نیست
کردم از عقل سوالی ، که بگو ایمان چیست؟ عقل بر گوش دلم گفت که ایمان ادب است آدمیزاد اگر بی ادب است، آدم نیست فرق‌ مابین بنی آدم و حیوان ادب است... ✨ .
هم شاعر آیینی و هم شاعر جنگم هم سخت، گرفتارِ دو تا چشم قشنگم تا فتح کنم قلبِ تو چادر عربی را باید بروم، با همه‌ی شهر بجنگم می‌گیرمت از پنجه‌ی عاشق کُشِ تهران از نصف جهان آمده‌ام، بچه زرنگم دیدی اگر این شهر به رقص آمده، یعنی یک تار ز گیسوی تو افتاده به چنگم من یک دل و یک رو، وسط دام دو چشمم یک رنگم و بازیچه‌ی دنیای دو رنگم در عشقِ تو، چون یوسفِ افتاده به چاهم در دام تو، چون یونسِ در کام نهنگم جای غزل، از دست تو و آن دلِ سنگت، باید که فقط نوحه بخواند، دلِ تنگم بگذار که مجنون صفت، از عشق بگویم حتی اگر این شهر، زَنَد باز به سنگم
از عکس تو و بغض، همین قدر بگویم دردا که چه شبها، که چه شبها، که چه شبها... | | ♥
با هیچکسم میل سخن نیست و لیکن تو خارج از این قاعده و فلسفه هایی
بغلم کن که کمی ساکت وآرام شوم در خیالی که گرفتار تو شد دام شوم بی هوا بوسه مزن بر رخ من بوسه انگاه بزن باز که من رام شوم بی تو در خلوت این خانه گرفتار شدم تو بیا تاکه کمی شاد از این کام شوم پنجره باز کن نغمه بزن بر خورشید من به شوق پرستو به این بام شوم وقت رفتن تو بیا باز بزن بوسه ی مهر تا که من همره آن یار دلارام شوم ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
کدخدا گفته: که این دهکده، عاشقکده نیست هر که عاشق شده، از دهکده ى ما برود! "کوزه بر دوش" سرِ چشمه نیا! با این وضع باید از دهکده، یک دهکده رسوا برود..! ‌
❄️ آغوش گرمت را به دنیایم بدهکاری گفتم نماند گردنت بیهوده حق الناس ♥️
از کجا اینهمه زیبا بلدی حبس کنی دل دیوانه ی ما را وسط سینه ی خود اکرم_نورانی
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ! یاد تو مصلحت خویش ببُرد از یادم به وفای تو کز آن روز که دلبند منی دل نبستم به وفای کَس و در نگشادم... سعدی
❄️ داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای ز یاد دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد! ما را دادی و جای گلایه نیست ما زودباوریم و تو دلال اعتماد صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد ♥️
یک لب بده به من که لبم تیر میکشد عشقت مرا به آتش و زنجیر میکشد یک لب بده دوباره که در حسرت لبت تب آتشی براین دل غمگیر می کشد چون آهویی که از همه مردم گریخته خود را به زیر سایه‌ی یک شیر می کشد این بوسه ها که می چشی از قندهار لب آخر تو را به قله ی پامیر می کشد این لحظه های داغ هوس خیز عاشقی ما را به یک جنون نفس گیر می کشد بر روی بوم نرم تنم دست های تو یک چشمه زلال سرازیر می کشد حاشا که شیخ، از شب ما با خبر شود کار من و تو باز به تعزیر می کشد...
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند بگو که من دلِ خونی از این لقب دارم و بی تو اینهمه شعری که هیچ می‌ارزند و بی تو دفتر شعری که بی‌سبب دارم ببین به چشم خودت ، بی تو سرد و متروک است همیشه خانه‌ی عشقی که آن عقب دارم تو چند ساله شدی ؟ آه ! چند ساله شدم ؟ کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم ؟ بیا و این دم آخر کنار چشمم باش مباد بی تو بمیرم ... چقدر تب دارم ! نجمه_زارع
خاطرم هست رقیبان پر از کینه من همنشینان تو بودند از آنها چه خبر؟! ♥️
ﺑﻪ ﮔﻴﺴﻮﻳﺖ ﻗﺴﻢ!ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥِ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﺧﺪﺍ،ﻫﻔﺘﺎﺩ ﭘﺸﺖِ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ!
دوست دارم عاشقت باشم... نمی خواهی مرا؟ پس چرا با غم تماشا می کنی گاهی مرا؟! حسرتش مانده ست بر قلبم "عزیزم" گفتنت یوسفم... این بار هم بنداز در چاهی مرا همچو تُنگی خالی از آبم که با جان دادنش، می کند شرمنده ی احوالِ خود ماهی، مرا فیل و اسب و یک وزیر و... لشکرم تکمیل بود! کیش و ماتم کرد اما ناگهان شاهی مرا دوست دارم عاشقت باشم، نمی خواهی ولی... این سفر مرگ است اما می کنی راهی مرا...
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر خاکستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه ی لب های سرخ تو راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی نهایت است با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن
با اینکه قبل از رفتنت حال مرا دیدی اما رها کردی مرا، زین عشق رنجیدی آن چشمهای پاک تو دنیای من بودند اما تو این یک جمله را هرگز نفهمیدی! حوا ... برای من، که عمری آدمت بودم ای کاش سیبی از درخت عشق می چیدی حالا دگر چیزی ندارم تا به تو بخشم یک قلب کوچک داشتم، آن هم که دزدیدی!
🖇🌱 ای‌پریشان حال‌من، جانان‌من، حرفی‌‌بزن این‌ پریشان حالیت را با که خلوت‌ میکنی؟
ای دل به خدا قسم، ضرر دارد عشق صد درد و هزار دردسر دارد عشق هشدار مرا از این رباعی بشنو از حادثه دور شو، خطر دارد عشق @shapark1🦋🌺🦋
احوال دلم یک سَره باران شده بی تو دیوانه در این شهر فراوان شده بی تو یک لحظه تو را دیدم و عمری دل زارم چون موی تو در باد پریشان شده بی تو بی بال و پری در هوس وصلِ تو دائم پابند غمی گوشه ی زندان شده بی تو با مهرِ کسی جان به هم ریخته دیگر هرگز نشد آباد که ویران شده بی تو بی‌خانه زیاد است ولی قلب من عمری آواره تر از کوچه خیابان شده بی تو جان دادن اگر سخت‌ترین کار جهان است آسان شده آسان شده آسان شده بی تو گفتند که پرسیده ای از حال من انگار احوال دلم یک سَره باران شده بی تو
ﻏﯿـﺮ تـوﺩﺭﺩل من ﻫـﯿﭻ کسی ﺧﺎﺹ ﻧﺸﺪ ﻫﯿﭻ کس چون من به تو ﺍین همه ﺣﺴﺎﺱ ﻧﺸﺪ ﺁﻩ ﺍی سنگ که ﻣﻬﺮت به ﺩل من ﺍفتاﺩ ﻫﯿﭻ کس ﺩﺭﺩل من بعدتو ﺍﻟﻤﺎﺱ ﻧﺸد @shapark1🦋🌺🦋
كم دعا كن كه مرا از سر تو وا بكند او خودش خواست تو را در دل من جا بكند
🖇🌱 فرق من با دیگران را تا کنون فهمیده ای عاشقت بودند خیلی ها، ولی اواره نه...