eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
66 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌برم غیرت به هرکس می‌شود جویای تو گرچه نتوان یافت می‌دانم ز جویایی تو را.....!!
عشقِ مارا دیده دارد قو حسودی میکند ابرویت باعث شده چاقو حسودی میکند باز هم پاییز شد وقتی تورا دور ازهمه میبرم در باغ ،خرمالو حسودی میکند میکشم در موی تو وقتی نفس شب شمع پیر تا خبرچین میشود شب بو حسودی میکند بیخیال مردمان چشم شور بد نظر میروی دردشت ها اهو حسودی میکند تا که برخیزی گرفتم از مچ دستت ولی غیر جاری های تو جارو حسودی میکند یک نظر در شهر افکندی همه شاعر شدند بر نگاه ساحرت جادو حسودی میکند لعنتی زیباتر ازتوغیر تو در شهر نیست دارد این ابرو به آن ابرو حسودی میکند مینشینم روبرویت شعر میخوانم ببین توی کافه با غضب یارو حسودی میکند بیهوا بوسیدی ام درمان شدم توی مطب سکته ای زد دکتر و دارو حسودی میکند
ای در نگاهت آسمان! پس کی می‌آیی؟ تقدیر زیبای جهان! پس کی می‌آیی؟ دین خدا وارونه شد با دست انسان ای وارث پیغمبران! پس کی می‌آیی؟ ⚘اللهم عجل لولیک الفرج⚘
سفارش کن مرا مادر به نزد مهدی ات امروز سفارش میپذیرد جمعه ها مخصوص مخصوص
غلط کرده کسی جز من اگر آید سرکویت که پشته سازم از کشته به تعداد سر مویت حسودی میکنم بر آینه بر عینکت بانو به حتی شال و پیراهن به انگشتر النگویت نشسته برلب خمگونه ات که شعر میسازد دل از نازک خیالی های خال مست هندویت زبانش لال باد این باد بی بنیاد افشاگر که شهری مست میرقصند از اسرار گیسویت تمام شهر میمیرد و گورستان به پاخیزد قیامت میشود روبندرا برداری از رویت نباید چشمهایت را ببیند کس که خود دیدم جوان را پیر و پیران را جوان کرده ست جادویت اگر آواز سرداده غزل من را مکن تهدید گلویم کرده استقبال از تیزیّ ابرویت
من برای دیدن ماه محرم زنده ام با نسیم روضه ی ارباب عالم زنده ام می دهد دل را جلا این اشک های دیده ام با همین اشک و همین اندوه و ماتم زنده ام "یا حسین" از کودکی ذکر لبانم بوده است از عنایات همین ذکر دمادم زنده ام سالها در بین هیئت نوکری کردم فقط با شمیم دل نواز عطر پرچم زنده ام تا ابد من خادم راه حسین و زیبنم از همان روز ازل با گریه و غم زنده ام
نگو که مَرد مگر گریه می‌کند؟ آری! هر آنکه سینه‌اش آتش گرفت می‌گِرید @qalamhayeashegh
جا براۍ منِ گنجشڪ زیادست ولـے بھ درختان خیابان تو عادت دارم . . !
لافِ عشق و گِله از یار، زهی لافِ دروغ عشق‌بازانِ چنین، مستحقِ هجرانند
🖇🌱 دوش دیوانه شدم! عشق مرا دید و بگفت: آمدم! نعره مزن! جامه مَدَر! هیچ مگو! گفتم ای‌عشق من از چیز دگر می‌ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو!
شبیه صندوق زرد سر خیابانم که در دهان من افتاد، نامه‌ی تو به او...
آتش زدم به دفترِ حافظ؛ غزل غزل از ترسِ اینکه معنیِ فالِ کسی شوی...