eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
دل صد پاره ما را نگاهی جمع می‌سازد که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را
گفتی چه شود گر بشود فاصله ها کم دیدی که شد اما نشد آخر گله ها کم بین تو و من رغبت دیدار نمانده‌ست هم فاصله ها کم شده هم حوصله ها کم از عشق بپرهیز که صد راهزن اینجاست آیند به این گردنه ها قافله ها کم هر چند که از شهر خودم کوچ نکردم در بی وطنی نیستم از چلچله ها کم از عشق همین بس که معمای شگفتی‌ست ای عقل بگو با من از این مسئله‌ها کم فاضل نظری
به‌جز وصالِ تـو هیچ از خـدا نخواسته‌ایم که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو...
دلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد زلیخا یوسفش را دیده و محکم بغل کرده!
کاش میشد شیشه غم را شکست دل به دست آورد نه اینکه دل شکست 🌱
♥شمع داني که دم مرگ به پروانه چه گفت؟... گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي... سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد... گفت طولي نکشد تو نيز خاموش شوي...
شده آیا دلت از حرف کسی خون باشد عشق در خاطره ات مرده و مدفون باشد خشکی روی لبت در پی باران برود مثل اهواز دلت تشنه ی کارون باشد اشک هایت به خروشانی جیحون برسد دل دیوانه ی تو خسته و محزون باشد سال ها در تب دیدار بسوزی اما شهر معشوقه ی تو در تب طاعون باشد تو دلت عاشق اسلام شود اما او بت پرستی کند و پیرو آمون باشد..
من آن شعری دگرهستم،که عشق رادربغل دارم یتیمی دلشکسته من،ولی برلب غزل دارم تو را من یار شیرینم،شبیه شعر میدانم روایت میکنم باشعر،که باخودمن جدل دارم امان از روی چون ماهت،که بسته دل به دامانت ازآن کندوی لبهایت،هزاران جام.عسل دارم من آن شبگرد تنهایم،که باتو همنشین هستم به دل اندوه بی پایان،به لب اما غزل دارم
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگز نمی گیرد کسی‌ در قلب من جای تو را
گفتم چشمم, گفت به راهش مدار گفتم جگرم , گفت پر آهش مدار گفتم که دلم , گفت چه داری در دل گفتم غم تو, گفت نگاهش مدار...
گاهـی رویـای داشـتن یه نفر انقدر واسـت قشنـگ میـشه که بعـد از اون نمیـتونی کسیـو بـه زندگیـت راه بـدی 😔💔🥀🥀
كاش مي شد قلب ما از ياس بود تك تك گلبرگ آن احساس بود پاك و سبز و ساده و بي ادعا كاش مي شد بهتر از الماس بود كاش مي شد عشق را تفسير كرد عاشقي را با محبت سير كرد
مینویســـــــم نامـــــــه و روزے از اینجا میروم با خــــــیال او ولے تنهاے تنها میروم مینویسم من ڪــــــــــه عمرے با خیالت زیستم گاهے از من یاد ڪن ، حالا ڪه دیگر نیستم
مى رسد روزى که بى من روزها را سر کنى مى رسد روزى که مرگ عشق را باور کنى مى رسد روزى که تنها در کنار عکس من شعرهاى گفته ام را مو به مو از بر کنى..
هر شب زغم عشق تو من خواب ندارم فکر دل من کن که دگر تاب ندارم بس گریه نمودم ز فراق غم عشقت چشمم به زبان آمد و گفت اشک ندارم👌
حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من شرح حال یک جوان پیر چیز دیگریست...!👌
بوته هاے دلتـنگــے ِ من نه آب مے خواهد..!! و نه حـتئ ...... هاے دلتنگے من فقط ڪمے مے خواهد آن هم از همانهایے ڪه سرزمین ِیخ بسته ے $قلبم را با هر یک عاشقانه اش پر از ڪند... و پراز دارم ڪند براے ...
بسـوز ای !بـساز ای دل!مریـضِ آن ڪسی بودے ڪه فڪـرش را نمیڪردی باشد👌😔
احساسِ غربت مےڪنم … وقتے ڪنارم نیستے … با اشڪ خلوت مےڪنم … وقتے ڪنارم نیستے … تصویر زیباے تو را … ڪنجِ دلم چسبانده‌ام … او را زیارت مےڪنم … وقتے ڪنارم نیستے....😔💔
به لبم رسیده جانم ، تو بیا که زنده مانم پس از آن که من نمانم ، به چه کار خواهی آمد ؟ کششی که دارد ، نگذاردت بدینسان به جنازه گر نیایی ، به مزار خواهی آمد !
ایــن روزهـا آنـقدر تــنها هـستم... کـه تنهایی، دلواپسم شـده... لبخند می زنــم تـا قدری آرام گـیرد... بیچاره طاقتش کـم شده... 😔💔
خیابانهـــاے تنهــایے دلـے ولگــردمیخواهد وآوازم بــدون تــو سکـوتے سرد مے خواهـد برایــت مــرده بودم تا برایـم تب کنـد قلبــت ولے حتے نپرسیـدے دلت همـدرد مے خواهد ‎
این روزها دلـم میخواهد خرمایی بخورم ؛ و فاتحه ای بخوانم برای روحـم ؛ شادیش ارزانی آنهایی که ؛ رفتنـم را لحظه شمـاری میکـردند … 😔💔🥀🥀
ها را مے توان بست و ندید یا یا نگفت ڪـنیم ، با هجـومی ڪـه نامـش است ...❈