دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دردانهای سه ساله به دنبال زینب است
از تشنگی و خستگی و غم، لبالب است
از بس که پا برهنه به صحرا دویده است
تاول به پا نشسته وُ در آتش تب است
ای کاش لال میشدم اما خدای من
این دختر سهساله نفسهاش بر لب است
در گوشهی خرابه خدا جلوه کرده است
جمعی نشسته زمزمهشان ذکر یا رب است
تا با خبر شد از سرِ بابا بلند گفت:
عمه چرا خرابهی ما نامرتب است؟!
با پرسشی، شکایتِ از غم شروع شد:
بابای من! ببین سر وُ وضعم مرتب است؟
زخم زبان مردم شامی چه سوز داشت!
انگار نیش زخم زبان، نیش عقرب است
دیگر پدر! محافظ رأست نیاز نیست
تنها رقیه لایق این جاه وُ منصب است
ای آفتاب زندگیام بیشتر بتاب!
بعد از تو روز من به خدا ظلمت شب است...
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
•| #حضرت_رقیه |•
از زبان حضرت رقیه سلام الله علیها:
فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا؟
بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا
در بساط وصل چشم و لب ندارند اختلاف
گر بگریانی دلم را، یا بخندانی مرا
خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاش ای بابا نمی بردی به مهمانی مرا
چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دختر مرنج از من نمیدانی مرا؟! 😔😭
دختران شام می گردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا 😔
دخترت نازک تر از گل هیچ گه نشنیده بود
گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا
تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش
کاش می شد باز بر زانوت بنشانی مرا 💔
انتظاری مانده روی گونه ای پژمرده ام
می توان برداشت با بوسی به آسانی مرا
شبنم صبحم ،خیالم ،خاطرم ،شوقم ،دلم
ارتباطی نیست هرگز با گران جانی مرا
✍ #محمد_سهرابی
#محرم
#شب_سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| #حضرت_رقیه |•
🎥 دختران شام می گردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا
راستی!هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید
🎙شعرخوانی سوزناک حاج #محمد_سهرابی برای حضرت رقیه سلام الله علیها 👌
حتما بشنوید. خیلی خوبه 😔😭
#محرم
#شب_سوم
•| #حضرت_رقیه |•
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید 😔💔
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالبا درد به دنبال جگر می آید
راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست! 😭
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
غیر من از پس کار تو که برمی آید؟
راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید؟
راستی!هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید
✍ #محمد_سهرابی
#محرم
#شب_سوم
•| #حضرت_رقیه |•
دویدم دشت را شد از عبور من جنون پیدا
دو پلکی گریه کردم در فراغت گشت خون پیدا
تجرد حجمه دارد یا که ضعف تن نمی دانم
درون سینه ام این روزها هست از برون پیدا
کدامین درد را پیش تو پشت پرده بفروشم
تو ای نزد تو عالم از برون و از درون پیدا
سپاه جلوه ام هر قدر می شد تاختم بیرون
بیان خاموش نظر ساکت نفس مخفی جنون پیدا
سه سالی در لباس کودکان مخفی گذر کردم
شدم در کسوت پیران عشق تو کنون پیدا
چرا ویران نباشد خانه ی من کن در آن مجلس
دهانت بود زیر چوب از پشت ستون پیدا 😭
✍ #محمد_سهرابی
#محرم
#شب_سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| #حضرت_رقیه |•
🎥 دختران شام می گردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا
راستی!هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید
🎙شعرخوانی سوزناک حاج #محمد_سهرابی برای حضرت رقیه سلام الله علیها 👌
حتما بشنوید. خیلی خوبه 😔😭
#محرم
#شب_سوم
هدایت شده از اشعار "عاصی"
مداحی_آنلاین_حضرت_رقیه_استاد_عالی.mp3
2.75M
•| #حضرت_رقیه |•
از زبان حضرت رقیه سلام الله علیها:
فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا؟
بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا
در بساط وصل چشم و لب ندارند اختلاف
گر بگریانی دلم را، یا بخندانی مرا
خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاش ای بابا نمی بردی به مهمانی مرا
چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دختر مرنج از من نمیدانی مرا؟! 😔
دختران شام می گردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا 😔
دخترت نازک تر از گل هیچ گه نشنیده بود
گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا
تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش
کاش می شد باز بر زانوت بنشانی مرا
انتظاری مانده روی گونه ای پژمرده ام
می توان برداشت با بوسی به آسانی مرا
شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم
ارتباطی نیست هرگز با گران جانی مرا
#محمد_سهرابی
#محرم
#شب_سوم
•| #حضرت_رقیه |•
دویدم دشت را شد از عبور من جنون پیدا
دو پلکی گریه کردم در فراغت گشت خون پیدا
تجرد حجمه دارد یا که ضعف تن نمی دانم
درون سینه ام این روزها هست از برون پیدا
کدامین درد را پیش تو پشت پرده بفروشم
تو ای نزد تو عالم از برون و از درون پیدا
سپاه جلوه ام هر قدر می شد تاختم بیرون
بیان خاموش نظر ساکت نفس مخفی جنون پیدا
سه سالی در لباس کودکان مخفی گذر کردم
شدم در کسوت پیران عشق تو کنون پیدا
چرا ویران نباشد خانه ی من کن در آن مجلس
دهانت بود زیر چوب از پشت ستون پیدا 😭
#محمد_سهرابی
#شب_سوم #محرم 🏴
•| #حضرت_رقیه |•
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید 😔
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالبا درد به دنبال جگر می آید
راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست! 😭
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
غیر من از پس کار تو که برمی آید؟
راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر می آید؟
راستی!هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید
#محمد_سهرابی
#محرم
#شب_سوم