eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما جز بہ نگاهت بہ نگاهی گره عشـق نبستیم این بود تب عشـــق چہ آرام شکستیم.
😔😔😔😔 بعد از تو از هر قطره ی باران بدم آمد از جاده های ابری گرگان بدم آمد چشمان تو همرنگ جنگلهای انبوهند بعد از تو از سر سبزی گیلان بدم آمد بعد از تو چشمانم تمام سال باران است دیوانه بودن در نبودت سخت آسان است! تو خاطرات زیر باران باخودت داری بعداز تو من از عشق... از باران بدم آمد حسن حسن پور
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟ تابِ بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟ اهـلِ آه و نالـه کردن نیستم جان من است اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟ ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟ آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا؟ آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم قیدِ دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟ بینِ مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد "یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟ بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه! نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟
جز چشم سیاه تو که جانهاست فدایش بیمار ندیدم که توان مرد برایش...
می بوسمت از پشت گوشی با لبانی سرد می بوسمت سَر میروم از بی کسی، از درد در خاطرات کوچه خواهد ماند مدت ها دیوانه ی آشفته ای، یک شاعر ولگرد آواره ی پسکوچه های شهر با هق هق گاهی صدایت میکنم، لعنت به تو! برگرد کابوس دنیای مرا دور از تو پر کرده این روزها میترسم از هر مرد و هر نامرد گم می شوم هرشب در آغوش خیال و بعد... شب گریه و خواب آور و بی خوابی و سردرد از تو برایِ من همین ها یادگاری ماند کنج اتاقم نامه ای پاره، گلی هم زرد میبوسمت از دور و تو میبوسیَش شاید... می بوسمت از پشت گوشی با لبانی سرد 🦋
┄┅─═🍁 ═─┅┄ در دلم هستی و بازم نگرانت هستم نفسم هستی و وابسته به جانت هستم
┄┅─═🍁 ═─┅┄ یاد آن جلوه ی مستانه کی از دل برود؟ این نه موجی است که ازخاطر ساحل برود خط سبز تو محال است که از دل برود این نه نقشی است که هرگز ز مقابل برود
┄┅─═🍁 ═─┅┄ گفته بودم به " تو" این بار "شما" یادت هست؟ معنی "تو" شدنت را به "شما" می‌فهمی؟
‌‌‌ ┄┅─═🍁 ═─┅┄ امشب به یُمن ِدیدنت، قفل از دلم وا می‌کنم جشنی به استقبال ِتو، در کوچه برپا می‌کنم درب ِدلم را بعد تو ، بر روی ِهر کس بسته‌ام ماندم به دیدار ِتو و امروز و فردا می‌کنم گرد و غبار رفتنت خوابیده روی شیشه‌ها روی غبار شیشه‌ها از شوق تو ها می‌کنم قلبم درون سینه‌ام ، بی‌تاب ِدیدارت شده چندان فشارم می‌دهد این پا و آن پا می‌کنم چندین زمستان می‌شود، دلتنگِ دیدارِ توأم پیشم بمانی جان به تو ، جانانه اهدا می‌کنم ششدانگ ِقلبم را فقط، بهر ِتو پنهان کرده‌ام اکنون که برگشتی سَنَد، بهرِ تو امضا می‌کنم دور از تو بیمارم گلم ، باید بمانی پیش من ترکم نکن ای عشق ِمن ، از تو تمنا میکنم
باد می‌گوید که او آشفته گیسو دیدنی‌ست شانه می‌گوید که با موی مرتب بیشتر
گیسوی سیاهِ لَختِ عنبر بویش بر سینه نشسته خنجرِ ابرویش گفتند که با رقیب هم خانه شده من غصه زیاد دارم... این هم رویش!
رفته ای من ماندم وياد تو و قلبـى کهن خسته ام يارا... مرا با دوريت خنجـر نزن