eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسخـــــه‌ی هرچه پزشڪ است ‎رعایت ڪردم چـــــه ڪنم دردم اڴر هست ‎تویے درمانم دو بیت شعر
سردرگم اون نگاه نازم چه کنم؟ باغصه این عشق نسازم چه کنم؟ چشمان تو پر وسوسه چون شیطانست با یاد تو هنگام نمازم چه کنم؟ ══════════════ ||⏩  ⏪||   ════════════
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ و عشق “قافیه” اش گرچه مشکل است اما خدا اگر که بخواهد “ردیف” خواهد شد ━━━━💠🌸💠━━━━
با هر نگاه سرد خودت می كُشی مرا ديگر مرا تحملِ اين جنگِ سرد نيست...! 🌱
این قدر میَندیش به دریا شدن اِی رود هر جا بروی باز گرفتارِ زمینی!
هرکه در دریای بی پایان فتاد همچو ما در بحر بی پایان فتاد عشق جانان آتشی خوش برفروخت شعله ای در جان مشتاقان فتاد رند مستی سر به پای خم نهاد غلغلی در مجلس رندان فتاد آنکه جان بفروخت درد دل خرید نیک سودا کرد و خوش ارزان فتاد یار ما را کار با اغیار نیست کار او ای یار با یاران فتاد از سر کویش کسی کو دور شد بی سر و پا سخت سرگردان فتاد نعمت الله جان به جانان داد و رفت خوش بود جانی که با جانان فتاد
شاید تمام قصه ی ما این سه جمله بود آشوب بودی آمدی و رد شدی ، همین من سطحی از ترک شده بودم که بشکنم تو آخرین تلنگر این سد شدی همین هرگز تو انتخاب نکردی مرا فقط گاهی بر این دو راهه مردد شدی همین حذف بیا ی قافیه ها کار تو نبود! تو باعث ردیف نیامد شدی همین حرفی که در دقایق زخمی انتظار تیر خلاص را به دلم زد شدی همین با این همه شکایتی از تو نمی کنم تنها قبول کن که کمی بد شدی همین ..
منم آنکس که میسازد کنار تو جهانش را در آغوش تو میبیند بهشت جاودانش را تو آن‌ هستی که‌ میبخشد، دمادم مِهر برعالم همانند درختی بر، اهالی سایه بانش را مرا اینگونه میخوانند "همان ‌دیوانه ‌عاشق که چشمان ‌سیه ‌پوشی ازو بِسْتانده‌ جانش را بنازم بر وفای گل که حتی بعد پژمردن زِعطرش میتوان فهمید نشان باغبانش را تو دریای دل خود را به من بسپار وفارغ باش که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را اگرچه شاعرت هستم، به توصیفت شوم عاجز من از دریای تو بردم فقط یک استکانش را
🍁 شب با اوست که خوابم نمی برد غلتی بزن زمانه! به پهلوی دیگرت... 💔
وقتی تو رفتی چیزهایی جا به جا شد آهنگ های شاد را غمگین شنیدم بعد از تو چون بازیگری با نقش منفی از هر طرفداری فقط نفرین شنیدم!
عشق بحری است كه چون بر سرِ توفان آيد دست شستن ز متاعِ دو جهان ساحلِ اوست
قول داده تا نگوید دوستم دارد لذا... در پیامش آمده ؛ "خیلی....دارم" من تو را 🌱
دیدمت لرزید دستم، چادر اُفتاد از سرم یک نفر پرسید:خوبی؟! گفتم: اکنون بهترم! زیر لب با اخم گفتی: چادرت را جمع کن... خنده رو، آهسته تر گفتم: اطاعت سرورم :) عاشق این غیرت و مردانگی هایت شدم عشق پاکت مردِ با احساسِ من! شد باورم عشقِ تو رنگین کمان پاشیده بر دنیایِ من... هم تو عشقِ اولم هستی،هم عشقِ آخرم هرچه در انکار کوشیدم نشد؛ ناممکن است! آخرش هم عشقِ من! فهمید گویا مادرم کرده شاعر دختری مغرور را چشمت عزیز... تا نگاهم باز کردی،چادر افتاد از سرم!
•• . گاه‌گاهی جاده‌ها....از شهر مقصد بهترند🌱 . •••
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت! سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت! در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت! بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت! من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!‍ با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت! در محفل شعر آمدم و رفتم و...گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت! میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت..!!! -
. این کـوزه چو من عاشـق زاری بوده ست در بنـد ســر زلــف نگـاری بوده ‌ست این دســته که بر گـردن او می‌بیـنی دستی ‌ست که برگردن یاری بوده ‌ست ...
در کنـارت شعـر گفتن کار دشـواری نـبود حرف چشمان خودت را بر زبان آورده ام!
تا آمدم یک خط بخوانم درس را هربار... یاد تو افتادم من و شاعر شد این خودکار گویا جهان مصرع به مصرع شعر بارید و... یک بیت من میخواندم و یک بیت هم دیوار گاهی شدم غرق خیالت،گاه آشفتم: من امتحان دارم،برو!دست از سرم بردار! هی لابه لای جزوه هایم نقش می بندد... غیر ارادی اسم تو،عاشق شدم انگار! مشروط خواهم شد،ندارم چاره ای...اما منصور حلاجم،ندارم باکی از این دار!!! گفتند آب و نان نخواهد شد برایت عشق؛ گفتم نخواهد شد برایم درستان هم کار!!! یادت همیشه با من و بی من کجایی تو؟! ای بی وفای بی مروت!با توام ای یار! پایان شعرم بود و روی جزوه خوابم برد... میخواستم یک خط بخوانم درس را این بار !
عشق هر کس را که خواهد میکند زیر و زبر پشت و رویِ جنس دیدن در خریدن حجت است
🍃🌸 دنیا نیرزد به آنکه پریشان کنی دلی... ||
🍃🌸 مرا به گردشِ صد قصه می‌ برد چشمت... ||
عذاب است این جهان بی‌تو مبادا یک زمان بی‌تو به جان تو که جان بی‌تو شکنجه‌ست و بلا بر ما
نمی گویم چه کردی با دل من چون نمیخوانند تمام نوحه خوانها ،گاه، بعضی از مقاتل را !
زبانم لال؛ می‌ترسم به غیر از من یکی دیگر یکی معقول تر.. معشوق تر.. کلّا یکی بهتر...
آسمان یک سره از صبح چرا میگرید؟ به گمانم که نگاهت به کسی افتاده...
تو همان قلب منی کہ چو لبخند زنی ... جام شراب است به جان و چو غمگین باشی زهر باشد به زبان ...
نمی گویم چه کردی با دل من چون نمیخوانند تمام نوحه خوانها ،گاه، بعضی از مقاتل را !
عمرت دراز باد که ما را فراق تو خوش میبرد به زاری و خوش زار می‌ کشد مجروح را جراحت و بیمار را مرض عشاق را مفارقت یار می‌کشد
گفت دیگر مثل آن ایام عاشق نیستی گفتم ای دلبر توهم معشوق سابق نیستی!
پیش تو هرقدر از دلتنگیام گفتم نشد درد دل کردم ولی از دردهایم کم نشد رفتی و در خود شکستم، نیستم غمگین که سرو بعد طوفان بر زمین افتاد اما خم نشد خواب دیدم در جهنم باز دنبال توام بر غم عشق تو حتی مرگ هم مرهم نشد هیچکس جای تو را در خاطراتم پر نکرد بردی از یادم ولی یادت فراموشم نشد جز وصالت آرزوهای زیادی داشتم مثل صدها آرزوی دیگرم، این هم نشد 👤مجیدترکابادی