eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خلق می‌جنبند مانا روز شد روز را جان بخش جانا روز شد هر که عاشق نیست او را روز نیست هر که را عشقست و سودا روز شد
تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت؟ اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند دور فلک از صحبت یارانش جدا داشت داغ دگر این است که از گریه بشستم آن داغ که دامانت ز خون دل ما داشت
قرار از تو، شمال از تو، خیالِ مخملش با من شب و باران و یک کلبه میانِ جنگلش با من خجالت می کشی شاید که ساکت مانده ای، باشد تدارک دیدنِ رویایمان از اولش با من بیا کارت نباشد بختمان گرچه گره خورده رهایی از طلسم و هرچه جادو جنبلش با من دو پلکت را ببند و حس کن آهنگِ قدمها را اتاقی با تمِ پاییز و رنگِ خردلش با من بده دستت به دستم گرمِ گرم از شعله هایِ رقص اجاقِ چاقِ رنگین طاق و چوبِ صندلش با من صفایی کن بده لم بر حریرِ ماهِ رویِ ابر ردیفِ نازبالش هایِ نرمِ ململش با من فدایِ خستگی هایت، لبی تر کن بخوان شعری صدایِ قُل قُلِ قوریِ چای و منقلش با من برای شاممان یک سفره شعر و دلبری با تو کمی ریحان و خوشبختی و نانِ بَل بَلَش با من جهان تا بوده گرچه دل شکستن بوده آیینش دلت را دستِ من بسپار، حلِ معضلش با من تو با من تا تهِ رویا بیا تا آخرِ این شعر غزل با خطِ نم نم رویِ برگِ جنگلش با من
یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب ... وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش!
من مشکلم با بوسه هایت حل نخواهد شد چندی است در سر فکر جنگی تن به تن دارم !
خسته از این همه تک بیتی بی خاصیتم یک نفر نیست که در من غزل ایجاد کند ؟!
تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری چون خواب دم صبحی و تعبیر نداری هر وقت زمانش برسد میرسی از راه چون مرگی و یک ثانیه تاخیر نداری عقل آمده با لشکرش اما تو چه ای دل؟ حتی سپر و نیزه و شمشیر نداری ای بخت نگون بخت من امروز عوض شو فردا که شود فرصت تغییر نداری گفتی که وفادار بمانیم ؟ وفا چیست؟ چیزی ست که تو از بد تقدیر نداری گفتم (سفر عشق مکن) بگذر و برگرد برگرد اگر که (جگر شیر نداری) هر روز نگاهت پی یک یار و دلت نیز! ماندم که چرا چشم و دل سیر نداری؟! تقصیر خودم بود دلم را به تو دادم تقصیر خودم بود ، تو تقصیر نداری
براي ديگران بودی برای دیگران ماندی ... و من با بغض ميگويم، خلایق هر چه لایق را!
پیمانه‌ام ز رعشهٔ پیری به خاک ریخت بعد از هزار دور که نوبت به من رسید...
بگو که مال کسی غیر من نخواهی شد خیال خام مرا تا همیشه راحت کن !
چه غم گر در وفاداری کسی چون من نمی یابی برای بی وفایی مثل تو عاشق فراوان است ...
ساقی بده آن کوزه ی یاقوت روان را یاقوت چه ارزد ؟ بده آن قوت روان را تا مست نباشی نبری بار غم یار آری شتر مست کشد بار گران را 🌹🌹🌹