eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم محزون تر از کمانچه ی کیهان کلهرم داغم چنان که شعله ی فریاد و دودِ داد پنهان نمی شود به قبای تظاهرم آبم ولی به آتش خود نیستم جواب نانم ولی به سفره ی خود، سخت آجرم شعرم که جز به روز سرودن نمی‌رسم بغضم که جز به درد شکستن نمی‌خورم نفرین به من که خلق، مرا رشته‌های مهر یک یک بریده اند، ولی من نمی برم من مثل اشک، منتظر پلک هم زدن مثل حباب منتظر یک تلنگرم !
ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم تا در آغوش توأم در بندِ هجران نیستم گر بنا باشد که از چشمت بیفتم لحظه‌ای روز و شب در سجده هم باشم مسلمان نیستم هر چه پیش آید، خوش‌آید در مسیر مشهدت درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم اینکه جَلد گنبدت ماندم، خدا را شاکرم اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم قول دادم زیر پای زائرانت جان دهم من خودم را می‌شناسنم، سست پیمان نیستم کاش آغازِ تمامِ صبح‌هایم با تو بود... حسرتش را می‌خورم اهل خراسان نیستم ✍
من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم از همه کمتر منم، از هیچ کس سَر نیستم زائرانت جای خود...، حتی به کفترهای تو_ غبطه خواهم خورد، حالا که کبوتر نیستم من اگر یک لحظه هم جز خانه‌ات جایی روم مادرم شیرش حرامم باد...، نوکر نیستم من برای استلام کعبه‌ات در نوبتم یک نگاهی به تَهِ صف کن، من آخر نیستم قایق بی بادبانم رویِ موجِ زائران هیچ جایی بهتر از اینجا شناور نیستم از ضریح تو گلابِ ناب می‌جوشد فقط تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم میهمانت هستم آقا جان، "بفرمایی" بگو تا ببینی "داخلم"، دیگر دَمِ در نیستم تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد غبطه خوردم که چرا من مبتلاتر نیستم هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد فکر می‌کردم که دیگر گریه‌آور نیستم پنجره فولادی‌ام کن که شفا لازم شدم من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم
گلگونهٔ رخسار گهر گرد یتیمی است خواری و غریبی پدر و مادر عشق است
گیسوانِ تو شبیه است به شب اما نه!! شَب که اینقدر نباید به درازا بِکِشَد...
آشفتگان عشقت گیرم که جمع گردند جمع از کجا توان کرد دلهای پاره پاره
آفٺاب عمر من باش‌ که بی هیچ هراس، صبح را با تو تمنا کنم از ظلمت شب...
خوش بخند ای دل، که اینک صبح خندان می‌دمد خوش برقص ای ذرہ که اینک مهر رخشان می‌رسد.
اگر شکسته پر و بسته بال، اگر فلجم دخیل پنجره فولاد "ثامن الحججم"! طنابی از سر گیسوت مانده در دستم که راست رو به تو آرم، اگر که راه کجم در آستان تو آن قالی خوش اقبالم که نقش بسته ی چشمان توست رج به رجم خوشا به بخت بلندم که آن کف خاکم که در صحیفه ی "شمس الشموس" مندرجم میان صحن عتیقت من آن مفاتیحم که غرق ندبه و عهد توسل و فرجم!
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه ی من هم سری بزن...!!
هدایت شده از گلچین شعر
سلام، از کانال شعر🌻آبادی شعر🌻 بفرمایید دیدن کنید و لذت ببرید☺️🌷👇 https://eitaa.com/joinchat/1517355107C81258e1f72 جزء اون دسته از کانال‌هایی هست که باید توی هر گوشی باشه☺️😉 با معرفی شاعران جدید در ایتا😍😍 🌷مطمئن باشید پشیمون نمی‌شید🌷 @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
سلام، از کانال شعر🌻آبادی شعر🌻 بفرمایید دیدن کنید و لذت ببرید☺️🌷👇 https://eitaa.com/joinchat/151735
تشکر ویژه از جناب آقای نوروز رمضانی مدیر محترم گلچین شعر 🙏🌷🌷🌺🌺🌺🌹
عشـق را باید فقط با عشق پاسخ داد و بس "هل جزاء العشــق الّا العشـق" را نشنید و رفت
ز تو من تنها نگاهی مختصر می خواستم من که چشمان تو را از هر نظر می خواستم گرچه شاید سهم اندوه مرا از دیگران بیشتر دادی، ولی من بیشتر می خواستم این اگر آن گونه بود و آن اگر این گونه، نه ! عشق را بی هیچ اما و اگر می خواستم روزگارم هر چه باشد وام دار چشم توست من که در هر کاری از چشمت نظر می خواستم رستن از بند قفس، رنج اسارت را فزود آه ! آری ! باید اول بال و پر می خواستم رفت عمری، تا بیایم خویش را گم کرده ام تا بیابم خویش را عمری دگر می خواستم باید از ماهی بخواهم راز دریا را ، اگر پیش از این از ساحل سطحی نگر می خواستم خواب دیدم پیله می بافم به دور خویشتن کاش روزی مثل یک پروانه بر می خاستم سعید پور طهماسبی
۹ تا دیگه مونده تا ۹۹۹ و وعده‌ی مدیر گروه😍
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
سید گفته بود می‌رم خواستگاری ۹۹۹ مین عضو آبادی 😂😁
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
مرده و حرفش باید بره خواستگاری ولو عضو ۹۹۹ پیرزن ۹۰ ساله باشه 😅😂
کشوری بودم که از هر سو به سمتم تاختی پرچم عشق خودت را بر دلم افراختی عاشق دشمن شدن سخت است اما من شدم رفتی و اردیبهشتم را جهنم ساختی چند روزی باعث سرگرمی ات بودم،مرا مثل یک اسباب بازی گوشه ای انداختی دست در دست رقیبم دیدمت ای باوفا خیره در چشمت شدم اما مرا نشناختی او که رفته برنخواهد گشت ای دل شاد باش باختی در عشق او وقتی خودت را باختی سید علیرضا جعفری
تنها به غمم تسکين، بخشد غزلِ حافظ آنجا که چه زيبا گفت: داد از غمِ تنهايي
کمتر در این زمانه بـه دل اعتماد کن وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است
قاصدک‌هایِ پریشان را که با خود، باد بُرد با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد بُرد فاضل نظری
دل دادم و بــد کـــردم یک درد به صد کردم وین جــرم چو خود کردم با خود چه توانم کرد ؟ ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌
۹۹۹ امین نفر که آشنا بود😱😱😱😱