eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
انگــــار نــه انگـــــار نــه انگـــــار نــه انـــــگار يـک بـــار نـه ده بــــار نـه صـد بـــار کـه بسيار بــر مــا تـو وفـــا کــرده ولــي خيــــر نديــدي از جــانـب همسايــه ی ديــــوار بــــه ديــــوار مــا ايــل يهــودا و شمــــا يوســف زهــــــــرا بــا حيلــه ي اعــداء بــه دل چـــاه گرفتــــــار يک عمر چه ديدي؟ چه نديدي؟ چه کشيدي؟ از ايـن همه بي عـرضه ی بي همّتِ بي عار گِــل باد دهــانم، چــه بگـويـم کـــه بگـــويند: دست از سر ايــن مردم بي حــوصله بــردار آيينــه شکست است، بگـو از چه شده سَلب از ديــــده ی آلــوده ی مــا فـــرصت ديـــدار « گفتــي کــه بيــاييد ولــي خلــق نشستند » آقـــــــا نکــشد منّـــت ايـــن قـــوم طـلبکـــار يــک روز مي آيـــي و صدا مي زنـــي، امّـــــا مــا نيز همــه خــواب، ولــي خفتــه ي بـيـدار اصـلاً بـــه روي خـــويش نيـــاورده و شــايــد انگــــار نــه انگـــــار نــه انگـــــار نــه انـــــگار
هم طعمِ گلابِ ناب دارد چشمت! هم شربت ِبی حساب دارد چشمت! از برقِ نگاه روشنت فهمیدم صد پنجره آفتاب دارد چشمت!
تازيانه خانه ای همقد دنيا دارد همه جا پنجه ی شلاق ترش جا دارد به درختی که به تن پوست ندارد پیچد دست در جیب قبایی است که یک لا دارد جرأتم سایه ی او دید و مسافر شده است چمدان بست و فقط چشم به فردا دارد لقمه هایی که سرسفره شیر است و پلنگ مستی و عربده و نعره و غوغا دارد سیری عده ای از ثروت باد آورده ریشه در سفره ی جارو شده ی ما دارد ته نانی که تملق خورش آن باشد نتواند قد افراشته بر پا دارد می رسد صبح و سپيدی همه جا می رويد قاصدک بوی زمستان زليخا دارد
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است
کشتی ام در حمله یِ امواجِ غم بی ناخُداست ای دُعا کاری اگر می آید از دستت بیا!
🌼 در جواب سردمهری‌های او بوسیدمش از پیمبر خوانده‌ام نیکی کنم جای بدی کانال آبادی شعر 🌼 @abadiyesher
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ در آتش عشق سوختم بعد از تو دل را به غمت فروختم بعد از تو از داغ، هزار پاره شد قلبِ من و با اشک دوباره دوختم بعد از تو! ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
این چنین عشق به رسوا شدنش کی ارزد سرگذشتی چو ذلیخا شدنش کی ارزد عقل سر باخته در کوره ره این وادی همچو مجنون پی لیلا شدنش کی ارزد در به در کوی به کوی و سر سودایی دل دیده و دل به تمنا شدنش کی ارزد خسته از قلعه تاریک جهان برگشتن بعد از آن هم تک و تنها شدنش کی ارزد ارزش زندگی و جاه و جلالت برود جای اینها به تو همتا شدنش کی ارزد گیرم آخر به ندایت سر تسلیم آرد چو غلامی پی شاها شدنش کی ارزد بگذر از وصل دل شاه و گدایی امروز سِرّ خود بین که هویدا شدنش کی ارزد جام زرین ثمر سینه (داوود) نگر جام بازیچه دلها شدنش کی ارزد
تو گردبادی! کار تو دل کندن از خاک است من کمتر از خاکم، حسابم با خودم پاک است هرگز گل سرخ از دلش سر برنمی آرد این سرزمین عمری ست زیر کشت تریاک است دنیا برای لاک پشتان ساحل امنی ست آواره ی کوه است آهویی که چالاک است گل های بادآورده ام را باد خواهد برد چیزی که با من بازخواهد ماند خاشاک است آتش بزن خاشاک را در من هراسی نیست پروانه از بدو تولد، پیرهن چاک است تنها صدا می ماند... اما کوه می گوید باید صدا برگردد، این قانون پژواک است