آنقَدر از چشمهایت #زخم عالم خوردهام
در میان حسرتی غم را دمادم خوردهام
من نمیدانم چرا حس میکنم اینروزها
از زمین و آسمان سیلیِ محکم خوردهام
#الهه_نودهی
آری؛ من عاشقت شدم اما گناه توست
زیباییات بزرگترین اشتباه توست...
بی تو تمام شهر به من خیره می شود
آنچه فرار می کند از من نگاه توست
خون کرده است قلب مرا، مست و باحیاست
اینها فریبکاری چشم سیاه توست
ای شاه کی به دیدن دروازه می رسی؟
این پاسبان همیشه دو چشمش به راه توست...
آهسته گفتیام که برو! درپناه حق!
باشد ولی همیشه دلم درپناه توست...
#امیرحسین_پاسبان
میخواستم که شعر بخوانم تو بشنوی
مثل همیشه خط تو در دسترس نبود...
#آرزو_سبزوار
با ما نمیزنی نزن! اما چرا رقیب؟
حیف از خودت نیامده، حیف از شراب نیست؟
#حسین_زحمتکش
آیا اجازه هست در این قصّهی جدید
تصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟
#حامد_ابراهیمپور
عشق یعنی یک نفر یک روز بی نام و نشان
آیَد و مالک شود مجموع احساس تورا
#امیرعباس_خالق_وردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬|ببینید
💔|روایتی متفاوت از زیارت عاشورا (الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام🥺)
#محرم
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقصد از عید تماشاست به دیدن برسیم
مثل یک سیب الهی به رَسیدن برسیم
مثل نوروز الهی نفسی تازه کنیم
دم به دم دل بدهیم و به دمیدن برسیم
خانقاهی است در این شور و در این جامهدران
کاش یک شب به تبِ جامه دریدن برسیم
عرفات است جهان مشعر الغوث کجاست
شاید امشب به مِنای طلبیدن برسیم
برگها آینه چیدند به پیش من و تو
پیش از افتادنمان کاش به چیدن برسیم
هر چه گفتند و شنیدیم زِ فردوس بس است
باراِلها! نظری تا به چشیدن برسیم
#علیرضا_قزوه
هر که دلبرگونه خود را می نمایاند ولی
دلبر ما بی تظاهر خود خدای دلبری است
#رضازاهدی
پیش چشمان تو کی باشد؟ مرا شعر و غزل؟
هر نگاهت به غزل، صد جلد، دیوان میشود
#راحمتبریزی
یا اباعبدالله...
ما رهگذریم، خوب و بد میماند
از ما یک «نام» تا ابد میماند...
ما غیر حسین از کسی دم نزدیم
هرکس که دم از حسین زد، میماند.
#مجتبی_خرسندی
دیگر بهشت را به بهایی نمیخرم
دربوستان مهر تو یکدم قدم زدم
#محمد_رضا_هادی_نیا
#هادی_هیدجی
"قسم" به واژهی قسم!
که حرمتش شکسته شد
به دست سایههای مرگ
درون این حصار بینفس
که عشق را نشانه رفته است...
مثال یک تبر
که پرسه میزند
به روح زخمی درخت...
"قسم"به اشکهای مادران بیگناه!
میان دستهای خالی از نگاه کودکان
که مد آه را ..... کشیدهاند به درد!
دوباره آن شکوفههای غرق خون
به روشنایی نگاه آسمان
جوانه میزنند به عشق...
#الهه_نودهی
#فلسطین_غزه💔
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
#فاطمه_عارفنژاد
#حضرت_سکینه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دلی خسته، دلی رنجور مهمانت شدم
شهرت " یا ضامن آهو " مرا اینجا کشاند
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
آسمان ابری ام...بارانی ام... لبریز خویش
بی صدا می گریم و جان میرود گاهی ز خویش
آمدی؛ رفتی ..خراب آباد دل را سوختی
شهر نیشابورم اما عاشق چنگیز خویش
آینه هرشب سراغم را گرفته از خودم
من کجا گم گشته ام با حال شور انگیز خویش
خش خش برگ درختان زیر پا دردآور است
بی حضورت؛ بی قرار دردم و پاییز خویش
دفتر و چشم تر و شعر و جنون مرهم نشد
خود به پایم می روم تا برزخ پرهیز خویش
#نسیم_سحــــری
از رفتن تو لب نگشایم به گلایه
از ماندن خود در عجبم بی تو چگونه؟
#اکــرم_نورانی
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه، تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق، بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنْش بشنوم
از پای تا به سر، همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چه گونه توانم نگاه داشت؟
کَاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند: روی سرخ تو «سعدی» چه زرد کرد
اکسیر عشق، بر مِسَم افتاد و زر شدم
#سعدی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
مانند زخم کهنه که از پا درآورد
هر شب غمت مرا به تقلّا درآورد
آنسان که خاری از کف پایی برون کشند
عشق تو خنجر از جگر ما درآورد
چشمت دمار از من و از روزگار من
هرگز رها نمیکندم تا درآورد
گفتم که کوه میشوم اما بعید نیست
این کوه را نگاه تو از جا درآورد
در شعر من نگاه بکن تا که چشمهات
این شعر را به حالت انشا درآورد
جانی که سالهاست ز تن درنیامده
چشم تو قادر است به ایما درآورد
روزی عروس مادر من میشوی بهزور
حتی اگر غمت پدرم را درآورد
#علیاصغر_مقنی
#حسین_جان ❤️
دستم نمیرسد به ضریح مطهّرت
هستم گدای هرکه رسیده است محضرت
🔹#محمدهادی_شریفی