eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
56 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ما با یکی خوشیم بقیه زیادی اند ما با یکی خوشیم خدایا فقط حسین
هرچند عیان است ولی وقت بیان است عشق تو گران‌قدر‌ترین عشق جهان است این عشق، همان است که قیمت‌شدنی نیست این عشق، همان است که هم‌قیمت جان است «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» با عشق تو عمری‌ست که دل در هیجان است هرکس سخن از عشق تو گفته‌ست بیاید روی سخنم با همۀ مدعیان است! گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است گفتند: بمانید... چنین است و چنان است... مجنون غمت کیست؟ به‌جز عابسِ عاشق معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است پای علمت هر قدمی خون شهیدی‌ست خون شهدا آبروی عصر و زمانه‌ست هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است هرکس بزند حرف امان‌نامه و تسلیم «هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه «زیر علمت امن‌ترین جای جهان است» هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است برخیز برادر که حرم تشنۀ یاری‌ست برخیز که بر شانۀ ما بار گران است باید برسد آب به اهل حرم این‌بار برخیز که این العطش تشنه‌لبان است هنگام فداکاری انصار حسین است برخیز! علم دست علمدار حسین است
مرا دمى زِ كمند غمت رهايى نيست كه بوده اين دلِ‌ما، دم‌به‌دم گرفتارت 💔
نذر نازت می‌شوم، آغوش وا کن زودتر یک بغل معشوقه‌ی فتانه می‌خواهد دلم
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ما تشنه ی عشقیم و شنیدیم که گفتند رفع عطش عشق فقط نام حسین است
من نه میدانم که قایق چیست و نه دانم که کیست...؟؟ من فقط استاد لب💋 بوسیدنم ، دانی که چیست؟؟ 😉
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم | | ♥
در خون تو انگار، غزل در جریان است چشمت بخدا معدن مضمونِ جهان است دیروز، «غزل» گفتم و امروز، «قصیده» چون قیمت بوسیدن تو در نوسان است هر ثانیه پَر می‌زند آنجا که تو هستی از بسکه دل عاشق من خوش‌گذران است سجاده‌ی من پهن شده رو به نگاهت پس باز کن آن پنجره را؛ وقت اذان است از عشق تو در خانه‌ی دل «زلزله» برپاست هر چند که گفته شده اسمش «ضربان» است بوسیدنِ اسم تو و؛ بوییدنِ شعرت کار منِ دیوانه هم این است و هم آن است | | ♥
مثل کوهِ برف، در بهمن نباید سست بود دل فقط باید بریزد با صدای یک نفر آرزوهای محالِ دیگران بودن؛ خوش است مستجابِ ربّناهای دعای یک نفر 😌
با اینکه دلم گفته مدارا کنم ، اما... ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد!
♥️ شمعدانی بودم اگر دوستت دارم را حرف نمی ‌زدم شکوفه می ‌دادم ... ❤️❤️❤️
چشم تو مجموعه ی شعر و نگاهم ناشر است چشم هایت سوژه ی خوبی برای شاعر است بازوانت مثل یک منظومه ی شعر کهن بین آغوشت شب شعر عجیبی دایر است پند آموز و کمی طولانی و پر پیچ و تاب گیسوان مشکی ات یک مثنوی فاخر است سبک های مختلف را می شود با تو سرود چون لبت مثل دو بیتی های بابا طاهر است مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو میوه ی بیرون زده از باغ، حق عابر است | | ♥
گرچه مسجد را گروهی با تجمل ساختند اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند عشق جانکاه است یا جان‌بخش؟ حالا هرچه هست عشق بازان بین مرگ و زندگی پل ساختند سقف آگاهی ستونی جز «فراموشی» نداشت این بنا را خشت بر خشت از تغافل ساختند بی‌سبب مهمان نواز مجلس ماتم نبود این «گلاب تلخ» را از «گریه گل» ساختند روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند | | ♥
به دنیا آمدم اما سر از آن در نیاوردم که گنجی از دل این کاخ ویران در نیاوردم جهان را شعر دیدم، رنج‌ها بردم غزل گفتم ولی سوگند کز آن لقمه‌ای نان در نیاوردم منم آن سنگ تیپا خورده آن لولی‌وش مغموم! که در نزد شما سر از گریبان در نیاوردم چه حکمت بوده پس بخت مرا جز خون دل خوردن اگر چون ماهیان یک عمر دندان در نیاوردم! | | ♥
دستان خالی مرا از عشق پر کن طرز نگاهت را به من مانند حر کن
ڪَرچہ صبح آمد ولی دیشب میان اشڪ‌ها در فراسوے خیالت همچنان جا مانده‌ام ..!! ‎‌‌‌‌ سحر بخیر
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود ♥️
🌸🌿 آن قَدَر سیر از تو و لبریز خوابت گشته ام مادرم با طعنه می گوید "بفرمایید شام"
‏این بار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه قتلگاه را از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد از خط به خطّ مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد این جا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!‏ طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد از روضه ربودن معجر شروع کرد برگشت، روضه را به تمامی دشت برد از ارباً ارباً تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد از التهاب مشک برادر شروع کرد هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید!‏ هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:‏ ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!‏ دم را برای روضه مادر شروع کرد یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از در شروع کرد - هیزم می آورند حرم را خبر کنید- این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد این شعر هم که قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد محسن ناصحی ‏ 🏴
یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد😭
به چه دردی بخورد بی‌تو پسر داشتنم چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
این دم و بازدمم این ضربانهای من‌اند این حسین و حسن و تیروکمان‌های من‌اند
ای جوان‌مرده بگو که جگرم را چه‌کنم؟ سر به زیرِ حرمِ دوروبرم را چه‌کنم؟
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی، تو بی‌سپاه گرفتی
سوارِ گمشده را از میانِ راه گرفتی چه ساده، صیدِ خودت را، به یک نگاه گرفتی
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم حق بده خیلی هوایِ بوسه‌هایت کرده‌ام از عموجان بیشتر  بابا صدایت کرده‌ام عمه دستم را گرفته بود اما آمدم... فکرکردی که عمو جانم رهایت کرده‌ام مقتل مأثور هستم غارتِ  گودال را ازدحامِ زخمهایت را روایت کرده‌ام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کرده‌ام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکر آمدم  خود را عبایت  کرده‌ام آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم اینقدر گویم که در آغوش جایت کرده‌ام هرچه می‌خواهند بر من می‌زنند و می‌روند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کرده‌ام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شرمنده اگر که جابجایت کرده‌ام آخرش من را مُشبک کرده‌اند این نعلها راضی‌ام خود را ضریحِ کربلایت کرده‌ام   من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی دیدی آخر  جا میانِ بوریایت کرده‌ام آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر  خود را برایت کرده‌ام سینه‌ام را سینه‌ات را  عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۲)
دل ما دل‌شدگان وقف غم توست حسین خانه‌ی مادری ما حرم توست حسین همه مدیون نفس‌های تو هستیم فقط نفسی هست اگر، از کرم توست حسین
روضه های شب پنجم چقدر جانکاه است سینه زن ها، حسنی ها شب عبدالله است بیشتر از همه شب روضه شکسته بال است لاجرم روضه ی امشب طرف گودال است روضه امشب سخن از دست شکسته دارد غصه ی کوچه و یک مادر خسته دارد روضه در سینه ی خود داغ عزیزی دارد تا به پهلوی شکسته چه گریزی دارد روضه امشب همه جا می رود از لطف کریم از مدینه، کربلا می رود از لطف کریم صاحب روضه کریم و کرمش قیمتی است یازده ساله شبیه پدرش غیرتی است یازده ساله ولی خیر کثیری دارد پسر شیر جمل خود دل شیری دارد بی خیال تبر و نیزه و شمشیر آمد آی ای لشکر کفتار صفت، شیر آمد آمد و دید که از زخم عمو افتاده راه یک نیزه ی وحشی به گلو افتاده لشکری تیغ کشان سمت عمو می آید شمر همراه سنان سمت عمو می آید تیرها حلقه به دور بدنش می بستند نیزه ها را همه محکم به تنش می بستند گفت باید که در این مرحله بی سر باشم می روم تا سپر لحظه ی آخر باشم گفت ای وای عمو صبر نما در راهم عاشق سوخته ی راه تو عبدللهم پسر روضه رسانیده خودش را به عمو دست خود را سپر انداخته در راه گلو ناگهان دست شکست و نفسش بند آمد باز بر روی لب حرمله لبخند آمد در همه دشت صدایی ز شکستن پیچید بر لب خشک عمو خون گلویش پاشید
کار عشق است چه ربطی به تو و من دارد؟ سر اگر نذر حسین است شکستن دارد....
حالِ‌من‌ سخت وخیم‌ است، دوایی‌ بفرست یک عیادت بکن از نوکرِ بیمار حرم