♥️
وقتی قرارِ وصل طو باشد میان خواب
شب تا حلولِ صبح قیامت، سحر مباد!!
❤️❤️❤️
#مصطفی_هاشمی_نسب
جانم خیال شد به خیال خیال دوست
دل بیقرار گشت به #عشق وصال دوست
هر کس به آرزوی جمالست در جهان
مائیم و آرزوی خیال جمال دوست
#شاه_نعمت_الله_ولی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤️✌️
ای فصل غیر منتظرِ داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من
ای مطلع امید من، ای چشم روشنت -
زیباترین ستارهٔ هفتآسمان من
حس کردنیست قصهٔ عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حُسنت بیان من
با من بمان و سایهٔ مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهر تو ای مهربان من!
کی میرسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من
| #حسین_منزوی |
♥
دو شاخه نرگست ای یار دلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگر صد گونه غم داری چو نرگس
به روی زندگی لبخند لبخند
فریدون_مشیری
دوست دارم در غزل غوغا کند امشب قلم
وصفِ تـو زیبای بی همتا کند امشب قلم
نازِ چشمانِ نجیب ات را بگویم مو بـه مو
شور و حالِ دیگری بر پا کنـد امشب قلم
بـاتـو بـاشم نـازنیـنم بـی نیــازِ عـالمم
واژه ها با شوقِ تو شیـدا کند امشب قلم
از نگاهم خوانده اۍحرفِ دلم را خوبِ من
دوست دارم سفـرهٔ دل وا کند امشب قلم
ماهِ من هستی و زیبایی و از بس دلفریب
هر کسی را غیـرِ تـو حاشا کند امشب قلم
یـوسفی هستـم بـه دیـدارِ زلیخـا آمـدم
ترسم اینست خواهشِ بیجا کند امشب قلم
هیچ کس مانندِ تو سنگِ صبـورِ من نشد
من که مجنونم تـو را لیلا کند امشب قلم
عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند
بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند
هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست
عاقلان راه نبردند به افسانه زدند
| #فیض_کاشانی |
♥
نوشتم درد دلهایم همه گفتند عالی بود
ندانستند که درمانی برای زخم کاری بود
نوشتم درد دلهایم شبیه شعر بر دفتر
ندانستند که هر شعرم برایم یادگاری بود
نوشتم درد دلهایم همه خواندند و اما حیف
ندانستند که سوز من همه از غمگساری بود
نوشتم درد دلهایم گهی شاد و گهی غمگین
ندانستند که این خنده فقط چهره نگاری بود
نوشتم درد دلهایم زدست روزگار بد
ندانستند که اشک چشم برایم برد باری بود
نوشتم درد دلهایم به شبها کنج یک خلوت
لقب سنگ صبورم داد عجب شب زنده داری بود
| #جواد_الماسی |
♥
مهربانی را زچشمانت بگیری مرده ام
مثل انگشترب انگشتان قلبم خفته ای
ترس ازدست دادنت آتش ب خرمن میزند
با نم وباران اشک چشمان من را شسته ای
#محسن_رشیدی
تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کردهام فصل خزانش را...
#علی_سلیمانی
°•🌸|°•
او را برنگ و بوی نگویم نظیر نیست
گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست
روی نکو به طینت ساقی نمی رسد
گل را صفای شبنم روشن ضمیر نیست
#رهی_معیری
آنچه را عقل به یک عمر بدست آورده ست
عشق یک لحظه ی کوتاه بهم میریزد ❣
#فاضل_نظری
مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
#فاضل_نظری
سـمــــ✨somayeh✨ـــیه:
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
رها کنی برود از دلت جدا باشد؛
به آن که دوستتَرش داشته، به آن برسد...
#نجمه_زارع
#حسینجان
در ساغر تو چیست که با جرعهٔ نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
#هوشنگ_ابتهاج
در مسجد از او گفتم و دیدم که مؤذّن
ناگاه از او گفت و رها کرد اذان را...!
#غلام_عباس_سعیدی
بعد از عبور فاصله ها را شناختم
« بی » را شناختم من و « با » را شناختم
جغرافیای شهر تو چندان شگفت نیست
این بام این دو گانه هوا را شناختم
آخر اگرچه دیر ولی زیرکانه تر
فرق میان ما و شما را شناختم
گفتی:« عبث مکوش که یک دست بی صداست»
من در سکوت نیز صدا را شناختم
خود را شناختم من و شادا که عاقبت
این سخت جان آبله پا را شناختم
#محمدعلی_بهمنی
بغض ها بی تو نشستند و گلوگیر شدند
اشک ها هم چه غریبانه ؛ سرازیر شدند
ای که هر چه غم و درداست؛پس از تو؛در من
آمدند آینه در آینه ؛ تصویر شدند...!
بهتر ازاین نشد امشب بنویسم که چه زود
روزهایی که تو را منتظرم ؛ دیر شدند
کاش با مقدمِ سبز تو به باران برسند
جاده هایی که دراین راه ؛ نفسگیر شدند
مثل دلتنگیِ این عقربه ی خانه به دوش
روزهایم همه در پای غمت؛ پیر شدند
کاش یک لحظه ؛ فقط حال مرا درک کنند
واژه هایی که پس از داغ تو دلگیر شدند
#لاادری
هر جراحت که دلم داشت، به مرهم بِهْ شد
داغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست...
نظیری نیشابوری