eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد تو داغ‌ترین سوژه‌ی مردم بودم قل هو والله احد....رکعت چندم بودم؟ 🖇💌
که تویی خوب‌تر از هر لِیلی...
یکی بره در گوش پاییز بگه دلتنگیم... 🖇💌
لکنت می‌اندازد نگاهت در زبانم دردت به جا... دردت به جا... دردت به جانم! 🖇💌
هر کجا سلطان هست دورش سپاه و لشگر است پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است؟ با خبر باشيد ای چشم انتظاران ظهور بهترين سلطان عالم از همه تنهاتر است
در بلاها صبر، در حیرت سکوت و در مصیبت گریه جا دارد کوه صبر و یک بیابانِ تحیرْ بینِ باران را کجا دارد؟ گر چه کس حال دل شعر مرا هرگز نمی‌فهمد ز حیرانی شعر می‌بارد ز انگشتم میان جنگل و صحرا خدا دارد چله، رسم عاشقان و عارفان باشد ولی گوهر مپنداری چله‌ی عارف شبیه چله‌ی عاشق گذر از کربلا دارد عاشق و عارف اگر چله نشین قربت یارند در معنا از دل زینب بپرس و از سکینه چله عاشق چه‌ها دارد در بیابان تحیر هم اگر تنها شدم باکی ز غربت نیست مطمئن هستم امام من هوای دختر جا مانده را دارد دختری جا مانده‌ام آقا به دادم می‌رسی بین بیابان سیاه فتنه‌ی دوران؟ چادرم زخمی است اما سربلند است و به پای تو وفا دارد کربلا جامانده‌ها را با شهادت می‌خرد ای خیل جامانده هر که جامانده تأسی بر رقیه کرده از جان شکوه‌ها دارد
احترام دختر و زن واجب است و یک کلام کودکانم را ادب کردم فقط با این مرام گفته‌ام به کودکانم تو همیشه فاتحی دشمنانِ پست را نابود کردی تو به شام الگوی دختر برای دختران من تویی قصه می‌گویم ز تو بر بچه‌هایم من مدام بر پسرهایم ز غیرت قصه می‌گویم مدام گریه می‌کردند طفلانم میان قصه‌هام در نمازم بر نماز تو تأسی می‌کنم این حجابم جای آن معجر به قصد احترام انتقام تو به دست بچه‌های ما رواست راه تو راه تمام بچه‌هایم والسلام انتقامت را مهدیت خواهد گرفت چادر مشکی ما باشد نشان انتقام
سبک "شبها که نان و خرما به دوش خود کشیدم" بعد از شما عمو جان رفتیم ما اسارت ما هم فرار کردیم شد خیمه‌ها که غارت خیمه به خیمه گشتم اما نبود بابا بابا چرا عموجان تنها گذاشت ما را من نوه‌ی علی‌ام زهراست مادر من عمه همیشه گفته زیباست معجر من معجر کشید دشمن وقتی که از سر من سیلی که زد، لگد زد بر جسم پرپر من آغوش عمه جان شد همواره سنگر من چون خواهر سه ساله‌ام پاهای کوچکی داشت گاهی عقب می‌افتاد خولی عجب چکی داشت تا عمه ها بیایند خواهر دگر نمانده یک جای سالم از او پا تا به سر نمانده از زیر پای دشمن وقتی کشید بیرون بی‌هوش بچه بود و دستان عمه پُر خون در کوفه کوچه گردی با خطبه‌های عمه زندان کوفه را کرد دشمن سزای عمه بردند تا به شام و هر شهر کوچه گردی چشمان هرز ناپاک می‌دیدمان چه دردی کوچکترین ما بود رقیه خواهر من بی‌تاب و بی‌قرار است خواهر لاغر من مویش سفید و رویش انقدر که کبود است می‌سوزد این دل من، خواهر چنین نبوده است حتی نشد بگیرم او را بغل از این درد حالا چرا عزیزم دستان تو شده سرد امشب اگر گرسنه‌ است، خواهر غذا نخورده شاید پدر رسیده خواهر گرسنه مرده با آن صدای زخمی انقدر یا ابه گفت بابا رسید اما بر دست عمه او خفت دشمن اگر چه ما را با خطبه‌های عمه آزاد کرد اما دیگر نبود رقیه تا اربعین رسیدیم کرببلا چه حالی ما آمدیم اما جای رقیه خالی بابا تو کربلایی اما رقیه جا ماند در شام بین غربت مظلوم و خسته جان داد جمع همه شهیدان در کربلاست با هم تنهاست خواهر من در شام مردم از غم ای زائران بابا کرببلا که رفتید در اربعین بابا یاد همه بیفتید طفلی اگر جلوی چشم شما قدم زد یاد رقیه باشید کرببلا نیامد نائب زیاره باشید در اربعین برایش جبران گریه بر او بر دوش عمه‌هایش
چل روز صبر زینبی یک اربعین داشت جا مانده‌ایم امسال ما مثل رقیه @daftaresher110
🌷🌷🌷 این شعر خیلی قشنگه بخونید:👍❤️😁 دلِ تنگم دوباره سادگی کرد بـازم یـاد زمــان بچگــی کرد دلم یاد بیست سال پیش کرده هـوای بـستـگان خـویـش کرده 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 همان موقع که دلها شاد بودند هـمـــه دل زنـــده و آبـــاد بودند همه کوی و گذر لطف و صفا بود سـخــن از مهــربـانـی و وفـــا بود 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 قدیـمــا زندگی رنگـی دگر داشت زمونه ریتم و آهنگی دگر داشت یه رنگی بود و لطف و مهربانی سـرور و جشن بود و شـادمـانی 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 قدیما هیچکس نامردی نمی کرد کســی ابـراز دلـســردی نمی کرد چرا بازار نـامـــردی شلوغه!؟ چرا مهر و وفــاداری دروغه!؟ 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 چرا مهـر و محبت کیمیـا شد همه دنیا پر از رنگ و ریا شد چطوری بسته شد درهای رحمت کجــا رفت آن همه مهــر و محبت 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 چرا مردم شدند در غم گرفتار دلـم تنگه از این آشفتـه بازار بگو رحم و مروتها کجا رفت؟ جوانمردی فتوتها کجا رفت؟ 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 بـرادر بـا بـرادر جنگ داره پدر از بچه خود ننگ داره پـدر سالاری از بن ریشه کن شد پسـر سالاری و خر در چمن شد 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 جوان تا ظهر زیر رختخوابه پدر بیچــاره در رنـج و عذابه قدیما که همش حرف پسر بود عـصـــای پیــریِ دست پدر بود 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 کنون برخی پسرها بی بخارند تعصب مـــردی و غیــرت ندارند نمى دانـم چـرا دنیــا عوض شد همه دلها پر از کین و غرض شد 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 نـهــال آرزوها بی ثمر شد برادر از برادر بی خبر شد دگر حـرفـی ز عمو و دایی نیست چه شد خاله، خبر از زندایی نيست 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 پســر خاله نمی گیرد سراغت نمی روید گلی دیگر به باغت همــه فـامـیـل از هـمـدیـگه دورند چرا اینگونه سرد و سوت و کورند 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 بسی لعنت به این رسم زمونه به این دنیـای بر عکس وارونه یکی مـاشیـن میـلیــاردی سـواره یکی دیگر موتور سیکلت هـم نداره 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 یکی در پول و ثروت غوطه ور شد یـکـی هـــم از نـداری در بـه در شد یکی املاک و صدها خانه داره یکی مـحتـــاج یک پـول اجــاره 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 یکی درگیر درد بی علاجه یکی دنـبــال وام ازدواجــه یکی مـیــمـیــره از درد خـمـــاری یکی در پارتی و شب زنده داری 🍃🍃🌷🌸🌷🍃🍃 یکی بنز ویـکـی مـایلـــر سواره یکی بر تلگرام و اینستا سواره ببخشید که این بنده سادگی کرد دلـــش یـــاد زمــــان بـچـگــی کرد
حضرت یار! اجازه ست دچارت بشوم؟ دوست دارم همه ی دار و ندارت بشوم آمدم گرد غم از صورت ماهت ببرم سحرِ روشنِ بعد از شب تارت بشوم بعد تنهاییِ یک عمر زمستانِ سیاه رویش عشق شوم،فصل بهارت بشوم حضرت جاذبه! مجذوب حیائت شده ام تو چه کردی که چنین محو وقارت بشوم؟ وارث دلبری از لیلی و شیرین شده ای به فدای خودت و ایل و تبارت بشوم صید دل می کنی و کار خودت را بلدی زن عاشق کش صیاد، شکارت بشوم؟ بغلم کشور امنی ست بیا فتحش کن سفت و محکم بغلم کن که حصارت بشوم از نگاه تو غزل، عشق، حیا می بارد ای به قربان تو و مهره ی مارت بشوم آس دل دارم و دستم پر حکم عشق است وقت آن است که پیروزِ قمارت بشوم آسمان دلت انگار که ابری شده است روشنای دل من! ماه مدارت بشوم؟ کاش یک روز بیاید که تو بی تاب شوی هوس من کنی و میل و ویارت بشوم شانه ی امن پس از گریه ی تلخت باشم صبر و آرامش و سامان و قرارت بشوم وقت خوابیدن تو شعر بخوانم با عشق صحنه ی آخر چشمان خمارت بشوم دلِ من پیشکشِ نازِ نگاهت ملکه! می شود شاهِ دلت باشم و یارت بشوم؟
دلا یاران سه قسمند گر بدانی زبانی اند و نانی اند و جانی به نانی نان بده از در برانش. محبت کن به یاران زبانی. ولیکن یار جانی را نگه دار. به پایش جان بده تا میتوانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ┄┅─═◈═─┅┄
دخترِ فصلِ خزان ! دلتنگتم ، گیتار کو؟ زیرِ باران بوسه بازی های طوطیوار کو؟ ارگ ویرانم ! پر از پس لرزه های دیدنت در نگاهت اشتیاقِ لحظه ی دیدار کو؟ چشمهایت می برد تا کافـه ای ابری مرا غرق خوشبختی دو فنجان قهوه ی قاجار کو؟ اضطرابِ لحظه هایم را نمی بینی مگر ... پشتِ قـابِ پنجره لبخندِ معنی دار کو؟ مملو از شب پرسه ی خیسِ خیابانم هنوز ماهِ نقره در میانِ آسمـــانِ تار کو؟ خش خشِ برگِ درختانِ غزلریزت چه شد رقصِ پرشورِ نسیــم و بادِ شالیزار کو؟ آینه با خنده ی تلخی نگاهم کرد و گفت قابِ عکسِ کهنه ی جا مانده بر دیوار کو ... گرگ و میشِ رفتنت یعنی خزانی خیسِ اشک لااقل قبل از "خداحافظ" بگو گیتار کو ... مهدی حبیبی
گر کسی عاشق رخسار تو باشد چه کند؟ طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟ شوخی و بی‌خبر از درد گرفتاری دل دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند؟ چه غم از سینهٔ ریش و دل افگار مرا؟ سینه‌ریشی که دل‌افگار تو باشد چه کند؟ قصد جان و دل یاران بود اندیشهٔ تو بی‌دلی کر دل و جان یا تو باشد چه کند؟ ای طبیب دل بیمار، بگو، بهر خدا کان جگر خسته، که بیمار تو باشد چه کند؟
نبض شعرم کُند شد وقتی در آن نامت نبود گر نباشی شعر من، تا انتها غم می شود...
♥️ شانه‌ات درمان هر دردیست ، آرامم بمـآن ^^ ❤️❤️❤️
چه کسی رویِ لبانِ تو شِکر ریخته است؟ قهوه‌ی چشمِ تو را باز قجر ریخته است؟ هدفش چیست از این تلخی و شیرینی‌ها؟ آنکه در خیرِ عمل‌هایِ تو شَر ریخته است...؟
••° درد اگر درد" تو" باشد چه خیالی‌ست که من دلخوش داشتن خوب ترین دردسرم... ♥️
در میان چشم ها عشق است تنها چشم تو چشم هایم را درآورده ست از پا چشم تو از همان درس دبستان چشم تو آموختم چون نوشتم بعد چندین آب بابا چشم تو! شاکی اند از برق چشمت کل دنیا مثل من ماه عینک می زند وقتی شود وا چشم تو پلک هایم ابر، وقت گریه ام با یک نگاه باردارش میکند این ابرها را چشم تو طاق ابروی تو قدس و کعبه ام چشمان تو وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو چشم من وقت سحر چشم انتظار چشم تو چشم تو وا که شود حی علی تا چشم تو ...کاش میشد لحظه ای با چشم تو خلوت کنم ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو... ♥️
خنده ات را دیده ام ، دل بستنت را، هیچوقت خلسه ی آغوش و گرمای تنت را ، هیچوقت برده ام از یاد گاهی ، رنگ و بوی یاس را عطر ِ رویا پرور ِ آویشنت را ، هیچوقت کوچه لج کرده ست ، میگوی که در این سالها برده از خاطر ، گل ِ پیراهنت را؟ هیچوقت دانه پاشیدی برای شهر......حالا بگذریم دیده این گنجشک ِ ترسو ارزنت را ؟ هیچوقت بار ها ، با یک نگاه ِ ساده ات ، لرزیده ام باد لرزانده ست چون من دامنت را ؟ هیچوقت واژه ها موم اند ، در جانم ، غزل گل میکند نرم کی دیدم دل ِ چون آهنت را؟ هیچوقت شهروند ِ کلّ ِ آغوشم توی تنها ، ولی وقت دلتنگی ندیدی میهنت را ، هیچوقت ♥️
بی تو شب‌هایم تماما ناخوشی ست شب بخیر انگیزه‌ی هر دلخوشی...
"دوصتت دارم عضیضم" با "ص" صابون و "ضاد" در میان عاشقانت یک نفر هم بی سواد...! ♥️
با تو یک شب بنشینيم و شرابی بخوریم آتش آلود و جگر سوخته ، آبی بخوریم در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست دست در گردنت آویخته تابی بخوریم بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم پیش چشم تو بمیريم که مست است، بیا تا به خوشباشی مستان می نابی بخوریم صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم ♥️
رسوا شدن به پای تو خوش نامی من است خوشحالم از دلم که چنین مبتلای توست تو از ازل چو قبله ی من بوده ای حسین😔 بیت المقدسم به خدا کربلای توست😭
من به لطف و کرمت می‌رسم إن‌شاءالله به درِ محترمت می‌رسم إن‌شاءألله همه‌ی عالم اگر منع کنندم از عشق حرمت می‌رسم إن‌شاءالله