eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
مثلا راه بیفتی بروی بعد نماز دو قدم گریه کنی با دو قدم راز و نیاز ان شاءالله ب زودی قسمتمون بشه
شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست...!
. بَنای عِشق پابَرجاست، چه باهِجران، چه بی‌هِجران که هِجران‌ هَم به جانِ تو زِ عشقِ تو نمی‌کاهَد
‌‌‌‌‌ ‎‌‌ روسری سر کن و نگذار میان من و باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود
معنیِ بخشیدنِ یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سرِ آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است ارزش جان‌کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره‌ی معشوق اگر عاشق از او دل کَند چیست؟ عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟ "آبگینه"
ای نگاهت از شبِ باغِ نظر، شیرازتر دیگران نازند و تو از نازنینان، نازتر چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست چنگی از تو چنگ‌تر، یا سازی از تو سازتر قصه‌ی گیسویت از امواجِ تحریرِ قمر هم بلند آوازه تر شد، هم بلند آوازتر گشته‌ام دیوان حافظ را ولی بیتی نداشت چون دو ابروی تو از ایجاز، با ایجازتر چشم در چشمت نشستم، حیرتم از هوش رفت چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر از شب جادو عبورم دادی و، دیدم نبود جادویی از سِحر چشمان تو پُر اعجازتر آن که چشمان مرا تَر کرد، اندوهِ تو بود گرچه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر (علیرضا قزوه)
ای عشق کجا می بری ام رحم کن اینبار تا کی به تمنای تو باید بشوم خار تا کی به تکاپوی رسیدن به تو باید با هر کس و ناکس بشوم شهره ی بازار هرکس که مسیرش به تو افتاد ،ور افتاد ازبس همه ی عمر دوید از پیِ دلدار دیدار تو یکبار نصیبم نشد افسوس ای کاش بگویی که کجا میبری ام یار اینست سرانجام کسیکه به تو دل بست بیگانه چه میداند از این بازیِ در کار
و تو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام چشم بگشای و مرا باز صدا کن " ای عشق" که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق ... شاید اینبار تو را پیش تو با مرگ خود آغاز کنم ...
ماجرای من و تو، باور باورها نیست ماجرایی است که در حافظه ی دنیا نیست نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست تو گمی درمن و من درتو گمم - باورکن جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست شب که آرام تر از پلک تو را می بندم بادلم طاقت دیدار تو - تافردا نیست من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه! ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست شاعر: محمد_علی_بهمنی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♡•• تازمانۍڪه‌حُسـیِن‌است‌رفیقِ‌دلِ‌مـن مِیـل‌ِهمـراه‌شدن‌بـادِگـران‌نیـست‌مـَـࢪا... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
همیشه با همه غیر از تو سرد و سنگینم چه کرده‌ای که چنین پایبند مهرِ تو‌ام؟
با اینکه خسته میشوم و گاه کم حواس اشکم هنوز هست... حبیبم تو را سپاس در حسرت زیارت تو رفت عمر من روزم به گریه طی شد و شبهام التماس یک شب در این لباس عزایت مرا بخر شاید به چشم مادرت آیم در این لباس ما را نمیبری به حرم؟؟ قهر کرده‌ای؟😔 بگذر از این گدای بدِ قدر ناشناس روزم شبیه زلف سیاهت چه درهم است زینب تمام راه به لب داشت این قیاس لاادری
چشم من بر حرکت لبهای تو گردیده زوم قلب زارم می تپد وقتی تو میگویی اوهوم
سلام_امام_مهربانم☘️ آقا قسم به جان شما خوب می‌شوم باور کن آخرش به خدا خوب می‌شوم😔 حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش با یک نگاه لطف شما خوب می‌شوم😔 این روزها ز دست دل خویش شاکیم قدری تحملم بنما خوب می‌شوم😔 من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم کِی از دعای اهل بکا خوب می‌شوم😔 جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند من هم شبیه آن شهدا خوب می‌شوم😔 گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است در چشمه سار ذکر و دعا خوب می‌شوم😔 من بدترین غلام حقیر ولایتم ای بهترین امام، بیا، خوب می‌شوم😔 با این همه بدی به ظهور شما قسم با یک نسیم کرب و بلا خوب می‌شوم😔 _اللهم عجل لولیک الفرج🤲
تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشت رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت هیچ وصلی بی‌جدایی نیست، این را گفت رود دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت هر که ویران کرد، ویران شد در این آتش‌سرا؛ هیزم اول پایه‌ی سوزاندن خود را گذاشت اعتبار سربلندی، در فروتن بودن است چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت موج، راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت با صدف‌هایی که بین ساحل و دریا گذاشت... فاضل نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻سنگها آنطور که میگویند سنگدل نیستند ▫️در دل خود زیباترین گلها را می پرورانند. ▫️واقعا آدینتون بخیییییییییییر
سخت می گِرید جهان ، از اینهمه دلواپسی مانده در اعماق قلبم ، ناله های بی کسی سایه ی سرد نبودت ، زندگی را تار کرد عمر ما بی تو نیارزد قدرِ یک ارزن خسی بوی عشقت را برایم جمعه ها آورده اند آرزوی چشم بارانم ، به دادم می رسی؟ ... 💔😭😭
گوشه گیرو ساده بودم شهرتم این گونه بود كم صمیمى میشدم چون رغبتم این گونه بود تا كه دیدم روى او را در دلم آشوب شد مى شدم آرام با او عادتم این گونه بود "مى شود روزى بگوید دوستم داردخدا؟" در قنوت هر نمازم حاجتم این گونه بود در دلم ترس از نگاهش بود اما ناگهان زل زدم در چشم هایش،طاقتم این گونه بود هركجا میدیدمش با هركسى غیراز خودم مشت میشد دست هایم،غیرتم این گونه بود آتشى افتاد درجانم كه او با دیگریست؟! درسكوتم سوختم من،حسرتم این گونه بود سرنوشتم را نوشته "عاشقىِ بى وصال" من براى او نبودم ، قسمتم این گونه بود..
آرام بگیر ای دل ،هرچند پر از دردی از خاطره خالی شو ، وقت است که برگردی تو باخته ای ناشی ، در پای قمار او از پیش نمایان بود ،دستی که تو رو کردی در قائده ی بازی ،حکم است که می بُرّد گرچه تو در این بازی هی آس دل آوردی بی بی دلش آمد ،سرباز تو زانو زد حاکم نشدی در عشق ، هر لحظه کم آوردی..
‌ با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها" با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها هرجا که چشم های تو افتاد فتنه‌اش آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! معشوقه بودن است و «بریز و بپاش»ها ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟ دنیا پر است این همه از خوش تراش‌ها؟! از بس به ماه چشم تو پر میکشم شبی آخر پلنگ می شوم از این تلاشها!
حدیث تازه ندارم ولی برای تو بنشین که باز قصه‌ی نامردی زمانه بگویم در انتهای خزانم، چه سان امید ببندم که باز با گلی از ابتدای عشق برویم...؟
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دِشنۀ دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گُرده ایم گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم هایی که نشمرده ایم دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست، عمری به سر برده ایم
*👇آرش ترین سرباز👇* حالا که در باغ دلت آرام جانت نیستم اما ببین بیگانه با سوز نهانت نیستم با این که در دیوان دل حرف از جدایی می زنی گل واژه ی گمگشته در حرف و زبانت نیستم هرچند می گویم غزل اما عزیز نازنین آگاه از پیچ و خم فن بیا نت نیستم بر دور خود می چرخی و این سو و آن سو می روی آیا همان سرگشته ی چرخ زمانت نیستم فریاد می آید هنوز از ناله و افغان من اما دگر شرمنده ی لعل دهانت نیستم آخر چرا خوابی بگو با من تو ای آرام جان آرش ترین سرباز در ، پیچِ کمانت نیستم در خواب دیدم آمد و در گوش من آرام گفت واکُن ببین چشمت *"مدد"* من در جهانت نیستم مدد نوروزی ☘️🖊️☘️🌹🌹☘️🖊️☘️
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار ای گشوده دست یغمای خزان ، اکنون ببین سایه دیگر کار چشم و دل گذشت از اشک و آه تیغ هجران است اینجا ، موج موج خون ببین 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یـوسُـفِ گُـم‌گَشتــه بـاز آيَـد اگَـر ثابِـت شَــوَد دَر فِراقَش مِثلِ يَعقوبيم و حَسرَت مي‌خوريم