eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از تو سهمم همه ی عمر پریشان حالی است آه.. ای آنکه خودت هستی و جایت خالی است
آنکه جای خالی اش پر نشده با چیزی می رسد عاقبت از راه شبی پاییزی 🍁🍁🍁
غمگین و دلش گرفته از هستی بود ساغر به کنار و خسته از مستی بود آنکس که نداشت آرزویی حتی یک شاعر تنهای دهه شصتی بود
آفرین👏👏👏 خون دل خوردم ولی با جان و دل پروردمش رفت آسان، آنکه با سختی به دست آوردمش
من مثل آن شعرم که شاعر با مشقّت گفت اما به چشم هیچکس زیبا نمی‌آید غم به وفور آری، ولی در اغلب اوقات شادی سراغ آدم تنها نمی‌آید
کبوترهایِ گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
بی تو مهتاب شبی را همگان می‌دانند! با تو احساس غزل جور دگر خواهد شد...
لعنت به من که از تو نوشتم غزل، غزل حالا کسی نمانده که دیوانه ی تو نیست
من تورا زور نکردم که کنارم باشی فقط از رفتنت این مرد کمی میمیرد...!
تو ناز میکنی و پس از آن تمام شهر با من سر خریدن آن چانه می زنند
من تماما در اختیار توام می‌توانی برای من باشی؟ سجده‌هایم اگر برای تو شد میتوانی خدای من باشی؟...
پیر عصا فروش به فرزند خویش گفت: با ذکر "یا علی" به عصا احتیاج نیست...
به زور چهره خود را شکفته می دارم چو پسته ای که کند زخم سنگ خندانش
سَهمَم‌ از‌ فَصلِ‌ خَزان‌ بی‌تو‌ فَقَط‌ باران‌ است این‌ غَـم‌ انگیـزتَرین‌‌ حالَـتِ‌ یِـک انسان‌ است
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم! غافل از خود،دیگری را هم قضاوت می کنيم!
لحن گیرای صدایت ... زود عاشق می کند جان من تا می شود ، با هیچ کس صحبت نکن!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مدح حضرت خدیجه سلام الله علیها مادرِ فاطمه‌ای مادرِ وَالشَّمسُ ضُحــیٰ سنگرِ سختی وُ تنهاییِ پیغمبـــــرِ مـا سینه‌زنهای تو هستیم و خـــدا می‌داند که دعا می‌کنــد این سلسله را مادر ما تو صدف بودی وُ زهرایِ تو چون مروارید همسرت رهبـــرِ ما وُ نوه‌ات دلبـــرِ ما اوّلین مُـسلـِمِه‌یِ دینِ خداوند تویــــی اوّلین مسلـِمِ این دینِ مُبین حیـدرِ ما جان و مالِ تو شده خرجیِ دیــن و عشقت ای سزاوارتریــن همسرِ پیغمـــبرِ ما تو کــه همپایِ نبی اهــلِ ولایت بودی شده‌ای شافعــه‌یِ معرکه‌یِ محشرِ ما می‌رسد از حرمِ خاکیِ تو بویِ خـــدا حس شود نَـفحه‌ای از بویِ خوشِ کوثرِ ما می‌شود با تو بمانیم و بیاید از طــوس حکــمِ امضاء شده‌ای پاسخِ چشمِ تـرِ ما کربــلا منتظرِ دیـدنِ روزِ وصل است تو دعا کن که بیاید از حرم دلبــرِ مـا
به راهِ وعده مرا سوخت، گر لبش امشب هزار بوسه دهد مزدِ انتظارم نیست پ ن: پس چند تا😑 🌾💙🌾
ای کرده غمت غارت هوش دل ما درد تو شده خانه فروش دل ما رمزی که مقدسان ازو محرومند عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
🍃 چقدر شان تو بالاست هر کسی از دور سلام هم بدهد، زائر تو محسوب است
🌹 بی‌ظرفیـت و بـدون ظرفیـم همه کبکیم و به سـر درون برفـیم همه پیش تو که زیر و رو نباید بکشیم در واژه‌ی "انـتــظـار" حرفیم همه یوسف‌که‌رفت‌غصه‌کنعان‌به‌ما‌رسید درکارعشق‌دورےوهجران‌به‌ما‌رسید 🤲
من شب زده ام صبح جهانم شده چشمت در آینه پیدا ونهانم شده چشمت سلام صبح همگی بخیر
پرسید خوبی خواستم آری بگویم چشمم دهان واکرد و اشکم شد جوابش
خودت شیرین غزل شیرین لبت شیرین تر از شیرین مگر فرهاد هستم من که یارم این چنین شیرین ؟ ♥️
دلتنگ بود و خسته و مغشوش می رفت گاهی دو چشمش باز و گاه از هوش می رفت با تهمتی او شد جدا از عشق و قلبش می خورد مثل سیر و سرکه جوش.. می رفت قدری برایش وسعت این شهر کم بود تا که رها باشد از این پاپوش می رفت بار خودش را بسته بود و کوله برداشت تا که کند زهر جدایی، نوش.... می رفت یک لحظه از کوچه صدای کِل شنید و... با ضجه ساز و دهل در گوش...می رفت از پشت قاب اشک خود می دید عشقش پیش رقیبش بلکه دوشادوش می رفت باور نمی کرد آنچه را می دید ....ای وای امشب عروسش بزم یک آغوش ..می رفت امشب نصیب دیگری خواهد شد این سیب با کینه و خشم و...تبر بر دوش می رفت باید بگیرد سهم عشقش را وگرنه شیرین عسل بانویی از کندوش می رفت با چشم پرخون و دو دست و پای لرزان سمت عزیزِ دلبرش ، گلنوش می رفت زد عربده ، فوری به سمت جمعیت رفت تا آتش قلبش شود خاموش .... می رفت اما نه...اینجا مجلس ختمش شد انگار وقتی که پیش یار خود ..مدهوش می رفت گلنوش گفت اورا نمی خواهد ...تمام است باید که بیرون از خیال و بوش می رفت یک گوشه سست و بی رمق افتاد و می دید باشادی اطرافیان ... گلنوش می رفت