eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
56 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
با اين‌كه چون ماري درون آستين بودند زيباترين شب‌هاي من روي زمين بودند چشمانت، آن الماس‌هاي قهوه‌اي يك عمر با چشم‌هاي خواب و بيدارم عجين بودند هر چند آخر زهر خود را ريختند اما تا لحظۀ آخر برايم بهترين بودند هر قدر نزديك‌ آمدم كمتر مرا ديدي بعداً شنيدم چشم‌هايت دوربين بودند خواجو تو را هر روز با يك زن تماشا كرد پل‌ها و زن‌ها بين ما ديوار چين بودند ... تا صبح چشمم را به سقف خانه مي‌دوزم شب‌هاي زيبايي كه مي‌گفتي همين بودند؟  
شب ها بکشم طرح غزل نقش پری را چون دختر عاشق شده گفتا پدری را هرگز نرود خواب به چشمی که ندیده است از آه دلش یک خبری یا اثری را هرچند سپردم همه اش را بخدایم اما چه بگویم که ندیدم ثمری را آن شب پدرش آه کشید و به خدا گفت این حرف درآورده ز من هم پدری را
🌸🌺🌸 زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیبایی است این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری تمرین برای روزهایی که نمی آیی است 😊😊😊
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد این دلم میل سفر سوی خراسان دارد کاش ما ساخته بودیم کنارت خانه شوق مشهد شدنش را همه ایران دارد
بَرگِ زَردی با سِماجَت شاخه را چَسبیده بود دَست‌هایِ خویش و دامانِ توام آمَد به یاد...
صبح‌ ات بخیر شاعر لبخندهای شهر آیینه‌های شعر تو در جای جای شهر با دست‌های آبی‌تان سبز می‌شود گل واژه‌های زرد غزل در صدای شهر رنگین کمان هر غزلت وصل می‌کند دل را به پشت پنجره انتهای شهر شب‌ها کسی که از دلتان رد نمی‌شود حک می‌شود به دفترتان، ردپای شهر گاهی برای شعر شما آه می‌کشد مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر یک کوله بار بسته و یک انتظار سرد در ازدحام مردم بی اعتنای شهر بغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی دستی بدون بدرقه آشنای شهر دیوارهای ساکت شهر و… صدای سوت صبح‌ات بخیر شاعر لبخندهای شهر
سلاااااااام. صبحتون بخیرو شاااااادی۰🌺🌺🌺
محکوم به شعر و بی خيالی باشی يک جمله ی تا ابد سوالی باشی با قهر بگويي که ، ببین؛ من رفتم اما نروی، همين حوالی باشی ناممکنيِ رفتن او را بچشی دنبال دليل احتمالي باشی سی سال، تمامِ باورت پر نشود سی سالِ تمام، جاي خالي باشی با اين همه شعر، پيش او درگيرِ بيماريِ لا علاج لالی باشی او عشقم و عمرم و عزيزم باشد آن وقت خودت جنابِ عالی باشی وابسته ي آدمی کويری بشوی سخت است اگر خودت شمالی باشی محسن انشایی
درد این دل به که گویم که همه گوش تو باشی نغمه ام کجا سرایم که همه مُلکِ تو باشد الهی و ربی من لی غیرک❤️
به عشق بگویید‌:‌ هر‌چه گشتیم، ماندگار‌تر از رفاقت نیافتیم تو هم اگر اهل ماندنی ڪمے رفیق باش. ‌ 🌿
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است 🌿
🍁 🍁 ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار اختیار اولین یارست و کردیم اختیار سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر دل یکی داریم و در یکدل نمی‌گنجد دو یار
غلط میگیرد از طرز اداے «ضاد «ضالینم همان شیخے ڪہ مے بینم هزاران رخنہ در دینش
به‌ من دشنام زیرِ لب‌ دهی هر دَم نمی‌دانی که من‌ هم هر نَفَس قربان شوم‌ها زیر لب دارم!
آدمی گاهی آن چنان دلتنگ کسی میشود ، که او اگر از این دلتنگی با خبر شود ، از نبودنش شرمسار خواهد شد...
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حال همه خوب است، من اما نگرانم در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر مثل خوره افتاده به جانم که بمانم چیزی که میان تو و من نیست غریبی‌است صد‌بار تو را دیده‌ام ای غم به گمانم؟! انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم از سایهٔ سنگین تو من کمترم آیا؟! بگذار به دنبال تو خود را بکشانم ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیران آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
پیراهنی از تارِ وَفا دوخته بودم چون تابِ جفای تو نیاورد کفن شد!
دَر آن سو سـودِ سَـرشـار و دَر این سو حافِظ و سَعدی تو و سودایِ شیرینَت مَن و یارانِ دیرینَم...!
ترس از ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند !
✨ درد این است زلیخا شوی و در قرآن حاصل رنج تو را یوسف کنعان ببرد!
رزق حلال ای دوست آسان بدست نیاید... باید که رنج و سختی زین ره بری به مقصود "عاصی"
هرگاه حینِ گپ زدنت خنده می کنی انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...
گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی هر کسی بچه بد را زده، مادر نزده...
فال گیر ، فالم بگیر اما بگو زین دو یکی... یا به وصلش میرسم یا جان دهم در راه او! "عاصی" 🌹❤️
"تو آن عروس عجولی که دفعه ی اول... بدون چیدن گل دااااد میزنی " آری "" و آریت می‌نشیند به قلب شاداماد مطمئن می‌شود که دوستش داری...! "عاصی" و... ❤️😅
‌‌ ‎‎჻ᭂ࿐ ناگهان دیدمش و پلک زدن یادم رفت در میان دهنم وای خدا جان! پیچید...
با همین دست ، به دستان تو عادت كردم  این گناه ست ولی جان تو عادت كردم جا برای تن گنجشك زیادست اما  به درختان خیابان تو عادت كردم ..
"دیدم که برنگشتی ناچار گریه کردم" در حسرت لبانت ای یار گریه کردم حتی محل نکردی بر شعر من ز چشمت... زین بی محلی تو بسیار گریه کردم! "عاصی" 🌹💔
گونه و ناز چال تو ، آن لب بی مثال تو خواب من است تا به صبح عشق تو و وصال تو گر چه ندیده ام تو را دست مرا گرفته است... آن نفس بهشتی و چهره چون خیال تو بوسه من به هر لبت داغ تر از مس مذاب منتظرم که بشنوم از دو لب تو حال تو "عاصی" 🌹❤️
گر با غم عشــــق سازگار آید دل بر مرکب آرزو ســـوار آید دل گر دل نبود کجا وطن سازد عشق ور عشــق نباشد به چه کار آید دل