eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
خیاطِ هنرمندی مانند تو اصلا نیست یا هست اگر یک تن در ذهنِ خزِ من نیست میدوزی و میپوشم یک پیرهن زیبا نرم و سبک و جادار انگار که در تن نیست خیاطی و ابزارت چرخ است و نخ و سوزن دستانِ لطیفِ تو شایسته ی آهن نیست با پارچه و قیچی خلاقِ لباسی تو در کارگهت جانا فولاد مبرهن نیست قربانِ ظرافتهاتت. دستان و سر و پاهات دور تو بجز ترمه یا تترون و کَن کَن نیست اینبار برای من یک جامه بدوز از عشق این عاشقِ زارِ تو حقش که فلاخن نیست
غلط کرده کسی جز من اگر آید سرکویت که پشته سازم از کشته به تعداد سر مویت حسودی میکنم بر آینه بر عینکت بانو به حتی شال و پیراهن به انگشتر النگویت نشسته برلب خمگونه ات که شعر میسازد دل از نازک خیالی های خال مست هندویت زبانش لال باد این باد بی بنیاد افشاگر که شهری مست میرقصند از اسرار گیسویت تمام شهر میمیرد و گورستان به پاخیزد قیامت میشود روبندرا برداری از رویت نباید چشمهایت را ببیند کس که خود دیدم جوان را پیر و پیران را جوان کرده ست جادویت اگر آواز سرداده غزل من را مکن تهدید گلویم کرده استقبال از تیزیّ ابرویت ┈┈••✾•🌺🍃🌸🍃🌺•✾••┈┈ @hoseinmorad ┈┈••✾•🌺🍃🌸🍃🌺•✾••┈┈
من دوخته ام ژاکت با یک کش قیطونی چون فصل زمستان است از بس که تو شیطونی این پیرُهن گرمی است آنرا به تنت پوشان شاید نخوری ویتامین آ ب ث یا جوشان ای کاش خدای من آنقْدر ببارد برف سیراب شود ایران هرکوچه شود چون ظرف باید که دعا کرد و پروا ز گناهان کرد افسوس که مغروریم افسوس که چون یخ سرد حالا تو بیا یوسف این پیرهن عشق است آن را به تنت پوشان چون شعر وطن عشق است
طنز آیین نامه گروه: شعر ضعیف دیگران ممنوع لطفا اندیشه های کافران ممنوع لطفا توهین به هرکس هرچه که مخلوق باشد حتی مگس ها یا خران ممنوع لطفا اینجا به زیر ذره بین های فتاییم حرف سیاسی از سران ممنوع لطفا اشعار بی سر بی ته و بی وزن مثل دریای شور بیکران ممنوع لطفا زیرآبی آنلاین های خوب و مرموز این ساکتان و سروران ممنوع لطفا شعر سیاه و پستهایی که مدرن است از جانب پرده دران ممنوع لطفا اینجا گروه فاخر ما با ادب هاست جولان هر پی وی چران ممنوع لطفا خواهر برادر شعر با خاور نیاور چت هم برای مخ دران ممنوع لطفا گروه شعر بچه مثبتا 😕😕😕😕😕😕
نه شکوفه‌ای، نه برگی، نه ثمر، نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چه کار کِشت ما را...
آسان بُود به سویِ کسان رفتن اوحدی! اندیشه کن که: گم نشوی وقتِ‌ بازگشت
‍ ◍⃟🎻----------------------------- ڪَفتم چہ خوش ازڪار جهان؟ ڪَفت غم عشق ڪَفتم چہ بود حاصل آن؟ ڪَفت ندامت ‌ུྃ჻ᭂ࿐✰
«قلم به دست گرفتم ولی چه بنویسم؟ که شرح بی کسی ام در خطوط پیشانیست» کنار سفـره ی هرچین، اگر که بنشینی تو سیر می شوی از ناله ای که پنهانیست هزار دانه ی امیـد به روی دستــانم اگر چه لانه ی قلبم، غمین طوفانیست دلم شکست و شنیــدی، صــدای باران را تو رفته ای و نماندی، چه قدر انسانیست؟
دوشنبه ها حَسَنیّه بپاست در قلبم سلام میدهم از عمق جان به سمت بقیع
چَشم و دِل، دَر انتظارَت صبح‌ها بَرخاستند صُبحِ زیبایَت بِخیر ای باعثِ دِلگرمی‌ام
مگو اصحابِ دل رفتند و شهرِ عشق شد خالی جهان پُر شمسِ تبریز است، مردی کو چو مولانا؟
به رسم عاشقی هر صبح، برایت شعر می‌بافم عجب سبک و سیاقی دارد این دل بردنت از دور
فَصلِ پیدایشِ عِشق است و به آن دِل بَستیم صبح پاییز و تَبِ عِشق چِشیدن دارد
هر صبح با سلام تو پر می‌کشد به اوج پروانه‌ای که در دل من پیله بسته بود
. دفتـر شعرم را که میگشایم؛ مُشتی از تـو بیرون میریزد... هوا به تو آغشته میشود! و میترسم که نکند یک شهـر عاشقت بشود... آهای........ دردانـه ی برگ برگِ نوشته ها... از تـو گفتن چه عالـمی دارد.....!
علی اصغر: بردی ز حسن نام و دلم خون کردی بر خان کرم، مرا چه مدیون کردی گفتی ز حسن و خاطرم رفت بقیع بر خون دلم آتشی افزون کردی
ازخواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی...
هی شیر بدوش از خیال شعرم صبح است و بنوش از خیال شعرم پیراهنی از عشق برات آوردم بردار و بپوش از خیال شعرم
ما را نشانده اند سر سفرهٔ کریم یکباره خوانده اند سر سفرهٔ کریم از عرش هم تمام ملائک یکی یکی گیسو فشانده اند سر سفرهٔ کریم از بس کریم بود که انگشت بر دهن یک عده مانده اند سر سفرهٔ کریم حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه خود را رسانده اند سر سفرهٔ کریم مهمانِ خوانده هست ولی باز بیشتر خیل نخوانده اند سر سفرهٔ کریم
👌👌
‌‎‌ صبح همان مهربانی نگاه ست و چشمهایی که سروده های دلم را جاری می کند صبح تنها با صبح می شود....
و چه شیرین است عشق وقتی که عذاب می دهد...
ویران شدم‌و هیچ نگفتم که نگـویی، این مـَرد عجب عـاشقِ کم حـوصله ای بود...!  ♥️
عاشق شدنم درس بزرگی به من آموخت عاشق که شدی مرگ فقط دست اجل نیست!
خوش آنکه در صفِ خوبان نشسته باشی و من نظر کنم به تو، نازم به انتخابِ خودم...
هر قدر که مي خواست گدا، شاه کرم داشت آن قدر که پيش کرمش، خواسته کم داشت در خانه ی او بود که در اوج غريبي دل هاي غريبان جهان، راه به هم داشت دلخوش به نفس هاي مسيحايي او بود شب هاي مدينه که فقط غربت و دم داشت داغي شده بر سينه ی غم هاي وسيعش  يک کوچه ی باريک که بيش از همه غم داشت راحت شد از اندوه جفاکاري ياران اي کاش که ياري به وفاداري سم داشت اي آينه ها آينه ها! ذکر بگيريد اي کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت ...
چه حالی داشتم با رفتنت.سر بسته می گویم شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش
«به غیر از من اگر آمد کسی و عشق تعارف کرد بگو اسم مرا.. یعنی: گدای بهتری دارم» حامد عسکری
خنده‌های عیش ما جز خودفراموشی نبود این هم از مستی که فرمودی، بگو شادی کجاست؟ ...