eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
درد را درمان تویی، این ناله را پایان تویی نسخه ای قطعی بر این حال پریشانم؛ حرم...
گاه اگر در پاسخ احوالپرسی‌های تو گفته بودم شادمانم،بشنو و باور مکن!
در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است
عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
دل بر سر راه عشق دادم در آتش عشق پا نهادم دیدم که تمام جسم وجانم آتش بگرفت و باز شادم
از هزاران، یک نفر مجنونِ لیلا میشود در دل معشوقه تنها یک نفر جا میشود عاشقی کردن عزیزم کار هر عاقل که نیست در میان صد مگس، پروانه شیدا میشود گرچه در دریا صدفهای زیادی بوده است لاجرم دُر در یکی تشکیل و پیدا میشود فکر پنهان کردن احساس خود هرگز نباش چونکه دل با رنگ رخسار تو رسوا میشود مردمان صرفا شبی را نام یلدا مینهند هر شبِ عاشق ولی جانکاه و یلدا میشود این سکانس آخر هر آدمِ دلداده است عاقبت در کنج خانه زار و تنها میشود
شبی که باتو شود طی شبی ست یلدائی نه این دقایق بی معنی اهورائی وان یکاد بخوانیم و در فراز کنیم به مقدم سحر جمعه ای تماشائی حضور مجلس انس است و دوستان جمعند خداکند که در این بزم عشق بازآئی ترنج وتیغ به کف؛منتظر سر راهت نشسته یوسف صدیق ،بسکه زیبائی کدام دیده زهجرت گریست این شب را امیر بادیه گرد، ای خدای تنهائی چگونه بی تو سپر می شود دقایق ما بیا که درب دلم تا مدینه بگشائی به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجتی ست زهرائی محسن پالیزدار
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته ام یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته ام پاسخ ساده ی من سخت تر از پرسش توست عشق درسی ست که من نیز نیاموخته ام
از جان خودم خاطره سیرم کرده در آینه ی شکسته پیرم کرده شرمنده که در هوای تو می گریم دلتنگ شدن بهانه گیرم کرده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خویش را در جاده‌ای بی‌انتها گم کرده‌ام بعد تو صدبار راه خانه را گم کرده‌ام من غریب‌افتاده‌ای بی تکیه‌گاهم؛ سال‌هاست کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کرده‌ام از عبادت‌های حاجتمند خود شرمنده‌ام گاه می‌بینم تو را بین دعا گم کرده‌ام! شیشه‌ی عطرم که حیران در هوایت مدتی‌ست هستی خود را نمی‌دانم کجا گم کرده‌ام زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟ گندمی را زیر سنگ آسیا گم کرده‌ام...
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غمخوار من! به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت، برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم، اما خوش آمدی