eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ صبح‌ است بیا که‌ در رکابت باشم ای عشق ، دچارِ التهابت باشم آباد اگر نمی‌کنی حرفی‌ نیست بگذار که تا ابد خرابت باشم
لو رفته سر زبان مردم هستم در ورطه‌ی اتهام خود گم هستم منعم نکنید ابوالبشر جدم بود من متهم ردیف گندم هستم...
برخیــــز، تمام شد شب سختی‌مان گُل بافته خورشیـد به روتختی‌مان لبخنـــــد بزن، پنجـــره‌ها را بگشـــا از راه رسیده صبح خوشبختی‌مان  (شهراد)
درد بی مردی.... در خیابــان دید یک خوشکل پسر دختـــــری پوشیده و چادر به سر گفت به به پشت لب ها را ببیــــن کـــــــرده سبز آنجا سبیلی نازنین من پسر هستم ولی انگـــــار پشم دارم از تو کمتر اینجا پشت چشم هست لبهـــای من از تو ســـرخ تر دختـــــری یعنی تو و من هم پسر من تمیـــزم از تو هم خوشکل ترم تو اگـــرچه مـــاده هستی من نرم گفت دختر؛چون شماها زن شدید دردی بی مردی به بد جایی رسید جامعه شد خالی از مــــــرد غیور رخت بست از بین آقایان غــــرور چاره این شد دختـــران جای شما مـــــــرد باشند و شبیه مــــــردها در چنـــین وضـع و برای این دلیل می کشم جـــور تو را با این سبیل تا به چشم مـــــردم این سـرزمین درد بی مـــــردی نیـاید بعد از این ✍
Homayoun Shajarian Asemane Abri.mp3
10.83M
آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس ابر، بارانی است از اشک چو بارانم بپرس تخته دل در کف امواج غم خواهد شکست نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست آنچه را می‌گویم از آیینه جانم بپرس آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس پرده در پرده همه خنیاگر عشق توام شور و شوقم را از آوازی که می‌خوانم بپرس در تب عشق تو می‌سوزد چراغ هستی‌ام سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت باری از شعر ار نپرسی از شبستانم بپرس 🌾🌸🌾
‏یک لحظه ز کوی یار، دوری؛ در مذهب عاشقان حرامست...!
حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت، وای اگر چشم بخواند غم نا پیدا را ...
در انتظار تو عمریست خیره بر راهم در آسمان دیده طلوع کن ای ماهم
فکر زنجیری کنید ای عاقلان بوی گیسویی مرا دیوانه کرد پیش هر بیگانه گویم راز خود آشنارویی مرا دیوانه کرد ای مسلمانان به فریادم رسید طفل هندویی مرا دیوانه کرد میزنم خود را به آتش بی‌دریغ آتشین خویی مرا دیوانه کرد از حرم لبیک‌گویان میروم جذبه کویی مرا دیوانه کرد واقف از میخانه و مسجد نیم چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد ✍
چه بارانی شده تهران، خدا را خوش نمی آید... هوا هم دو به دو باشد؛ ولی من تک، شما تنها
بى تو بى فايده و بى هيجان است جَهان مثل يك پنجره كه منظره اش ديوار است ..
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی‌ها
خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد و کرم کوچکی پروانه ای زیبا و کوهی سخت عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد خدا وقتی بخواهد می‌شود وقتی نخواهد نه گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می‌شود ممکن ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد 🌱
دلم گرفته بیا بی‌بهانه گریه کنیم به یاد خاطرهای عاشقانه گریه کنیم میان جمع بخندیم از سر اجبار به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم زبان مشترک عاشقان اگر اشک است به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم نه دست من به سر زلف او رسید نه تو بیا رقیب! بیا شانه شانه گریه کنیم نشسته‌ام به عزای خودم، همان بهتر که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
كوه را با آن بزرگی می‌تون هموار کرد حرف ناهموار را هموار كردن مشكل است...
دَمی رسید و دُمی را تکان تکان داد و به روی دوش نحیفش گذاشت و گم شد . خیال خام خودش خواست خس خسی بکند تُفی به خاک و لِه از گامهای مردم شد .
فکر زنجیری کنید ای عاقلان بوی گیسویی مرا دیوانه کرد پیش هر بیگانه گویم راز خود آشنارویی مرا دیوانه کرد ای مسلمانان به فریادم رسید طفل هندویی مرا دیوانه کرد میزنم خود را به آتش بی‌دریغ آتشین خویی مرا دیوانه کرد از حرم لبیک‌گویان میروم جذبه کویی مرا دیوانه کرد واقف از میخانه و مسجد نیم چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟ گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را… زحمت؟ چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز باران… نگاه… آینه… باران… نگاه… آه! مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز من غرق روسریِ تو بودم، تو خیس آب! (دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز) من غرق روسریِ تو بودم که ناگهان گفتی: همین بغل… چقَدَر بی‌هوا عزیز؟! رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز
نگاه نافذ تو، پادشاهِ مقتدری‌ست! به چشم‌ های تو باید فقط بگویم "چشم"
می خواهمت که خواستنی تر ز هر کسی! کو واژه ای که ساده تر از اين بيان کنم؟!
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- دولتِ احسانِ تو فرخنده باد شمسِ رُخَت بر همه تابنده باد از دلِ تو غصه به دور و لَبَت جایِ شکوفا شدنِ خنده باد چشمه یِ حُبَّت به دلِ عاشقان در همه دم جاری و جوشنده باد لطفِ تو بر قفل و گره هایِ ما در همه احوال گشاینده باد دشمنِ تو هر که بُوَد،هر کجا خسته و آشفته و شرمنده باد لشکرِ شیطان صفتان در بَرَت مضمحل و زار و پراکنده باد هر که نهد پا به رهت دائماً فاتح و پر قدرت و سرزنده باد همچو گدایان به درِ درگهت شاعر و مداح و سُراینده باد دینِ خدا با مددت در جهان زنده و نورانی و پاینده باد
ازداغ‌هجران‌تو‌گُل،ویران‌شده‌آبادی‌ام چون‌بلبلی‌اندرقفس،دیگر‌نماند‌آزادی‌ام
برایت شعر مے گویم ڪه امشب شام مهتاب است دمے با تو به سر بردن خودش آرامشے ناب است...