eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
عزیز همزبان تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟ 🍂☕️🍂
خنده‌هایم را دوامی نیست وقتی نیستی لحظه‌هایم را مرامی نیست وقتی نیستی می‌شود آرامشم میدانِ جنگِ خاطره رشته‌هایم را کلامی نیست وقتی نیستی می‌زند زیر تمام حرف‌هایش قولِ من خشم‌هایم را نیامی نیست وقتی نیستی می‌پَرَد بغضم میانِ گریه‌های خسته‌ام اخم‌هایم را سلامی نیست وقتی نیستی می‌خزد لایِ سکوتم بی‌قراری‌های من اشک‌هایم را تمامی نیست وقتی نیستی می‌شوم بدبین به‌ دنیا، زندگی، خورشید و ماه شعرهایم را قوامی نیست وقتی نیستی ذوق بودن با تو دینم را به بُردن می‌دهد گفته‌هایم را پیامی نیست وقتی نیستی می‌کند در سرزمینِ قلبِ من شورش، تپش دردها را التیامی نیست وقتی نیستی 🍂☕️🍂
قول دادم به کسی غیرِ تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه‌ها می‌چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من عاشقت باشم و احساسِ حماقت نکنم چه غمی بیش‌تر از این که تو جایی باشی بشود دور و برت باشم و جرأت نکنم عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم بی تو باران بزند خیس‌ترین رهگذرم تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم بی تو با خاطره‌ات هم سر دعوا دارم قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم | | ♥️
نیست از شادیِ دیدار، مرا خواب امشب...
،🌱🌱 ای صبر! کجایی؟ که ز حد می گذرد باز بر دل، ستم آن مَه و بر من، ستم دل 🌱🍒
‏کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را؟!
عشقت آموخت به من رمز پريشانی را چون نسيم از غم تو بی سر و سامانی را بوی پيراهنی ای باد بياور، ور نه غم يوسف بكشد عاشق كنعانی را دور از چاک گريبان تو آموخت به من گل من! غنچه صفت، سر به گريبانی را آه از اين درد كه زندان قفس خواهد كشت مرغ خو كرده به پرواز گلستانی را ليلی من! غم عشق تو بنازم كه كشی به خيابان جنون، قيس بيابانی را اينک آن طرف شقايق، دل من كز سوزش داغ بر دل بنهد لاله‌ی نعمانی را همه، باغ دلم آثار خزان دارد، كو؟ آن كه سامان بدهد اين همه ويرانی را
دگر قمار محبت نمی برد دل من که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست من اختیار نکردم پس از تو یار دگر به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست عالیجناب استاد
عشقت آموخت به من رمز پريشانی را چون نسيم از غم تو بی سر و سامانی را بوی پيراهنی ای باد بياور، ور نه غم يوسف بكشد عاشق كنعانی را دور از چاک گريبان تو آموخت به من گل من! غنچه صفت، سر به گريبانی را آه از اين درد كه زندان قفس خواهد كشت مرغ خو كرده به پرواز گلستانی را ليلی من! غم عشق تو بنازم كه كشی به خيابان جنون، قيس بيابانی را اينک آن طرف شقايق، دل من كز سوزش داغ بر دل بنهد لاله‌ی نعمانی را همه، باغ دلم آثار خزان دارد، كو؟ آن كه سامان بدهد اين همه ويرانی را
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟ بنشین که با خیال تو، شب‌ها نخفته‌ایم...
شیرین تر از این چیست که با قند لب دوست دور از غم و اندوه جهان چای بنوشی...