eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشه ای گشتم برای رنج وغم های دلت لایق گوشه نشینی هم ندانستی مرا...
خب طبيعي است يك روزه به پايان برسد عشق‌هايي كه سرپيچ خيابان برسد
بیمارچشم اویم و آن سنگدل مرا درمان که بگذریم دعا هم نمیکند
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را سجده‌هامان به نگاه تو بها می‌گیرد 💚
بگو به رکعت چندم رسیده‌ است نماز؟ که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی! زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟ این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست! اما تو به این دست پر از پینه چه گفتی؟... فاضل_نظرے
حال و هوای حادثه‌ای تازه در تو نيست.. يک مشت نقطه‌چينی و ممتد نمی‌شوی..
چنان از کینه لبریزم که می‌دانم پس از مرگم به جای لاله از گورم مسلسل سبز خواهد شد!
خون دل را جای جوهر در قلم ها ریختم تا که از شعرم بفهمی ، رفتنت صد درد داشت..
دلم چون صخره محکم بود  اما عشق کاری کرد  که این ویرانه مدتهاست محتاج مرمت هاست!
آمد و در مقدمش شور و نوا آماده شد عالمی با نیت مدح و ثنا آماده شد تا که اربابم صدایش زد علی بن الحسین(ع) در طوافش کعبه و سعی و منا، آماده شد منسبش ذرّیة الحیدر، برای وصف او مسجد و محراب، با قبله نما آماده شد بیقرارِ بندگی بود و لبش مشغولِ ذکر تا شود ورد زبانش؛ «ربنا» آماده شد اسوهٔ عشق و عبادت بود زین العابدین در قنوتش بهترین حالِ دعا آماده شد غبطه میخوردند بر حالش تمام انبیا تا برای ارتباطِ با خدا آماده شد آیه آیه، نسخه نسخه، صفحه صفحه عشق را در صحیفه ثبت کرد و پس شفا آماده شد دردمندان آمدند و در مدینه صف به صف دانه دانه دانه مُهر کربلا آماده شد شد نماز شکرِ میلادش به خوبی برگزار تا به دست سائلان سجاده ها آماده شد! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
گفتم مرو، رفتی و بد بیراه رفتی بس تند میرانی! نگه کن تا نیفتی ...
"دوستت دارم و حواست نیست" مرگ با چشم باز یعنی این..
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
«منّی رسالَهُ حُبّ و منکِ رِسالَهُ حُبّ و یَتَشَکَّلُ الرَّبیع...» از نامه‌‌های عاشقانه‌ی من از نامه‌های عاشقانه‌ی تو  بهار شکل می‌‌گیرد ...
به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش به بزم ساده ی ما، ای چراغ ماه بتاب گُل امید من امشب شكفته در بر من بیا و یك نفس ای چشم سرنوشت بخواب مگر نه خاك ره این خرابه باید شد بیا كه كام بگیریم از این جهان خراب
‌ آه اگر دوران شیرین وفا خواهد گذشت روزهای هم‌نشینی‌های ما خواهد گذشت بعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد تو بر من تنها نمی‌دانی چه‌ها خواهد گذشت … عاشقان تازه‌ات اهل کدام آبادی‌اند؟ عطر گیسوی تو این بار از کجا خواهد گذشت؟ تاب دور افتادنم از تاب گیسوی تو نیست کی دل آشفته از موی رها خواهد گذشت؟ ای دعای عاشقان پشت و پناهت! بازگرد بی تو کار دوستداران از دعا خواهد گذشت …
درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانی ست، آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی گمان می کردم ای بی رحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست چو در قلب تو میتازند بعد از من رقيبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود در پایان راهت آبشاری هست
بوسه بر روی تو بانو ز هوس نیست بدان که تو خود یک ورق از مصحف قرآن منی
‌ هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای...! با هر قدم که دور شدی استخوان شکست...!!
‌ خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد من از همواری این خلق ناهموار میترسم...
اهل حاشا کردن و انکار و کتمان نیستم دوستت دارم و از حرفم پشیمان نیستم.!
خرسند نیستیم که خامش نشسته‌ایم ما را دماغِ شکر و شکایت نمانده است
لب وا نکن به بردن اسم زمختِ ما... شیرین لبی و زود ترک می‌خورد لبت!
دم به دم تنگ كنم داير‌ه‌ی خلوت خويش تا بدانجا كه دهم دل به دل صحبت خويش دوری و دوستی و حرف كم و رنجش كم با چنين شيوه توان داشت نگه عزّت خويش ! زود رنجيدن اگر جرم منِ ساده دل است جمع ياران ابدی باد و مرا عزلت خويش
‌ هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای...! با هر قدم که دور شدی استخوان شکست...!! هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای...! با هر قدم که دور شدی استخوان شکست...!!
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا گردی به من هر بار از بار دگر بیگانه‌تر بینم تو را
تو میخواهی و بیرون میکشم از ماجرا ،پا را تحمل کن فقط یک چند روزی سایه ی ما را بد آوردیم حرفی نیست اما هرکه کم آورد قرار این بود گیرد مدتی راه مدارا را عجب وابستگی تاوان تلخ و مضحکی دارد...! خدایا خط بزن از عشق نام بی جگرها را دمادم تشنه ی عشقیم و سیراب از حماقتها همین دیوانه بازی لنگ کرده چرخ دنیا را خیال وصل در سر بود و سر از غم در آوردیم شبیه رودِ سر در گُم که گُم کردست دریا را تمام پیچ وخم ها را دوتایی رفته ایم اما اگرها را نفهمیدیم وپیچاندیم اما را...
سلام! آینهٔ آفتابزادهٔ من! صبیحِ جبهه فروزِ جبین گشادهِٔ من! اتاق را همه خورشید می‌کنی هر صبح سلام آینهٔ روی رف نهادهٔ من! همه کدورتِ پیچیده در تو، نقش من است مگر نه آینه‌ای تو؟ زلالِ سادهٔ من! به برگ‌های گل از تو غبار روبم. اگر، خزان امان دهدم هست این ارادهٔ من. فرشته عشق نداند، که گفت؟ اینک تو: فرشتهٔ همه هستی به عشق دادهٔ من ترا چه کار که سرو ایستاده می‌میرد؟ همیشه سبز بمان، سروِ ایستادهٔ من! به تو رسیدن و ماندن خوش است خانهٔ اَمن! نهایت سفر! ای انتهای جادهٔ من.
خوشا مرغی که درکنج قفس با یاد صیادش چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش نمی‌گویم فراموشم مکن گاهی به یاد آور اسیری را که می‌دانی نخواهی رفت از یادش .