eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از دایره ات ای عشق! بیرون نروم هرگز... هرگونه که تقدیرم سرگشته بگرداند!
با آن که جز سکوت جوابم نمیدهی در هر سوال از همه پرسیده ام تو را
. یـک یـار بـرای دل دیـوانه بــس است دل‌بسته به غیر یار بودن هوس است دل‌داده‌ی هر نگـار و شــیرین شـده‌ای جـای دل بیــمار فقـط در قـفس است
چنان تصمیم رفتن را بدون شبهه میگیری که دیگر هیچ حرفی از "نمی مانی؟" نمی ماند
به خانه‌اش روم و این کنم بهانه‌ی خویش که مست بودم و کردم خیالِ خانه‌ی خویش...
ز سرگذشت چمن دل به درد می‌آید ببند پنجره را باد سرد می‌آید دریغ باغ گل سرخ من که در غم او همه زمین و زمان زار و زرد می‌آید نمی‌رود ز دل من صفای صورت عشق و گر بر آینه باران گرد می‌آید به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی که راه با قدم رهنورد می‌آید تو مرد باش و میندیش از گرانی درد همیشه درد به سروَقت مرد می‌آید دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند دلم ز ناله‌ی بلبل به درد می‌آید
دلم چو رنگ زلیخا شکسته در خلوت غمم چو تهمت یوسف دویده در بازار
کـوهِ صَبـری بودم امّـا حـال و روزَم را بِبیـن چَــرخِ بی‌مِهریِ دُنیــا کَـرده مَن را ناشَکـیـب
💫 ‍ ‍ بوی بهشت می شنوم از صدای تو نازکتر از گُل است گُلِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل، نفس آشنای تو قیصر امین پور
؏شـقم چنان ربود ڪه دنیا و آخرٺ افٺاد چون دو قطره اشڪ از نظر مرا.....
به خیر می شود این صبح های دلتنگی ببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت 🌞صبحتون بخير
در وصل تو پیوسته به گلشن بودم در هجر تو با ناله و شیون بودم گفتم به دعا که چشم بد دور ز تو ای دوست مگر چشم بدت من بودم
جـمـال سـرخ گـل 🌺🍃 در غنچه پنهان است ای بلبل سـرودی خـوش بخـوان🌺🍃 کـز مژده‌ی صبحش بخـندانیم
چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت جدایى میشود افسوس و ماندن میشود عادت!
صبح است و هوای دل من مثل بهار است پلکی بزن و صبح بخیر غزلم باش!
خیابان های تهران،کوچه و پس کوچه هایش چون مرا یاد نگاه خاص آن روزت بیاندازد هدف دارم که دانشگاه تهران رشتهٔ خوبی قبول و بعد آن را هم دلی باید که میسازد من از این آرزوها گفتم اما دست تقدیرم چنان اسبی که می‌تازد بر این دیوانه می‌تازد خدا دیدی توانم را تو هم دیدی که بختم را و این سرباز شطرنجی که در بازی نمی‌بازد مرا در خانهٔ آخر وزیری پر توان بینی که آنجا چون غزل‌هایش به این دیوانه می‌نازد
ابر است و اعتدال هوای خزانی است ساقی بیا که وقت می ارغوانی است در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان روز قدح کشیدن و عیش نهانی است ساقی بیا و جام می مشکبو بیار این دم که باد صبح به عنبر فشانی است
تو به بوی غزل و قافیه آمیخته‌ای به خدا حال مرا خوب به هم ریخته‌ای آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری به سپیدی غزل، رایحۀ یاس منی یاسمن‌بوی‌ترین قسمت احساس منی یاسمن‌بوی‌ترین! جای خدا را پر کن من پر از زندگی‌ام، فاصله ها را پر کن من جهنم زده‌ام، حسرت سیبی دارم باز نسبت به شما، حس غریبی دارم غربت و رخوت دستان مرا باور کن نازنین! قصۀ ایمان مرا باور کن فریدون_مشیری🌿🌿
تمنا میکنم هر شب تورا ازخالقم اما ندا از غیب می آید بس است دیگر نمی آید ....
‌ پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
‏غرض از هجر گرت شادیِ دشمن بودست دشمنم شاد شد و سخت بیاسود، بـیـا
آخر این درد دل من به دوایی برسد عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا روزی از روزنه غیب صفایی برسد بر درت شب همه شب یاوه در آنم چو جرس تا بگوشم مگر آواز درآیی برسد بجز از عمر چه شاید که نثار تو کنم؟ که به عمری چو تو شاهی به گدایی برسد پای را باز مگیر از سرم ای دوست که دست گر به هیچم نرسد، خود به دعایی برسد عمر بر باد هوا داده‌ام و می‌ترسم که به گلزار تو آسیب هوایی برسد سر پابوس تو دارم من و هیهات کجا به چنان پایه، چنین بی‌سر و پایی برسد؟ رویم از دیده به خون تر شد و می‌دانستم که به روی من ازین دیده بلایی برسد با جفا خو کن و با درد بساز ای سلمان! کین نه دردی است که هرگز به دوایی برسد
لطف تو کم ز کم و جور تو بیش از بیش است می‌کنم شُکر و ندارم گِله از بیش و کم‌ات
چه شب هایی که بی خوابم تویی در فکر همواره فرو میریزم از هجرت نه طولانی، به یکباره نداری قصد همکاری ندارم پای رفتن هم ‌‌‌‌‌بلاتڪلیف و بیتابم شبیہ تختہ اے پاره ڪہ از ڪشتےجدا گشتہ ست و بر دریـا رها مانده چه میدانستم از اول که دل دادم به قداره اگر بالا و پایینی اگر گریان و خندانم دلیلش جوشش چشمم ولی چون آب فواره چه آسان میدهی پاسخ به شعر عاشقی خسته نه یک آرایهٔ لفظی نه تشبیهی به رخساره فقط گفتی شما با من که یادت باشد این حرفم که عاشق گشتنت جانم همین چیزارو هم داره گمانم امشبی را هم به بیداری کنم صبحش دوای درد من دانم که بیداری تو هم آره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین ضیافت با مرد مهربان .◾️ مثل دمی که در گذر نایمان گذشت پیری رسیده است و جوانی جوان گذشت هر رفتنی که آمدنی در پی ش نبود دیدی چگونه باد از ایوانمان گذشت! این بال روی دوش من و تو خیال نیست آیا نباید از گل و لای جهان گذشت!🌱 باید گذاشت قبل تر از آن که بگذریم باید که رفت و از افق آسمان گذشت "موی سپید زمزمه در گوش کرد و گفت بیدار شو رفیق! که ما را زمان گذشت" گفتم گذشتن و دل من یاد بود باور نمی کنی که چه آسان ز جان گذشت بنشین ! که تا برات بگویم چگونه رفت با یک نسیم آمده و با همان گذشت ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ ━━━🍃🌺🍃━━━