eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه شوری بهتر از برخورد برق چشمها با هم؟ نگاهش را تماشا کن؛ اگر فهمید حاشا کن...
. والصبح اذاتنفس اے نورسلام معناے قشنگ وتر موتور سلام اے آیه ے تطهیردلم یامهدی تقدیم نگاه پاڪت ازدورسلام
ب چشمانت نگاهم ن ک باید گوش بسپارم نگاه نافذت دارد هزاران حرف ناگفته...
از عطربوی سیب تنت مدهوش گشته ام ممنوعه ی بهشتی و خاطی چو آدمم...
برای وصف چشمانت یهو شاعر شدم جانم نگاه نافذت دیدم زشوقم شعر میخوانم
مرا دور از تو خواهد ڪُشت باهم هاے بعد از تــو  
کنون که بخت به کام است، حالِ ما این است نعوذبالله اگر روزگَار برگردد...!
هی فکر می کنم که چگونه؟چرا؟ چطور؟ من سال هاست گریه نکردم، شما چطور؟ من سال هاست عاشق چشمی نبوده ام حالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور... بگذشتم از غرورم و با چشم های خیس ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطور... وصفت کنم الهه ی پنهان میان شعر شیطان بخوانمت؟نه...فرشته؟خداچطور؟ این کوچه ها به غربتم اقرار می کنند اینها که دیده اند به دیوارها چطور.... هی فکر میکنم که چه شدعاشقت شدم؟ هی فکر میکنم که چرا؟کِی؟ کجا؟چطور؟
من از "تلمیح" بیزارم تو باید مال من باشی بیا "تضمین" اشعارم شو و در بیت ها بنشین
قارون نی‌ام که از تو توانم خرید بوس دشنام را که کرده‌ای ارزان بگو به چند؟!
کجا این حُسن بی‌اندازه در تصویر می‌گنجد تو از عکس خودت زیباتری اما نمی‌بینی شدی در چشم‌هایش خیره ای دل! سادگی کردی از این پس هیچکس را غیر از او زیبا نمی‌بینی
🍃🌸 با آن که بی‌دلیل رها می‌کنی مرا آن قدر عاشقم که نمی‌پرسمت چرا...؟
پرتو نور روی تو، هر نفسی به هر کسی ‏می‌رسد و نمی‌رسد، نوبت اتصال من... ‏⁧ سعدی
روزگاری رفت تا من حالیِ این دل کنم هیچکس جز آینه مسئولِ غم‌های تو نیست...
آراسته ظاهریم و باطن، نه چنان القصه ، چنانکه می‌نماییم ، نَه‌ ایم ...
نوشتمش که ستم بیش ازاین سزا نبود جواب داد اگر عاشقي سزاواری...
در بزم عٖيش، يك دو قدح دركش و برو يعنـي طـمـع مـدار ، وصـال مـدام را
. . چشم امید نداریم ز کشت دگران دل ما دانه‌ی ما، ناله‌ی ما، ریشه‌ی ما . .
و او... به شیوه باران... پر از طراوت تکرار بود...
عمری ست بینِ ماندن و رفتن مُعطّلیم لعنت به جبرِ دائمیِ اختیار ها...
عاشقانه شانه کن مویِ غزل را، چون که باز شاعری امشب سرش تا صبح بر زانویِ توست
بیا بِبیـن که چه آشی بَرایِ مَن پُختـه هَمان کَسی که بَرایِ تو چای دَم کرده
از بس کـه ماه بودی و زیبـــا و دور و ناز دلتنگ گــــر شـــــوم نگهی بــــر قمر کنم
صد بار صدایت زدم اما نشنیدی یک چشم بگردان به منِ گوشه‌نشین هم عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟ ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم ...
برطلوع چشم تو خورشید میرقصد هنوز صبح زیبایت بخیر، اے بهترین تڪرارها... ...
سرخم چرا حالی ؟ بيا قسمت كنيم دردی كه داری بيا قسمت كنيم ، بيشش به من ده كه تو كوچك دلی ، نداری 🦋🌵
نشسته‌درحیاط وظرف چینی روی‌زانویش اناری برلبش گل کرده سنجاقی به‌گیسویش قناری‌های این اطراف را بی‌بال‌و‌پر کرده صدای نازک برخورد چینی با النگویش مضاعف می‌کند زیبایی‌اش را گوشوار آنسان که در باغی درختی مهربان را آلبالویش کسوف ماه رخ داده‌ست یا بالا بلای من به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟ اگر پیچ امین‌الدوله بودم می‌توانستم کمی از ساقه‌هایم را ببندم دور بازویش تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی یکی باخنده تلخش یکی با برق چاقویش قضاوت می‌کند تاریخ بین خان ده با من که ازمن شعر می‌ماندواز او باغ گردویش رعیت‌زاده بودم دخترش را خان نداد و من هزاران زخم دردل داشتم این زخم هم رویش
گر یاد تو جرم است غمے نیست ڪه عشق است جرمے ڪه نوشتند به پاے همه ے ما ...
تقدیم به فرمـــانده سلامی کردیم یعنی که همه به دور او می گردیم بیماردلان شما چــــرا می سوزید؟! یک نـــام فقط از او به لب آوردیم
گیرم که هزار مصحف ، از بر داری خود را چه کنی که نفس کافر داری ! سر را به زمین گذاشته ای، بهر نماز ؟ آنرا به زمین بنه ، که در سر داری...!