از قدم تا فرق، ناز و نوش و بر ابرو، گره
خوانِ دعوت چیدهاند و منعِ سائل کردهاند!
#نظیری_نیشابوری
👌
شاید اصلاً درستـــــــش این باشد
كه من و تو به جای این كلمات
بنشینیم روبــــــــــروی هـــــــــمُ
چاییت را بــــــــــرات هم بـــــزنم
#پانتهآ_صفایی
زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان
زان شکرهایی که روید هر دم از نیهای عشق
#مولانا
مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد
بس کُشتهٔ دلزنده که بر یکدگر افتاد
#حافظ
خيال را بفرست ار تو خود نمی آيی
كه با خيال تو صد گونه ماجرا دارم !
#نزاری_قهستانی
چو وصلی نیست باشد ٬ وصله ها ناجورتر بهتر
و پیش چشم مردم ، من همان منفورتر بهتر!
برای من که از شیرینی لبهات محرومم
غم دریای شورانگیز چشمت ٬ شورتر بهتر
تو ماه کامل و من کوچه گردی پیر و دیوانه
من و تو هر چه از هم بی خبر تر ، دورتر بهتر
من این چشمی که رویت را نمی بیند نمی خواهم
که یعقوبی که یوسف را نبیند ، کورتر بهتر
به چشمان عسل رنگت زبانی تلخ می آید !
که هر چه چشم شیرین تر٬ زبان زنبورتر بهتر !
مگر نه هرکه بامش بیش برفش بیشتر بانو؟
اگردوریت رنج آور٬ دلم رنجور تر بهتر
به چشمان تو دل بستم... ز چشم خلق افتادم
تو با من باش٬ باشد وصله ها ناجور تر بهتر!
#حسین_زحمتکش
اگر #عاصی ، اگر مجرم ، اگر بیدین ، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهیدستم؟
#واعظ_قزوینی
.
🌾با تو رفتار من این اندازه ها هم بد نبود❗️
🌾می روی؟ حتمأ به از ما بهتران دل بسته ای❗️
#عاطفه_پژمان
میبرد ما را میان خاطرات دور دست
گاه شعر شاعران و گاه عطر عابران !…
#رضا_ترکمان
🍃 چهارمین #بداههسرایی_گروهی در محفل شعر و ادب و هنر
🏴 در شهادت #حضرت_امام_جعفر_صادق سلاماللهعلیه
در میان کوچهها دلشکسته میرود
همچو مرتضی علی دستبسته میرود
کیست اینکه میبرند از میان خانهاش
میکِشند و میبرند باز وحشیانهاش
حجت خداست او، اوست جان مصطفی
میوۀ دل بتول، نور چشم مرتضی
آنکه در طریق حق ساسَةُالعِباد بود
در مسیر نشر علم دائمالجِهاد بود
باب علم مصطفی مرد دانش و دعا
مرشد مُفَضّل و هادی هِشامها
شیعه هرچه دارد از "قال صادق" است هان
او رئیس مذهب است، پیشوای شیعیان
با کلاس درس او زنده گشت فقه ما
روشن از کلام اوست تا همیشه حوزهها
با کلام نافذش نور داده بر زمین
هادی صراط حق، ناطق علوم دین
مُحیی محرّم و راوی غدیر بود
او منیر و پیش او، شمسْ مُستَنیر بود
نورها گرفتهاند از رخش ستارهها
خادمان مکتبش جابر و زُرارهها
شهر علمْ احمد و در علی ناطق است
شیعه هرکجای شهر پای درس صادق است
رود علم و فقه بود، روح خیزش و قیام
او علَمبهدست بود، تیغ بود بی نیام
قامت قلم شده در جهاد او عَلَم
نهضتش گرفته پا در کلام هر قلم
عمر او مبارزه عمر او جهاد بود
شرع را عمود بود، عرش را عماد بود
جعفری که مذهبش شد صراط مستقیم
شیعه گشته پیروش تا قیامت او زعیم
مخفیانه میگرفت روضههای کربلا
آن مجالس عزا شد قوام دین ما
در مدینه صبحها راوی حکایتاند
آیهآیه شعلهها چکمهها روایتاند
کوچه تازه میکند خاطرات خویش را
میکند مرور باز سالهای پیش را
باز دست مرد حق بسته شد به بند کین
آه! کوچه دیده بود صحنهای شبیه این
نور را بهسوی شب ظالمانه میبرند
بی عمامه بی عبا، وحشیانه میبرند
میکشد به قتلگاه ظالمی امام را
تا دهد به او ز کین زهر انتقام را
پر شد از غم امام جام چشم آسمان
ناله میزند زمین گریه میکند زمان
از مدینه میرسد نالههای آتشین
باز بیت وحی سوخت از جفای اهل کین
همچو مادرش، امام از مدینه خسته بود
از جفای روزگار قلب او شکسته بود
بود یاد کوچه و یاد داغ مرتضی
یاد مادری که شد قامتش ز غم دو تا
در دلش هزار زخم از جفای دشمنان
در عزای شاه دین شد بهار او خزان
شد بهار عالمین خسته از ربیعها
حرمتش شکستهاند، پستها شنیعها
گرچه زهر کینهها زد به جان او شرر
داشت داغ کربلا، داشت داغ میخ در
گاه یاد مادر است، گاه یاد کربلا
داغدار قتلگاه، غصهدار خیمهها
زد شرر به جان او زهر کین دشمنان
شد امام ما شهید شیعه گشت نوحهخوان
گرچه داغ سخت بود کوچه کربلا نشد
هم نسوخت معجری، هم سری جدا نشد
هست مِهر جعفری در میان سینهام
با دل شکستهام زائر مدینهام
بی رواق و بی حرم مانده قبر و تربتش
قلب شیعه سوگوار از فراق و غربتش
درد غربتش عظیم خاک مرقدش رفیع
قبر بیچراغ او قلب ماست در بقیع
✍️ بداههسرایان:
م. کرمانی (راهی) ـ مستان ـ یاغریبالغربا (لیان) ـ سفیر عشق ـ مشهدیزاده ـ مهجور ـ مهمان خدا ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) ـ رز ـ گل خورشید ـ عباسعلی خسروی ـ محمدتقی عارفیان
🗓 تاریخ بداههسرایی: خردادماه ۱۴۰۱ / شوال ۱۴۴۳
#محفل_شعر_و_ادب_هنر
🍃
🍃 سومین #بداههسرایی_گروهی در محفل شعر و ادب و هنر
🏴 در شهادت #حضرت_امیرالمؤمنین_علی صلواتاللهعلیه
از کوچههای خلوت کوفه عبور کرد
سی سال درد غربت خود را مرور کرد
سی سال خار درد به چشمش خلیده بود
چشم علی به غیر خدا را ندیده بود
میرفت بیپناه و غریبانه غرق آه
مسجد که نه، به پای خودش سوی قتلگاه
سی سال پیش گرچه علی را شهید کرد
اندوه آتشی که بهپا آن پلید کرد
میرفت سوی مسجد و هر سنگ در مسیر
میگفت با زبان سکوتش: "بمان امیر"
میرفت تا که قاتل خود را خبر کند
تا آن شقی بیاید و شقالقمر کند
سر باز کرده زخم دل بیقرارمان
در خون نشسته مثنوی غصهدارمان
میرفت سوی خانۀ وصلش ابوتراب
محراب و مسجد از غم مولا در اضطراب
یک بغض سرخ سرزده از بام طبعها
مضمون اشک ریخته در جام طبعها
پیچید آسمان و زمین در هم از هراس
پیچید در مشام علی بوی عطر یاس
آمد دوباره لحظۀ دیدار فاطمه
میکرد زیر لب علی آهسته زمزمه:
"دیگر گذشت قصۀ پرغصۀ فراق
سی سال بی تو سینه پر از درد بود و داغ"
دست زمین به دامن پرمهر مرتضی
میگفت فاطمه که "علی زودتر بیا"
پیچیده بود آه ملائک در آسمان
آن شب رسول و فاطمه بودند نوحهخوان
اشک ستارهها به روی خاک میچکید
گلهای غصه از جگر خاک میدمید
شد خسته از زمین و زمان ماه مهربان
شقالقمر شد و پس از آن تیره شد جهان
"حیّ علی العزا" که شده شام غم بهپا
فرق علی به تیغ شرارت شده دوتا
تنها نه تیغ بر سر شیر خدا زدند
شمشیر را به فرق سر مصطفی زدند
محراب لالهگون شده از خون مرتضی
مسجد نشسته در غم سلطان اصفیا
دردا که خون "خون خدا" ریخت بر زمین
آتش فکند در فلک این نالۀ حزین:
"والله پایههای هدایت شکسته شد
زنجیر عدل و عروۀ وثقی گسسته شد"
دیگر کسی نمیشنود صوت خلوتش
پایان گرفت درد غمانگیز غربتش
"فُزتُ وَربِّ کعبه" رسیده به گوش جان
خاک عزا نشسته روی شانۀ جهان
عالم به خون نشست و زمین بیقرار شد
بیچاره شد زمان و علی رستگار شد
آهی کشید چاه ز دوری روی ماه
خون شد دل حزین یتیمان بیپناه
زینب برای زخم پدر مرهمی نداشت
جز اشک و آه و ناله و غم همدمی نداشت
شد تازه داغ کهنۀ قلب یتیممان
داغ مرور خاطرههای قدیممان
زینب که گریه کرد «دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانۀ طاقت خراب شد»
شیون بهپا کنید که وقت عزا رسید
هنگام شور و ماتم شیر خدا رسید
ای شام شومِ ماتمِ زینب سحر نشو
مهلکترین غم آمده، ای شب سحر نشو
دنیا بدون روی علی سرد و بیصفاست
در بیت غمگرفتۀ مولا عزا بهپاست
جمعاند قدسیان همه گرد ابوتراب
در باغ خُلد پر شده بوی خوش گلاب
محراب کوفه، سینۀ تو تنگ مرتضاست؟
مولا و سرور تو کنون پیش انبیاست
دارم به سر هوای نجف ذکر من علی است
قلبم به نور حیدر کرّار صیقلی است
ای شاهبیت خلقت و ای مایۀ حیات
ای ریشه کرده مهر تو در کل ممکنات
ای نور خانههای یتیمان کمی بمان
ای ناخدای کشتی ایمان کمی بمان
فرق تو را شقاوتِ نشناختن شکست
آری شناختْ فاصلۀ حق و باطل است
دردانهات شبیه تو مظلوم قرنهاست
هی عهد پشت عهد، ولی این ولی کجاست؟
مهدی اگر که پردهنشین زمان شده
در پشت ابر تیرۀ غیبت نهان شده
پادررکاب عزم و قدمهای شیعه است
چشمش به راه شوق و تمنای شیعه است
✍️ بداههسرایان:
ناهید خلفیان (اندیشۀ سبز) ـ راجی (زینب نجفی) ـ یاغریبالغربا (لیان) ـ مشهدیزاده ـ ا.گودرزی ـ مهمان خدا ـ محیا ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) ـ مستان ـ یاسبحان ـ منتظر شهادت ـ عباسعلی خسروی ـ محمدتقی عارفیان
🗓 تاریخ بداههسرایی: اردیبهشتماه ۱۴۰۱، ماه رمضان ۱۴۴۳
#محفل_شعر_و_ادب_هنر
🍃
🍃 دومین #بداههسرایی_گروهی در محفل شعر و ادب و هنر
💠 قصیدهای در ولادت #حضرت_امام_حسن_مجتبی سلاماللهعلیه
در نیمۀ ماه خدا، ماه خدا آمد
ما را امام و رهبر و شمس هدی آمد
از جلوۀ رویش مدینه نورباران شد
نور خدا، نور خدا، نور خدا آمد
در نیمۀ ماه مبارک مژده آوردند
تفسیر ناب سورۀ شمس و ضحی آمد
عرش خدا آیینهبندان شد زمین روشن
سبط نبی، نور دل بدرالدّجی آمد
بر روی لبهای ملائک غنچۀ لبخند
بشکفت تا فرزند خیرالانبیا آمد
او آمد و آیینۀ حُسن پیمبر شد
انگار پیغمبر دوباره از حرا آمد
اللهاکبر احمدی دیگر تجلی کرد
یاللعجب آیینۀ حیدرنُما آمد
تابید از نور علی و فاطمه نوری
روشنگر دنیا، امام ماسوا آمد
در عرش برپا شد صدای شور و سرمستی
هاتف خبر آورده پور مصطفی آمد
از پای تا سر مصطفایی دیگر است این نور
آیینۀ حُسن خدا سر تا به پا آمد
از عرش تا فرش اختران گرم گلافشانی
از حُسن او گردون به آهنگ و نوا آمد
وقتی کتاب حُسن را تحریر میکردند
نام حَسن از ابتدا تا انتها آمد
نامش حسن، رویش حسن، سر تا به پایش حُسن
بویش حسن، خویش حسن، حُسن رسا آمد
در پیش حُسنش ماه نو بر خاک میافتد
فرزند ماه مکه، فرزند منا آمد
گیتی غزل خواند و زمین آغوش خود وا کرد
شبه نبی از دامن خیرالنسا آمد
مادر شده زهرا و شوری در جهان برپاست
حیدر شده خندان که سردار وفا آمد
خوش گفت پیغمبر برای وصف فرزندش:
شد عقلْ انسان و به شکل مجتبی آمد
عقل است و گشته در لباس آدمی ظاهر
روح بقا از عرش تا دار فنا آمد
نور سیادت میدرخشد از جبین او
میراثدار هیبت خیرالوری آمد
آورده زهرا دلبری با هیبت احمد
وصف تَبارَک بر لب اهل سما آمد
شد جلوهگر در جود و بخشش حیدری دیگر
ابنالکرم، ابنالسخا، ابنالعطا آمد
او جلوۀ اسم "کریم" حضرت حق است
سلطان جود و الگوی اهل سخا آمد
شاه کریمی که گدایان دو عالم را
یک گوشهچشمش میکند حاجتروا آمد
نور دل زهرای اطهر شافع محشر
سبط نبی و جانشین مرتضی آمد
اشک شعف جاری شد از چشمان پیغمبر
آن دم که عطر مجتبایش درفضا آمد
دادش به دست مهربان مصطفی حیدر
نام حسن گل کرد و ازسوی خدا آمد
ظلمتسرای مستمندان را فروغ عشق
دلدادگان معرفت را دلربا آمد
از یمن فرزند علیبنابیطالب
ازسوی رحمان رحمت بیمنتها آمد
ماه خدا را تیغ ابرویش دو قسمت کرد
ماهی که چشمش برده دل از اصفیا آمد
در نیمۀ ماه آمده، ماه تمام است او
زیباگلی از بوستان "هَل اَتیٰ" آمد
بنمود رخ زیباترین تفسیر انسانی
از مشرق لطف خدا شمسالضحی آمد
از ابر رحمت میچکد باران زیبایی
امواجی از بحر گهرخیز ولا آمد
او بر جوانان بهشتی سید و آقاست
مولا و آقای کریمان، مرحبا آمد
تصویری از باغ بهشت افتاد بر عالم
زیباگلی از گلشن آل عبا آمد
او روح قرآن است، جان ما به قربانش
بر سینههای مؤمنان رحم و شفا آمد
بگذار واضحتر بگویم بانگ زد قرآن
منظور از جَنّاتُ تَجری تَحتَها... آمد
ای دل، مقامش را ببین در آیۀ تطهیر
ازجانب باریتعالی "انّما" آمد
پرتو فکنده آفتاب روی پیغمبر
یک لَمعه از "إنَّ عَلینا لَلهُدیٰ" آمد
در بین طوفان حوادث نیست ما را غم
بر کشتی دین بعد حیدر ناخدا آمد
معنای خوشخلقی و تصویر شکیبایی
سرمشق تسلیم و رضا، روح دعا آمد
ای اهل عالم سجدۀ شکری بهجا آرید
تندیس لطف و بخشش بیانتها آمد
آیینۀ ایثار و تمثال خداترسی
آن مهربانِ با غریبان آشنا آمد
آمد امام مهربان در ماه مهمانی
در سفرههای بیکسی آب و غذا آمد
همپایه و همصحبت خون خدا در رزم
بنیانگذار نهضت کربوبلا آمد
دور حسن گشتیم و دیگر برنمیگردیم
اصلاً برای بردن دلهای ما آمد
برچیده شد از خاطر عالم پریشانی
از تاب مویش تا نسیمی جانفزا آمد
غرق کراماتش شدیم اما نمیدانیم!
ماهی چه میداند که دریا از کجا آمد
با ذکر نامش غصهها از سینه بیرون شد
با یاد رویش بوی "اَعطیٰ و التّقیٰ" آمد
دیگر چه غم داریم وقتی مجتبی داریم
آنکه کند ما را سوا روز جزا آمد
این طبع حیران تشنۀ مدح و ثنایش بود
یک جرعه گفتم حال دل بسیار جا آمد
✍️ بداههسرایان:
ناهید خلفیان (اندیشۀ سبز) ـ مهدی شریفی ـ یاصاحبصبر ـ مستان ـ ا.گودرزی ـ محمدصادق ناطقی ـ راجی (زینب نجفی) ـ یاسبحان ـ ایراندخت ـ مهمان خدا ـ محیا (یاعلی) ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) ـ یاغریبالغربا (لیان) ـ رز ـ هانیل ـ محمدتقی عارفیان
🗓 تاریخ بداههسرایی: ۱۴۰۱/۰۱/۲۸، برابر با پانزدهم ماه رمضان ۱۴۴۳
#محفل_شعر_و_ادب_هنر
🍃
بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!
مرا دور از تو خواهد کشت «با هم»های بعد از تو
#مژگان_عباسلو
برای من که پرم از فراق قصه نگو
اگر کتاب تو باشی ، کتابخانه منم !
#سید_تقی_سیدی
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید
آهِ عاشق زود گیرد دامن معشوق را
#دهقان_اصفهانی
کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش
که هر چه می کشم از دست مهربانی توست...
#یاسر_قنبرلو...
ماندهاَم نامِ تو را جانان بِگویَم یا که جان ؟!
هَر چه گویَم دِلبَرا ، وَالله زِ آن هَم خوشتَری...
#راحم_تبریزی..
پاییز که در قاب بهار افتاده
شور است که در نغمه ی تار افتاده
از لرزش و رقص ناز انگشتانت
عکسی است به یادگار، تار افتاده
#محمدجواد_منوچهری
نميگویی و ميسوزی،نميجويی و ميخواهی
بباطن تشنه عشق
و
بظاهر غرق حاشايی...
#معینی_کرمانشاهی
چقدر بد شده دنیا، چقدر بد شده ایم
که راه و رسمِ بدی را همه بلد شده ایم
به جای راه گشودن به پیشِ پای کسی
هزار مرتبه در بینِ راه، سد شده ایم
خراب شد همه پلهای پشتِ سر وقتی
رفیق پُل شد و ما با شتاب رد شده ایم
چه جنگها که میانِ خودی به راه افتاد
برای دشمنیِ خود، تمام قد شده ایم
در انتظار گذشتِ زمان، تلف شد عمر
اسیرِ قصه ی این نیز بگذرد شده ایم
#مهدی_میرآقایی
:
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشـق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحـری دشت پر از لالہ شکفت
سر سربسته چرا اینهمہ رسوا دارد
در خیال آمدی و آینہ ے قلب شڪست
آینــه تازه از امروز تماشا دارد ...
بس که دلتنگم اگر گریہ کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آڪندست
چہ سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشـق رازیست ڪہ تنها به خدا باید گفت
چہ سخن ها کہ خدا با من تنها دارد
#فاضلنظرے✍🏻