eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هراس نیست مرا تا تو در کنار منی...♡
چه فرقی داشت او با من که او را می‌پسندیدی به غیر از کم محلی ها مگر از او چه می‌دیدی برایت شعر می‌خواندم همان را خوانده ای نزدش نمی‌گویم غزل دیگر ،که آخر با چه امّیدی چقدر از سادگی هایم ضرر کردم نمیدانم همین اندازه میدانم که بر حالم تو خندیدی فقط این نکته را گویم جهان دار مکافات است تو با بازی بر احوالم به دور خویش چرخیدی
روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
شورِ بی شعور پیمان شکن ها یک یک از حیدر بُریدند این عهد را تنها به مُشتی زر بُریدند تا اینکه قرآن را به نوک نیزه دیدند از روحِ قرآنْ، جمعِ ناباور بُریدند بُردند از خاطر ولایت دوستی را با شوقِ گمراهی دل از رهبر بُریدند جمعی خیانت پیشه ی ِدلبسته یِ خصم با چشمک دشمن از این کشور بُریدند در حیله ی تطمیعِ اسبِ سرکشِ نفس راحتْ دل از اولاد پیغمبر بریدند شوری به پا کردند دور از هر شعوری همواره از مُرغ بصیرت پَر بریدند تا حرف پاکت بود پای کار بودند تا شُد زمانِ جبهه و سنگر بُریدند حق را جفا کردند و با ناحق نشستند عهدِ اُخوّت را از این لشکر بریدند حرفی برای حضرت زهرا(س) ندارند با «سِین» گفتن از حسینش سر بُریدند احمدرفیعی وردنجانی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 هر زمان ایمان و وحدت داشتیم هرچه سد بود از میان برداشتیم شــد ســـرود مـلـی مـا جـاودان تـیـم ما پـیـروز شـد، گل کاشتیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
شیرین‌تر از دلدار من دلدار نتوان یافتن مسکین‌تر از من عاشقی غم‌خوار نتوان یافتن در دهر چون من بیدلی سرگشته کم پیدا شود در شهر چون او دلبری عیار نتوان یافتن
هر چه از من مانده پیشت، هر چه دارم پس بده اعتبارم را گرفتی اعتبارم پس بده از نهالِ عشقِ من جز ریشه ی خشکی نماند شاخه هایم را بیاور برگ و بارم پس بده پس بده آن میوه های سرخِ رویِ گونه ات بوسه های سیبِ سرخِ آبدارم پس بده مثلِ یک مفرغ که دائم در تهِ انباری است از عیار افتاده ام، لطفا عیارم پس بده این که هر شب از قلم خون می تراود خوب نیست هم نوا با بغضِ اشعارم سه تارم پس بده سرزمینِ شعرِ من پاییز در پاییز شد روزهای خوبِ سرسبزِ بهارم پس بده راهِ خود را می روی من راهِ خود را، قبل از آن هر چه دارم، هر چه دارم، هر چه دارم پس بده ناصر_صادقی
. بَد خُلقَم و بَد عَهد زبانبازَم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است! مگر نه؟
همراه: بارها روی از پریشانی به دیوار آورم وَر غم دل با کسی گویم، به از دیوار نیست...! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زندگی با همه وسعت خویش، محفل ساکت غم خوردن نیست! حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست! اضطراب و هوسِ دیدن و نادیدن نیست! زندگی خوردن و خوابیدن نیست! زندگی جنبش جاری شدن است! زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگهِ آغاز ِحیات، تا به جایی که خدا می داند... 🌻🌻🌻
"سوخت آن‌سان که ندیدند تنش را حتی گرد خاکستری پیرهنش را حتی در دل شعله چنان سوخت که انگار ندید هیچ کس لحظۀ افروختنش را حتی حیف از این دشت پر از لاله گذشت و نگذاشت برگی از شاخه گل نسترنش را حتی داغم از این که نمی‌خواست که گلپوش کنند با گل سرخ شقایق بدنش را حتی داشت با نام و نشان فاصله آن حد که نخواست بر سر دست ببینند تنش را حتی دل به دریا زد و دریا شد، اما نگذاشت موج هم حس کند آبی شدنش را حتی چه بزرگ است شهیدی که نهد بر دل تیغ حسرت لحظۀ سر باختنش را حتی نتوان گفت که عریان‌تر از این باید بود با شهیدی که نپوشد کفنش را حتی دوش می‌آمد و می‌خواست فراموش کند خاطرم خاطرۀ سوختنش را حتی شاعر: محمد علی مجاهدی"
من با دگری دست به پیمان ندهم دانم که نیوفتد حریف از تو به هم دل بر تو نهم که راحت جان منی ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم 🌻🌻🌻
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی 🌾
اگر هنوز من آوازِ آخرینِ توام ، بخـوان مـرا... و مخوان جز مرا که می میرم. 🌾
🌻🌻🌻 آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی‌ست در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
‌ نیستی یک لحظه غایب از دلم ای جانِ جان گر به ظاهر غایبی در باطنم رخسار توست... 🌻🌻🌻🚶‍♀️
دل به دنیای تو دادم که تو دنیای منی ! نکند دیر کنی یا که دل از من بکنی ! بروی باز فراموش کنی یاد مرا ... پشت پا بر همه ی قول و قرارت بزنی ! یک نفر پشت همین پنجره ها منتظر است تا بیایی و شبی با تو بگوید سخنی ! این روا نیست که از دور کنارت باشم تو همانی که مرا روح و جان در بدنی ! می روی تا که مرا خسته و دلتنگ کنی من چه کردم که تو اینگونه دلم‌ میشکنی؟! هرکجایی که تو باشی دل من هم آنجاست منم آن کس که بدون تو ندارد وطنی ! باز برگرد و بیا یوسف گم‌ گشته‌ی من تا زلیخای دلم پاره کند پیرهنی ...!
هرسیه‌چشمےچوآهوڪےڪندماراشڪار چشم لیلے دیده ما راغرور دیگرست
با من از مستیِ انگور و میِ نابش گفت او که خود چشمِ خمارش میِ شیرازِ من است.. ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر باهمه گرمیم ، با دلهای تنها بیشتر هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هرقدر یعقوب تنها شد ، زلیخا بیشتر ... درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
غصه هاراجمع ڪن درڪنـجِ پنهانِ دلت شِڪوِه ازنامردمے در بےصدایے بهتراست
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷 در مکتب فاطمه تو ممتاز شدی با روضه، تو آمادهٔ پرواز شدی رفتی و نبود،رفتنت پایانت خون تو که ریخت تازه آغاز شدی 🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
🌹🔹🌹🔹🌹🔹🌹 شب تاریک و سنگستان و مو مست قدح از دست مو افتاد و نشکست نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست 🌹🔹🌹🔹🌹🔹🌹
🧡 بی خبر از تو ام و قسمت من حیرانی ست بی تو در مملکت عشق، هوا طوفانی ست تو بخندی همه ی مسأله ها حل شدنی ست تو نخندی همه ی ناحیه ها ظلمانی ست حُسنِ یوسف برسد عاقبت کنعان را رنج تنهایی ما مرحله ی پایانی ست تا نیایی، همه سر خط خبرها پوچ است صبح نزدیک ولی زحمت شب طولانی ست خواب آشفته نکردیم ز انبوه گناه ما خطا کرده و چشمان شما بارانی ست کوچه از یاد تو خالی ست اگر تاریک است هر چه سرگشتگی از بابت نافرمانی ست ریگی از راه ظهور تو نشد برداریم کاخ دینداری ما در خطر ویرانی ست مثل یک شهر قرنطینه شده تنهایم گر چه مانند شما هیچ کسی تنها نیست
🌸 آمد بر من دوش نگاری سرتیز ☕️ شیرین سخن، شکر لبی شورانگیز 🌸 با روی چو آفتاب بیدارم کرد ☕️ یعنی که چو آفتاب دیدی ، برخیز 🌸 ☕️ 🌷سلام،صبحتون پرخیر و برکت🌷