eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 در میلاد فرخندۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها 🍃 آیینۀ خدانما می‌رسد دم‌به‌دم از عرش به بطحا برکات به تن مردۀ تاریخْ دمیدند حیات مژده دادند که آمد به جهان راه نجات مکه خوش‌بو شده از عطر سلام و صلوات دامن پاک خدیجه است که شد مَهبِط ذات نیست وصف رخ او کار من و این کلمات حضرت حق به نبی مادر و دختر داده فاطمه داده به او، سورۀ کوثر داده آمد آن ماه که خورشید غلامش باشد کرسی و لوح و قلم بندۀ نامش باشد هم فلک خاک درش باشد و رامش باشد هم زمین شیفتۀ عطر کلامش باشد آسمان‌ها همه قائم به قیامش باشد کهکشان‌ها همه مبهوت مقامش باشد هرچه دارد ملک و جن و بنی‌آدم از اوست "به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست" ساخت خلّاق علیم آینه‌ای با زهرا تا ببینیم هرآیینه خدا را زهرا نه‌فقط سرزده از حیدر و طاها زهرا یازده بار دگر تافت به دنیا زهرا مادر هستی و هستیّ من و ما زهرا امّ دین، امّ کتاب، امّ ابیها زهرا فاطمه آمد و لبخند پیمبر بشکفت باغی از یاس نبی در دل حیدر بشکفت روی او صفحۀ گلزار رسول‌الله است سینه‌اش مخزن اسرار رسول‌الله است بهجتش صحبت و دیدار رسول‌الله است نطقش آیینۀ گفتار رسول‌الله است خلقت فاطمه تکرار رسول‌الله است وصف او کار علی، کار رسول‌الله است به‌جز از فاطمه انسیۀ حورایی نیست غیر زهرای بتول امّ‌ابیهایی نیست عرش پرنور شد از زمزمۀ یارب او انبیا معرفت‌آموختۀ مکتب او آفرینش همه محتاج دعای شب او آبرو یافته تسبیح و دعا از لب او یاری دین خدای ازلی مشرب او مادران شهدا خاک ره زینب او مادران شهدا خاک در فاطمه‌اند درس‌آموز کلاس هنر فاطمه‌اند فاطمه مادر این کشور ایمانی ماست مهدی منتظَرش یوسف کنعانی ماست یکی از ذرّیه‌اش پیر جمارانی ماست آن یکی رهبر ما ماه خراسانی ماست نام دشمن‌شکنش نقش به پیشانی ماست میوۀ مکتب او نیز سلیمانی ماست شهدا شیفتۀ حضرت مادر بودند سینه‌زن‌های غم غربت مادر بودند ✍️ ، بهمن ۱۴۰۰ 🎋
جز رنج چه بود سهمَت از این همه عشق مظلوم ترین عاشقِ دنیا ، مادر ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
مـا را بـه سقفِ "قصــرِ بهشتی" نیـاز نیست کافی است چـادرِ تـو شود سایه‌ سار عرش
هر خانه ملک دارد و جان ،قربانش ذکر است نظر به چهره ی تابانش هر روز به احتــرام نام مـادر باید بزنیـم بوسـه بر دستـانش
باید دو در دو چار شود می شود بلی؛ حیدر دل است و فاطمه تک دلبر علیست
غزلی به بهانه سالروز ولادت بنیانگذار انقلاب اسلامی سلاله حضرت زهرا(س) امام خمینی (ره) 💠💠 سلام بر تو خمینی که یار ما بودی تویی که با غم دل خوب آشنا بودی گذشتی از همه دنیا به پای این مکتب سلام بر تو که از جنس کربلا بودی گذشتی از پسرت مصطفی چقدر آسان چرا که تو پی اسلام مصطفی بودی تو در برابر طاغوت قد علم کردی تو با تمام توان لشکر خدا بودی چقدر عاشق یک دل به یاریت آمد برای لشکری از عشق مقتدا بودی میلاد خانی 🔸
دریای صفـا بود و زبانش تهدید پروانـه صفت به دور ما می چرخید پیدا که شدیـم بعد هر گـم شدنی گریاند و گریست ،همزمان می خندید
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ مـا را بـه سقفِ "قصــرِ بهشتی" نیـاز نیست کافی است چـادرِ تـو شود سایه‌ سار عرش ━━━━💠🌸💠━━━━
خدا از عرش نازل کرد رودِ کوثر خود را به دریا داد کامِ تشنه‌ی پیغمبر خود را زمین پرواز کرد از خاک تا افلاک، با زهرا تماشا کرد با ناباوری دور و بر خود را نه؛ او دنیا نیامد؛ بلکه دنیا رفت پابوسش به عالم داد چندی افتخار محضر خود را صدای صور اسرافیل غیر از ذکر زهرا نیست خدا رو کرده قبل از آفرینش محشر خود را میان رحلِ دستش بوسه می‌نوشید از کوثر پدر وقتی که می‌بوسید روی دختر خود را یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی یتیمِ مکه در آغوش دارد مادر خود را پدر می‌گفت می‌دانی دلیلِ خلقتم هستی؟! تکان می‌داد زهرایش به آرامی سر خود را نگاهش رونما می‌داد و مروارید می‌بارید امیرالمومنین تا دید روی همسر خود را و زهرا و علی آیینه‌های روبروی هم به قاب چشمِ هم دیدند وجه دیگر خود را
. همیشه بود سپاهت سپاه حضرت مادر که بود بر تو همیشه نگاه حضرت مادر به لوح سینۀ ما نقش بسته نام بلندت که شد جدا سر و دستت به راه حضرت مادر ✍️ سلام‌الله‌علیها
شب تاریک کنار تو به سر می آید نام زهرا به تو بانو چقدر می آید آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده است خارهم پیش شما گل به نظر می آید و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست از کنیزان تو هم معجزه بر می آید به کسی دم نزد اما پدرت میدانست وحی از گوشه ی چشمان تو در می آید پای یک خط تعالیم تو بانو واللّه عمر صد مرجع تقلیدبه سر می آید مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین چه بلایی به سر اهل هنر می آید مانده ام لحظه ی پیچیدن عطر تو به شهر ملک الموت پِیِ چند نفر می آید سلام‌اللّه علیها🌸 🌸
سال ها رفته است و خوبان رفته اندو همچنان راه های رفته یعنی امتدادش باقی است.... تولدت مبارک، بزرگ مرد سرزمینم🌹
پیراهن علی متبرک به دست اوست یعنی که فاطمه است گل قمصر علیست  
سال ها رفته است و خوبان رفته اندو همچنان راه های رفته یعنی امتدادش باقی است.... تولدت مبارک، بزرگ مرد سرزمینم🌹
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده‌ست شیرین شده‌ست و ماحصلش این غزل شده‌ست تأثیر مهر مادری‌ات بوده بر زبان این واژه‌ها اگر به تغزّل بدل شده‌ست مادر! حضور نام تو در شعرهای من لطف خداست شامل حال غزل شده‌ست غیر از تو جای هیچکسی نیست در دلم این مسأله میان من و عشق حل شده‌ست سیاره‌ای که "زهره" نشد، آه می‌کشد آه است و آه، آنچه نصیب زحل شده‌ست زهرایی و تلألو نورِ محبتت در سینه‌ام ز روز ازل لَم یَزَل شده‌ست (س)🌸 🌸
🌸 غیراز بهشت چیست سزاوار مادرم والاتـر است از هـمـه مقدار مادرم ظرف دل از محبت دنیا تهی ولی لبـریـزم از مـحـبـت بسیار مادرم از غم پناه برده دلم وقت بی‌کسی بـر دشــت بـاز چـادر گلدار مادرم در چشمهاش موج دو دریا نشانده‌اند آیــیــنــه اســـت آیـــنـه انگار مادرم خوابیده ماه با همه ی روشنایی‌اش در چشــم‌هـای روشـن و بیدار مادر شب زنده است با نفسش، عطر جانماز پـیـچیــده در ســراسـر گــل زار مادرم چشم از نگاه کردن گل خسته کی شود مـــن تـشـنـه‌ی همـیـشـه‌ی دیدار مادرم
بسم الله الرحمن الرحیم "وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً" فصل مشترک از آن زمان که هردو یکی شد جهان‌مان با تاروپود عشق گره خورده جان‌مان از راز ما - به غیر خدا - باخبر نشد چون غیر از او نبوده کسی در میان‌مان دارایی من و تو دلی صاف‌وساده است گیرم پریده است لب استکان‌مان از ما اگر به هم برسد، باز مال ماست سود است در معامله حتی زیان‌مان هر روز در کنار تو یک فصل تازه است در سفره‌مان اگرچه بیات است نان‌مان سر می‌شود تمامی شب‌های ما به شعر این است فصل مشترک داستان‌مان حالا بیار چای و بیا تا که در حیاط بازی کنند با دل ما کودکان‌مان ...
سلام
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی
بی فاصله بنویس که بی فاصله باشد بین من و معشوق نباید گله باشد جزعشق میان من و او مسئله ای نیست یعنی که نباید به جز این مسئله باشد سرسلسله ی خوب ترین های حهانی زیبایی اگر سلسله در سلسله باشد بی رایحه ی موی تو عاشق نتوان بود بگذار که در باد ، زمانی یله باشد بگذار عجب بگذرد این قافله ی عمر اما چو تویی نیز در این قافله باشد ای روی لبت بوسه به اندازه ی گل،سرخ حیف است که این شعر بدون صله باشد
من عاشقـــم بگذار دلبــر، بی‌خبر باشد بگــذار او مشغــــول افــــکار دگر باشد اصــلاً چــــرا او را گـرفتار خودم سازم بگــذار او پـــروانه‌ی هر بــام و در باشد دلتنـــگی ‌ام را با شب تاریــــک می‌گویم حتی اگـــر آن شب برایـم بی‌سحر باشد بیتــا‌ب‌دل، دنبـــال آرامش نخــواهد بود عاشق‌ همان بهتر که‌ عمـری دربه‌در باشد کم نیست گنجشکان زخمـی‌بال در جنگل بهتــر، پرستوی تو هم بی بال و پر باشد دیریست راه خانه را مـرغ دلم گـــم کرد اصلاً همــان بهتــر که مفقـــودالاثر باشد دیرآمــــدی هرچنـــــد امـــا زودتر برگرد دشتم نه جای آهــوی پرشور و شر باشد من کوچــه‌ای سمت خیابان‌های اندوهم از جنس غم، هر روز در من رهگذر باشد برعکس گیسوی بلنـد و مــوی افشــانت بگـــذار فصـــل آشنـــایـی مختصر باشد کمتر به فکــر دلبـــری‌های تو خواهم بود هرچنــد در من شور عشقت بیشتر باشد با این‌همه از دوری‌ات حرفی نخواهم زد درمن اگــــر اندوه دنیـا، شعلــه‌ور باشد صبــح نشاط‌انگیــــز شالیــــزارها، با تو بگــذار سهم من فقط خــون جگر باشد
ای پر از عاطفه در قحط محبت با من کاش می‌شد بگشایی سر صحبت با من از خروشـانی امواج نگاهت دیریست باد نگشـوده لبش را به حکایت با من خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال آسمان دور شد از روی حسادت با من بعد از این شـور غزل‌های شکوفا با تو بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند داغ چشمـان تو تا روز قیامت با من ..!
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای از آسمان فاصله نازل نمی‌شود خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟ می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق‌اند این شعر مدتی است که کامل نمی‌شود
نمی‌دانم چرا این‌قدر با من مهربانی تو؟ نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم؟
هرگز نمی شود که تو را دید و بعد از آن جایی نفس کشید به جز در هوای تو
او می‌ رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند...
تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟ نه گلی فقط که نوری ، نه که نور بوی باران تو صدای پای آبی ،گل آفتابگردان نفس بهار دستت ، من و روزگار مستت قدح پر ازشرابی ، گل آفتابگردان نه گلی نه آفتابی ، من و این هوای ابری نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان ؟ تو بتاب و گل بیفشان ، " سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی " ، گل آفتابگردان
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی از دل من تا لب تو راه چندانی نبود من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی  
🍃🌹 چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم نه احمد را ، نه حیدر را ، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه ، دریا را نشسته از الف تا یاء ، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را زهی عفّت ، زهی عصمت ، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش ، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه میگویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش : به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را گره وا میکند از کار شیعه ، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را سلام‌الله‌علیها