eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست به مرداب نباشد  هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق آنرا که به دل عشق بُوَد خواب نباشد  در پیش قدت کیست که از پا ننشیند یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد  چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد  گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد 
خوب آمده استخاره برمی گردی با دامن پر ستاره بر می گردی مانند کبوتران جَلدی بانو هر جا بِروی دوباره برمی گردی
غنچه ی صبحی دوباره باز شد آفتاب دیگری آغاز شد تا گلستان جهان سرشار زیبایی شود تا بهار مهرورزیدن تماشایی شود تا تو پلک مخملت را وا کنی تا سری بالا کنی تا سلامی باز با دنیا کنی تا دوباره عشق را با گوشه ی لبخند خود معنا کنی یادگار روزگار زرنگار مشرقی! صبح زیبایت بخیر ... شهراد_میدری ❣
. بی هوا صدایم کن من لقب نمی‌خواهم، کم کن این تواضع را، نه! ادب نمی‌خواهم! با صدا بگو جانم؛ تا تو را صدا کردم  من فدا شوم‌های زیر لب نمی‌خواهم ❣
تلخ است که راهِ خویش را گم کردی تاریکی و ماهِ خویش را گم کردی بایَست به آغوشِ خدا برگردی ای دل که پناهِ خویش را گم کردی
هـوایت مــادرم دست از سرِ مــن برنمی‌دارد دلم آغوش می‌خواهد که غم از سینه بردارد نه آغــوش تو را دارم نه تــاب زنـدگـــانی را که دنیا بی‌تو زنــدان است و زندانم بیـازارد سید محمدرضا شمس (ساقی)
دل‌گیرم و دل‌خون و دل‌آزرده و دل‌تنگ بگذار در آغوشِ تو خوشبخت بمیرم
🍁 🍁 آن ڪه تاج سر من خاک ڪف پایش بود از خدا می‌طلبم تا به سرم باز آید گر نثار قدم یار گرامے نڪنم گوهر جان به چه ڪار دگرم بازآید
نسیم خنکی که موهایت را تکان می‌دهد صدای من است بارها از تو میگذرد و تو او را نخواهی شناخت! 👤 نیما یوشیج
شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت که پریشان کندم گر نه پریشان گویم آنچه فرزانه به آزادی و زنهار نگفت من دیوانه به زنجیر و به زندان گویم 👤شهریار 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگو در کوی او شب تا سحر بهرِ چه می‌گردی ... ؟! که دل گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را ... ! 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنقَدَر طَعنه شِنیدَم که دِگَر می‌دانَـم عاشِقِ یار شُدَن گوش کَری می‌طلبد 🌴🕯🌴
تقدیم به امام خامنه ای هرچه دشمن می کند با تو عداوت بیشتر می شود ما را به تو عشق و ارادت بیشتر هر کجا بگذاشت دشمن پا به میدان نبرد در شما دیدیم آقا جان رشادت بیشتر پا به میدان خطر داری مقاوم مثل کوه داری از هر کس در این میدان صلابت بیشتر ای نگاه دوراندیشت تجلی بخش عشق می وزد از چشم های تو نجابت بیشتر گوی سبقت برده ای از رهبران این جهان چون که داری در مسیر خود درایت بیشتر ای عزیز فاطمه ، ای سید والای ما داری از هر کس در این دنیا صداقت بیشتر گرچه شد مویت سفید اما دلت باشد جوان در تو می بینم ای رهبر طراوت بیشتر همردیف پایمردان جهادی در جهان بلکه بالاتر ، تو داری استقامت بیشتر با دو چشم خویش دیدم زائران چشم تو می برند از کوی تو نور کرامت بیشتر می رسد مانند «یاسر» در حریم لطف تو هر که دارد در وجود خود سعادت بیشتر ** محمود تاری «یاسر» ٢۶ دی ماه ١۴٠١
🔸 بداهه‌ی طنز شاعران گروه راه‌راه به مناسبت روز زن 🧔 وقت ستم بر بشری چون من است روز زن و مادر و مادرزن است 🧕 وقت ستم؟! مُهر بزن بر دهن! کادوی در شأن بخر بهر من! 🧔 رد شدی از جیب کتم مثل تانک حال به تو هدیه‌ کنم قسط بانک؟! 🧕 شوهر گل! دست ببر توی جیب نصر من الله و فتحٌ قریب 🧔 حال که در دست تو هستم اسیر جان من و کادوی خود را بگیر 🧕 بحث نکن! کوک نما ساز را خرج بکن کل پس انداز را 🧔 دور نزن این همه بازار را! کارت بکش یکسره کن کار را! 🧕 یاد بگیر! این همه مرد خفن نیست یکی خسته، چنان شوی من 🧔 خستگی؟ اصلا ابدا! کو؟ کجا؟ خسته نباشم که گرفتم تو را! 🧕 خواهر من، شوهر خود را چلاند از سفر کیش و دبی جا نماند 🧔 کیش؟؟ دبی؟؟ زیر پتو در اتاق، هی فتوشاپیده فقط باجناق! 🧕 حرف اضافه نزن عشق عزیز وای به حالت نخری سینه‌ریز 🧔 اخم نکن! خانه خرابم نکن! خشم برانداز! عذابم نکن 🧕 حیف ز جوراب و بریز و بپاش چاره همین است کنم اغتشاش 🧔 گنج ندارم که! نکن اعتراض برهه‌ی حساس کنونی‌ست باز 🧕 مشکل من را تو بکن برطرف تا بزند فالوورم سوت و کف 🧔 مشکل تو دخل سه سال من است روز خوش توست، وبال من است 🧕 زود بخر کادوی روز مرا تا نشود جنگ جهانی به پا 🧔 پس بده از کفش خودت زود سایز تا که به کفشی کنمت سورپرایز 🧕 کفش بخر پاشنه‌اش آهنین تا که به فرق تو بکوبم چنین 🧔 زخم زبان کم‌ کن و آرام باش حیف نباشد که شوی آش و لاش؟! 🧕 مردک بی‌مایه‌ی بی‌چشم‌ورو قهرم! و با تو نشوم روبرو! 🧔 خورده‌ام اصلا دوسه‌کیلو شکر! قهر نکن تا که نباشم پَکَر 🧕 گرچه جواهر بدهی عالی است جیب تو انگار پر از خالی است 🧔 چون تو زنی خوشگل و خوش‌خلق‌وخو بین بهشت است فقط شویِ او! 🧕 حیف که انداخته‌ام با گله بین خودم با چو تویی فاصله 🧔 اخم نکن، غر زدن و ناله پَر خرس ولنتاین منی! ای جگر 🧕 باز شدی رند و زرنگ و چموش؟! تا که بخندیم بشو مثل موش 🧔 چای بیاور بخورد همسرت پول ندارم؟! به فدای سرت! 🧕 آه از این فهم عمیق و شعور! هدیه تویی! چشم حسود از تو دور 🧔 سفره بینداز که شد وقت شام! هدیه فقط عشق بود، والسلام! 🧕 بس که تک دل مرا می‌بری عین «کریم»ی، به خدا کافری ✍ بداهه‌سرایان: ابوالقاسم سیفی، ابراهیم صفایی، محمود حسنی‌مقدس، محمد عظامی، سیدمحمد صفایی‌نویسی، فرشته پناهی، ناهید رفیعی، زهرا فرقانی، محمدحسین رحیمی، صامره حبیبی، زهرا محبی، عباس تافته، زهرا آراسته‌نيا، فریبا رییسی، علی‌اکبر مدرس‌زاده، الهه جاودانی 😂😂😂
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام صبحتون بخیررررررررر🌺 تعجیل در ظهور آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🍃🌹🍃بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند 🍃🌹🍃 بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم های نگران آینه ی تردیدند نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار باز هم نام و نشان تو زِ هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند تو بیایی همه ساعت، همه ثانیه ها از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
🌺خیری ندیده ایم از این اختیارها 🌺 برگرد ای توسل شب زنده دارها پایان بده به گریه ی چشم انتظارها از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو «حاجت روا شوند هزاران هزارها» یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن دل بسته این پیاده به لطف سوارها... ما را به جبر هم که شده سربه زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها باید برای دیدن تو «مهزیار» شد یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها... یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاده بارها شب ها بدون آمدنت صبح ظلمت اند برگرد ای توسل شب زنده دارها این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند ای ایّها العزیز تمام ندارها
💐گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر... 💐 مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش گوش ها مست تغزل های نیشابوری اش یک دم ای سرسبزی یک دست در صورت بدم تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش ماه می گردد به دنبال تو هر شب سو به سو آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش آنک آنک روح خنجر خورده ی فردوسی است لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش بوسه نه جمع نقیضین است در لب های او روزگار تلخ من شیرین شده است از شوری اش گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر ابرهای آسمان ها پرده های توری اش ...
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت: یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد “آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد” تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است “آی تو، تو کـــــه فریب من و چشمان منی تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی تو که ویران من بی خبر از خود شده ای تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای” در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا ای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟ چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی من
در شـهـر اگــر هـنـوز ایـمـانی هست در کـالـبـد خـسته‌ی مـا جانی هست چـون معتقـدیم منتقم در راه است ویرانی و غم را سرو سامانی هست
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخير ━━━━💠🌸💠━━━━
😄😄😄 هر چه را کردی فراموش ای برادر جان ولی... روز زن را تا ابد هرگز مبر از ذهن و یاد گر که کردی تو فراموش این مهم را همسرت... آنچنان بر فرق تو کوبد ، رود عمرت به باد سکه از بهرش بخر سرویس از نوع طلا... گرچه بدبخت میشوی ، اما شود یار تو شاد گر چنین کردی که کردی ، ورنه آرد بر سرت... آنچه را آورده حق بر قوم لوط و قوم عاد! "عاصی" 😂😂😂
هر تار مویت یک غزل یا یک ترانه یک جاده ی صعب العبور بی کرانه وقتی نگاهت می‌کنم هر بار، در من شعری قیامی می‌کند با این بهانه خورشید را دیدم پریشان در خیابان دنبال تو می‌گشت هر خانه به خانه دیشب غزل خواندی، رباعی گفت ای کاش من هم غزل بودم، از اول، عاشقانه شب، کوچه باغ خلوت و باران،دوتایی دنبالْ بازی، خاطرات کودکانه جِر می‌زنی و بیشتر دل می‌بری با انجام این رفتار‌های بچه‌گانه آیا اجازه می‌دهی مانند کوهی باشم برایت تا ابد یک پشتوانه؟ آیا اجازه می‌دهی در قلب پاکت مانند گنجشکی بسازم آشیانه؟ یک لحظه بنشین تا که این شاعر بگیرد الهامی از این چشم‌های شاعرانه ساده بگویم دوستت دارم عزیزم بی شیله پیله، از ته دل، صادقانه
چه اِصراری که اَسرارم بدانی اگر سِرّ است ، پرسیدن ندارد مرا بگذار و شعرم خوان که شاعر شنیدن دارد و دیدن ندارد
دلتنگ تر از همیشه غم ریخته است آواز بنان به زير و بم ریخته ست بی طاقت موهای بلندت شده باد آنقدر که شهر را به هم ریخته است
. خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد آیینه صفت محو تماشای تو باشد صاحب نظر آن است که در صورت معنی چشم از همه بربندد و بینای تو باشد...        
لب دریا، نسیم و آب و آهنگ شکسته ناله‌های موج بر سنگ مگر دریا دلی داند که ما را چه توفان‌هاست در این سینهٔ تنگ!
شکنجه‌ ام بده تا شعر تازه بنویسم... دل شکسته و حال خراب کافی نیست!
آن قاضی ام که مِهرِ زنی متّهم به قتل در گیر و دارِ دادرسی بر دلم نشست
💚🍃 نتیجه ی همه ی استخاره ها خیر است اگر به نیت تو وا شوند قرآن ها طریقی