eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه دم بزنم ازتو ازخصائل ِتو که مانده ام به مدیح ِابو فضائل ِتو 🌱 ❤️
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد در تیر رس من گره انداخت به ابرو آهسته کمان و سپر از دست من افتاد بی‌دغدغه، بی‌هیچ نبردی، دلم آرام در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد می‌خواستم از او بگریزم دلم اما این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد لرزید دلم مثل همان روز که چشمم در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد در گیر خیالات خودم بودم و او گفت: من فکر کنم چایی‌تان از دهن افتاد!
اندیشه ی او پاک و خدا باور بود یک عمر امام خویش را یاور بود سردار سپاه عشق هنگام نبرد آئینه از حماسه ی حیدر بود
🌺روزت مبارک علمدار انقلاب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانش ابیاتی از قصیده واره "بلند" در محضر استاد مجاهدی حفظه الله انجمن ادبی محیط قم
از صبح پرده سوز ،خدایا ! نگاه دار این رازها که  ما به دل شب سپرده ایم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تنها دوای دردهای بی دوا عباس تنها دوا ، دفع بلا ، دارالشفا عباس خواندند او را اینچنین : ماهِ بنی هاشم این بیشتر بوده ست مدحِ ماه تا عباس وقتی گِره انداخت در ابرو زمان فهمید زین پس گره وا میکند از کارها عباس آمد لبِ آب و نیامد آب بر لبهاش ماندم که دریا تشنه تر بوده ست یا عباس بخشید دست خویش را گویا که دشمن هم هنگام قطعِ دستِ او گفته ست: یا عباس امید دستم قطع شد ، شد مشک چشمم پر خیلی غریبم بی تو ای درد آشنا عباس خورده گره روی گره روی گره کارم مشکل گشا ، مشکل گشا ، مشکل گشا عباس من شک ندارم ( شهریار ) اینگونه هم گفته ست: ای عهده دارِ مردمِ بی دست و پا عباس دستت جدا گردید و قَدَّت ( دال ) شد! مگذار یکدم شود از دامنَت دستم جدا عباس رفتی و دریا بعد تو اشکش دم مشک است هر موج در هر سجده می گوید: بیا عباس گاهی بیا و در تهِ مجلس مرا دریاب ای همنشینِ گریه های بیصدا عباس از تو به جز تو حاجتی دیگر ندارم من باب الحوائج؛ بس که میخواهم تورا عباس تا که شرابی صاف باشم فرصتی ساقی بگذار باشم اربعین ها کربلا عباس جمعیتِ ما سینه زن ها نگْسَلَد از هم دل بسته ایم از بس به ارباب وفا عباس
می کُشد ما را زمستان ،خشکسالی بیشتر گنج قارون زیر پا و دست خالی بیشتر دلقکان شهر آشوبیم و هرشب سهم ماست درد و بارانِ غم و آشفته حالی بیشتر هرچه کوتاه آمدیم و سر به زیر انداختیم داد دنیا نسل ما را گوشمالی بیشتر حتمی و راه گریزی نیست از چنگال مرگ هرکجا می پلکد اما این حوالی بیشتر رنجها دیدیم ،پا خوردیم،اما لازم است زیر پا افتادن گلهای قالی بیشتر روز های خوب در پیش اند...با این وعده ها دلخوش و غرقیم در فرض محالی بیشتر سرد و بی روحیم و در ما خون نمی آید به جوش انتظاری نیست از ظرف سفالی بیشتر خش خش برگ زمین افتاده حتی داشته پای هر پاییز از ما قیل و قالی بیشتر فرق دنیا با جهنم چیست وقتی عشق نیست!؟ قلب دربندم نمی پرسد سوالی بیشتر 📚ماه اندیشان ماه قلم 📚گیدا
با آمدنت ام بنین غوغا کرد دیدند تو را نذر بنی الزهرا کرد دست تو علی! چهار شعبان بوسید کاری که حسین! روز عاشورا کرد…
کرم ابریشم در پیله تا به کِی بر خویشتن تنی؟ - پرسید کرم را مرغ از فروتنی- تا چند منزوی در کنجِ خلوتی، در بسته تا به کی در محبسِ تنی؟ در فکرِ رَستنم -پاسخ بداد کرم- خلوت نشسته‌ام زینروی منحنی فرسوده‌ جانِ من از بس به یک مدار بر جای مانده‌ام چون فطرت دنی همسال‌های من پروانگان شدند جَستند از این قفس، گشتند دیدنی یا سوخت جانشان دهقان به دیگران جز من که زنده‌ام در حال جان‌کنی در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ یا پَر برآورم بهرِ پریدنی اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی! کوشش نمی‌کنی، پَرّی نمی‌زنی؟ پا بنده‌ی چه‌ای؟ وابسته‌ی که‌ای؟ تا کی اسیری و در حبسِ دشمنی؟ ۱۸ فروردین ۱۳۰۸
سهم دل تنگ من فقط گریه نبود یک شهر به حال و روز من خندیدند
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای "خواب" ندارد دلی که کرده هوایت
برایت شعرمیگویم،نگاهت را غزل کردم بجای جوهرخشک قلم قدری عسل کردم اگرباشی تمام من شودجغرافیای تو ریاضی ی غزل راباقوانین توحل کردم
دوم علی و خامس اهل بکا شده عمرش تمام غرق سجود و دعا شده او صاحب صحیفه ،چهارم امام عشق روشنگر حقایق کرب و بلا شده شاید بدون زائر و صحن و سرا ،بقیع در احترام اوست که دارالشفا شده شد افتخار مردم ایران که مادرش ایرانی است و همسر خون خدا شده با او بشر به معرفت و حق رسیده است تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده او هم کریم مثل کریمان دیگر است خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده
ناگهان پر می‌کشی دریا به دریا می‌روی آه ای ابر کرامت تا کجاها می‌روی... برنمی‌داری سرت را از بهشت سجده‌گاه کس نمی‌داند که هستی یا ز دنیا می‌روی آن‌چنان لبریزی از شور مناجات و دعا کز حضیض خاک تا اوج تماشا می‌روی... یک صحیفه نور می‌نوشد دلم تا با توأم من دلم می‌گیرد از این لحظه‌ها تا می‌روی صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظه‌ای آه... ما را هم ببر با خویش هرجا می‌روی...
مستیم که هُشیار نگشتیم هنوز دلداده ی دلدار نگشتیم هنوز چون تشنه لبی که آب را میخواهد ما تشنه ی دیدار نگشتیم هنوز 🍃🌺🍃 نوروزرمضانی
من ساز ترک خورده ی درویش فقیرم خاموشم و تاعرش خدا رفته صدایم
بسیار اگر نظر به رُخَت می‌کنم مَرنج بسیار هم گذشته که رویَت ندیده‌ام...
♡•• حاضرمـ در عوضِِ دست ڪشیدن زبھشت تُـو فقط قسمتِ من باشۍ و من قسمتِ تُـو.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی عشق است و مزينّ به هنرهای زيادی...
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی عشق است و مزينّ به هنرهای زيادی...
می‌دانستم که نمی‌رسم! اما رفتم تمامِ شب تمامِ روز... •| هوشنگ گلشیری
میراث‌دارِ نهضتِ‌خونین‌ ڪربـلا سجّادِ اهل‌بیتِ‌ مُحمّد خُوش‌آمدی
سجّاده ی سجّاد همانند صَدَف غلتان شده بر دامن او دُرِّ نَجَف از سجده که برخاست جهان روشن شد پیشانی خورشید از او یافت شَرَف