eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟ پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟  سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی! تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است آخرش از این نظر هم بی نظیرم  می کنی ! من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟
در دلم این روزها چیزی بجز آشوب نیست اهل قاجاری و در فکرت بجز سرکوب نیست قلب من همچون درختی شد ولی این را بدان اینکه رویش یادگاری می نویسی چوب نیست طعنه های اهل کنعان سخت تر از مردن است دوری یوسف دلیل گریه ی یعقوب نیست زخم من با زخم های تازه بهتر می شود خاطراتت را بیاور حالم اصلا" خوب نیست هی نگو پای تمام غصه هایت صبر کن غصه های من شبیه قصه ی ایوب نیست
دیشب غزلی سرود .... عاشق شده بود... با دست و دلی کبود... عاشق شده بود... افتاد.. شکست... زیر باران پوسید... آدم ک نکشته بود.. عاشق شده بود....
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد ؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ ! شفایی اصفهانی
لب خشکیده ی ما را نظری کن جانا جز لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد؟
خسته ام با خودتان عشق اگر آوردید به من‌خون شده دل‌هیچ تعارف نکنید
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد , بــوی ” خــاک “بلنــد می شــود… امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ; بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!
یا همان اوّل ، قدم بر قلبِ ویرانم مَنِه! یا غلط کردی که «حالا» میل رفتن کرده ای!!!
. من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه تیرم به خطا میرود اما به هدر نه
خنــــده ے بیگانگان دیدم نگفٖتم دردِ دل آشنایا با تو گـویم گریه دارد حالِ من شهریار
شعر را صرفِ همین عشقِ پریشان کردی همه‌ی زندگی‌ات را سپر ِ آن کردی دوستش‌داری و پیداست که پنهان‌کردی دل من! هر چه غلط بود فراوان کردی... 🌹🦋🥀
در جواب سرد مهری های او بوسیدمش از پیمبر خوانده ام نیڪی ڪنم جای بدی 😌✋️🌹
‍ ♥️❣️♥️❣️♥️ مرا ادامه بده؛ قصه را تمام نکن نرو بمان؛ به خداحافظی سلام نکن بمان و میوه‌ی ممنوعه‌ی بهشتم باش گناهِ خواستنت را به من حرام نکن شکسته بالم و آزاد بودنم مرگ است پرنده‌ی قفست را اسیرِ دام نکن مرا که تازه سکوتم به حرف آمده بود دوباره با منِ آیینه هم‌کلام نکن قبول کن که گناهِ تو هم به گردن من به خویش، این همه تفهیمِ اتهام نکن دوباره نامِ مرا تا ضریحِ بوسه ببر سکوت را بشکن؛ در دلت صدام نکن قشونِ خاطره‌ها را به مسلخ آوردم بیا مرا نبر از یاد، قتل‌عام نکن
ْْ میان اینهمه خواهان به وقت سرمستی چه افتخار بزرگی من انتخاب توام !😌
شیخی که دلش پایِ قراری گره خورده زلفیست که بر شانه ی یاری گره خورده هر لحظه به دامیست تمنای وصالم این دفعه به سرخی اناری گره خورده از عشق جهان سهم من این بود، که دیدم دست تو به دستان نگاری گره خورده گویی که خزان میل به تسلیم ندارد برگیست که در پای بهاری گره خورده عشقست که بر لب غزل وصف تو را راند تقدیم به چشمان نگاری گره خورده..
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است "سوگل مشایخی"
می‌کشم هر روز دستم را به موهای خودم شاید از ذهنم نوازش های دستت پاک شد
گل كرده است نام كسى بين دفترم چنديست از طراوت نامش معطرم دارم براى وصف گل نازنين خود از دَستِ دهخدا و معين واژه مى خرم ليلا سلام!جز تو كسى توى شعرنيست! آسوده باش،جز تو كسى را نمى برم گل واژه ى تمام غزل هاى من تويى از صفحه هاى بى تو چرا ساده نگذرم؟ ليلا به هم نكوب زمين و زمانه را من با نسيمِ پلكِ تو از خواب مى پرم! هم آرزوى سعدى شيراز گشته ام بُگذار تا مقابل روى تو بگذرم درود به خوبان و دوستان سرچشمه صبحتون دلنواز روز خوب و خوشی رو براتون آرزومندم🌹🍃
بانوی غزل هستی و احساس تو زیباست هر واژه‌ی شعرت به نظر خوب و فریباست پاکیت مقدّم شده بر حضرت مریم در هر سخنت عشق و محبت همه پیداست دنیا همه در پیش نگاه تو حقیر است زیرا دل پاک تو به اندازه‌ی دریاست هر بیت غزلهای تو را خواندم و دیدم پر شورترین قصه‌ی عشق همه دنیاست آرام‌ترم با تو که چون کوه صبوری از سمت تو خورشید زد و نکته همین جاست با دوست که هر لحظه‌ی عمرم به سر آید انگار که آن لحظه برایم همه دنیاست
دو استکان بنشین، رفعِ خستگی خوب است دوبــاره در دلم انگار، چــای دم کردند - لاادری🍁
‌ پدرم گفت: سر سفره دعایی بکنید ناگهان داد زدم دلبر من را برسان خاطرم نیست پس از حاجت من شام چه شد خورد محکم به سرم شئ بزرگی پس از آن چند روزیست خلاصه سر ما باند شده است شده این سر سپر حاجت و اقرار زبان آخر ای مادر من حاجت من عیب نداشت تو چرا زود کنی قصد هلاک دل و جان تو خودت دلبر خود صدر نشاندی و خوشی نوبت از ما شده بشقاب بکوبی سرمان؟ ❄️ ‌
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد بعد از این دیدن او فرض محالت باشد از خدا ساده بپرسی که تو اصلا" هستی!؟ گریه ات باعث تکرار سئوالت باشد چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری عکسهایش همه عمر وِبالت باشد روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد توی تنهایی خود فکر مسکن باشی قرص اعصاب فقط چاره ی حالت باشد "ای که از کوچه معشوقه ما می گذری" قسمت ما نشد این عشق... حلالت باشد... ❤️❤️
فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی از یاد بِبَر قصه‌‌ی ما را هم از امروز درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی آرام بگیر ای دل و کم گریه کن ای چشم! انگار نفهمیدی و انگار ندیدی ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم ما آه کشیدیم، تو فریاد کشیدی گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود! خوش باش که یک چند در این راه دویدی
جز یاد تو اے حسرت شیرینِ قدیمی باور بڪنے یا نڪنے از همه سیرم لعنت به بهارے ڪه بدون تو بیاید وقتے تو نباشے به جهنم ڪه ڪویرم من عاشق این بغض قشنگم به ڪسے چه؟! گیرم بڪند دغدغه ے عشق تو پیرم عشق است ڪه پیرم بڪند عشق و بیایی یک بار فقط دست تو در دست بگیرم آنوقت سرم را بگُذارم به زمین و... از شوق بمیرم ڪه بمیرم...ڪه بمیرم                                            
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﮐﻤﺘﺮ ؛ﺍﺯ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻧﯿﺴﺖ.. ﺳﺎﻏﺮﻡ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻦ؛ ﺍﯼ ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.. ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﻠﯿﺰ ؛ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺎﺭ ﻭ ﺟﻨﺠﺎﻟﯽ ﺑﭙﺎﺳﺖ.. ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺷﻬﺮﯼ؛ ﺍﯾﻨﻘَﺪﺭ ﺁﺷﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.. ﻓﺮﺵ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﺎﻓﺘﻢ.. ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ؛ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.. ﻧﺎﺷﮑﯿﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﻢ؛ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻨﯽ.. ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻧﻢ ؛ﻃﺎﻗﺖ ﺍﯾﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.. ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ؛ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ... ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺟﺰ؛ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.... ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡ ؛ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺑﻬﻢ.. ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻫﺎ ﻭﺯﻥ ﺷﻌﺮﻡ؛ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺍﺳﻠﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ.. ﺍﯼ ﻋﺴﻞ! ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ؛ﺍﻓﺘﺎﻥ ﻭ ﺧﯿﺰﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ.. ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ..
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
گاهی خیال میکنم ازمن بریده ای! بهتر ز من برای دلت برگزیده ای؟ از خود سوال می کنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمی دهی که کمی دردل کنم گویا ازین نمونه مکرر شنیده ای از من عبور می کنی و دم نمی زنی تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای یک روز می رسد که در آغوش گیرمت!!! هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای ❤️
دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمی کردم سرم خورده به دیواری که فکرش را نمی کردم مدارجبر هستی را فقط بیهوده می گردم اسیرم کرده تکراری که فکرش را نمی کردم خرابم می کند با اخم وبا لبخند می سازد دلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم زمین را مثل اسکندربه حکم عشق او گشتم شدم سرباز بیماری که فکرش را نمی کردم ولی هرنقطه ای رفتم شعاع درد دورم زد به دستش داشت پرگاری که فکرش رانمی کردم به هر دستی که دور گردنم افتاد دل بستم مرا زد عاقبت ماری که فکرش را نمی کردم 
حال من حال مدیری ست که هرشب باید پست های همه را پاک کند حتی تو!
‏شدم دࢪگیࢪ ‎صیادے ڪہ ‎صیدش ࢪا ݩمےخۅاهد مگࢪ با ݩقشہ‌اے دیگࢪ بیفٺم باز دࢪ دامَش