eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از هواها کی رهی بی جام هو ؟ ای ز هو قانع شده با نام هو ! هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟ یا ز گاف و لام گل گل چیده ای ! اسم خواندی رو مسما را بجو مه به بالا دان مدان در آب جو !
چه کسی خواسته تا کار به اینجا برسد عشق و دیوانگی ما به مدارا برسد قسمت دشمن انسان نشود روزی که دوستت دارمِ معشوق به "اما" برسد سد بر این رود کشیدند به دریا نرسیم قزل‌آلا که نمی‌خواست به دریا برسد !! "عشق آتش به همه عالم و آدم زد" و رفت غم کمین کرد که در روز مبادا برسد به‌خدا با زدن حرف دل انصاف نبود تاج به یوسف و ماتم به زلیخا برسد بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند کاش می‌شد که کمی هم به خدا جا برسد
دیشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی دل مست سر کوی تو بود و تو نبودی از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی بر شاخه ی گل‌بوته ی تن تا نفسی داشت دل قمری یاهوی تو بود و تو نبودی بر گونه ی من گرد غریبانه مهتاب آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم شب مطلع گیسوی تو بود و تو نبودی بی می سر من مست چنان بود که هر سنگ ناز سر زانوی تو بود و تو نبودی رفتم ز خود آن‌گونه که اندیشه بودن باریک‌تر از موی تو بود و تو نبودی آخر سر خود بر سر دیوار شکستم مه آینه روی تو بود و تو نبودی...
شبيه شمع، كه خيلى نجيب می ‏سوزد دلم براى تو گاهى عجيب می ‏سوزد دلم براى دلِ ساده ‏ام، كه خواهد خورد دوباره مثل هميشه فريب، می ‏سوزد نشسته ‏ای به اميد كه؟ گُر بگير اى عشق! هميشه آتش تو بى لهيب می سوزد تو اشتباه نكردى، گناهِ آدم بود اگر هنوز بشر پاى سيب می ‏سوزد من آشناى تو بودم، ولى ندانستم غريبه ‏ها، دلشان هم غريب می ‏سوزد براى من، فقط اين دل ز عشق جا مانده ‏ست كه با نگاه شما عنقريب می ‏سوزد...
در دل تنهای باران من صدایت می کنم بر عبور دیدگانت جان فدایت می کنم پاکی دریای دل سهم من از یاد تو است چتر دل را سایه بان غصه هایت می کنم گرچه سهمم از تو اینک یک نگاه ساده است در دلم با یک نظر من صد دعایت می کنم شعرهای آشنایی چون رسد بر چشم دل با غزلهای دلم من با صفایت می کنم حس باران میشوم چون بگذری از کوچه ام من قرار دیدگانم را رهایت می کنم بغض باران خورده ام را مینهم بر شانه ات بال پرواز دلم را در هوایت می کنم 🍃🌹بامن بمان
تصویر روی آینه ثابت همیشه نیست زنجیر میکشم رختان،موی اسارتی آنقدر خیره سر شده ام پای عاشقی وجدان خفته،حاصلِ صدها حماقتی
اصلا چه کسے گفته بـه تـو تقوا کن بـا ایـن دل دیـوانـه مـن بد تا کن هـر وقـت بـرای دیـدنـم می آیے لـطـفـا گـره ی روسـریَـت را وا کن 🌸
مناجات و توسل به امام زمان(ارواحنا له الفدا) برگرد ای توسلِ شب زنده دارها پایان بده به گریۀ چشم انتظارها از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو حاجت روا شوند هزاران هزارها یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن دل بسته این پیاده به لطف سوارها از درد بی حساب فقط داد می زنم آیا نمیرسند به تو این هوارها ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها باید برای دیدن تو "مهزیار" شد یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها دیگر برای تو صدقه رد نمی کنم بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاد بارها شب ها بدون آمدنت صبح می شوند برگرد ای توسل شب زنده دارها این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند یا ایها العزیز تمام ندارها .. شاعر:
♥️ مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما «با من به ازین باش که با خلق جهانی»
گِله کم کن دلِ کم‌حوصله‌ی پُر گِله‌ام که نگنجد گله در حوصله‌ی کم‌گله‌ها...
خنديد و گفت: با تو هوا عاشقانه نيست! باران گرفت،گفتمش:"آيا نشانه نيست"؟!
به دیوار سکوتی تکیه کردم که با درد دلم درد آشنا بود من از بغض دلِ تنگم سرودم ولی او انتظارش بی صدا بود...
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد  نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد  ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف  دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد  هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم  نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد  آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم  مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد  سیلی محکم او چشم مرا تار نمود  مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد  حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد  باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد  قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما  وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد  ✔️ ✔️
دلم کنار خانه در فلک دارد جوادِ فاطمه، نامت عجب دارد نثار روی خواندم «وَ أن یَکاد..»م را به عالمی ندهم «»م را
باشد ، ولی نگفتی این حرف آخرت بود من باخبر نبودم از آنچه در سرت بود باور نکردم اما گفتی مرا ندیدی ! یا من شکسته بودم ، یا عین باورت بود یک شب رسیدی از راه ، دست مرا فشردی چیزی شبیه خنجر در دست دیگرت بود ! من مثل سایه‌ای از آیینه‌ات گذشتم زخمم زدی ، نگفتی شاید برادرت بود از پشت کوهم اما فهمیده‌ام همین‌قدر یا از تو بد نگفتم یا در برابرت بود من سوختم ، تو ماندی در امتدادی از بُهت خاموشیِ نگاهت ، فریاد آخرت بود ...
ای بخت، من کجا و تمنای وصل او؟ درويشم و گدا، هوس شاه چون کنم؟ هلالی جغتایی
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید خیره بودم به تو و جرأت لبخند نبود...
به تو عرض سلام آقا جان سایه‌ات مستدام آقا جان پر‌لبخند و مهربانی و عشق زندگی‌تان به کام آقا جان تاج عزت شدی مسلمان را عزتت با دوام آقا جان تو ولی فقیهِ زمانه‌ی من نائب یک امام آقا جان با عنایتات حضرت خالق دستتان شد زمام آقا جان دل من ز دوریتان دق کند یک کلام آقا جان بنما یک دعا ز بهر فرج تا رسد انتقام آقا جان گوش دل هر زمان به فرمانت در دل ازدحام آقا جان می‌شود یک عنایتی از مهر؟ بر جواب سلام آقا جان
"دوصتت دارم عضیضم" با "ص" صابون و"ضاد" در میان عاشقانت یک نفر هم بی سواد ...
در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست عشاق تو را به دیده در خواب کجاست خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید کز آتش تو بسوختم آب کجاست
من زمینی نیستم شاید، سکوتم بهتر است خواهشن دست مرا ول کن، گرفتارم نکن من " پریناز " غزلهایم، چرایش را نپرس با دلیل و حرف و منطق ، باز آزارم نکن. 🕯🌺🦋
داستانِ‌ شیشه‌ و سنگ است، وصفِ عشق ‌و دل هـر چـه عشقت بیشتر باشد شکستن بیشتر ...
صبح یعنی بتپد قلبِ عزیزت با تو مثلِ کوهی که به خورشید، دلش پابند است 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 سلام صبح تان نیکو 🍃🌹🍃🌹🍃
میان هر رگم از عشق جویی جاریست چنین که مست تو هستم چه جای هشیاریست به پاسخم غزلی ساز کن که حافظ گفت بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
. • هرڪجٰاعشق‌آیدوَساڪن‌شود هرچہ نٰاممکن‌بود؛ممکن شود!♡🌿 〖مولانا(:〗
. عالمی کردبه اعجاز نگاه توخضوع کرد خورشید ازآن گنبد زرد توطلوع السلام ای همه ی دار وندار دل من بازشد صبحِ من وعشق تو ارباب شروع
. حرف بی حرف نگاهِ پرِ شعرت کافی‌ست 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ˼ •🌿‌ رویِ فرشِ دلِ من ، جوهری از عشق تو ریخت .. آمـــدم پاڪ کنم عشقِ تو را ، بدتر شد ... (:
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎ شہر را آدم به آدم در پےاٺ جویا شدم ٺا ڪہ یڪ شب دیدمٺ، دل باخٺم رسوا شدم با نگاهی ساده قلبم را گرفٺی، خوب من! فڪر مےڪردم ڪہ من عاشق نمیشوم، اما شدم!
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 ❣مهدے جان! عاشقم عاشق دیدار و لقایت مهدی           رخ نما تا که کنم جان بفدایت مهدی جان دهم تا شنوم بانگ اناالمهدی تو           عاشقم عاشق آن صوت و ندایت مهدی بیدلم دلشده خسته به راهت بازآ                 بیقرارم که رسد بانگ رسایت مهدی پرده از چهره گشا تا که دهم جان به رهت   تا که قربان شوم و کشته به پایت مهدی اذن رؤیت بده تا آنکه غلامت گردم            تا شوم خاک در صحن و سرایت مهدی خواهم از درگه حق رخصت زود آمدنت      میکنم هر دم و هر لحظه دعایت مهدی انتظارم همه دم تا که رسد دیدارت            چشم به راهم من دلخسته برایت مهدی 💌 التماس دعا🤲 ┅═✧❁دلنوشته_مهدوی❁✧═┅
ا•┈┈┈•✿🌹❁🌹✿•┈┈┈• ✨باغ ما پر گل و زیباست ولی غم دارد ✨همه گویند که این باغ گلی کم دارد ✨بوستانی که در آن نرگس زهرایی نیست ✨چو خزانی است که گویی غم عالم دارد ✨آفتابی، نفس صبح دل آرایی تو ✨مَه من ، شاخ گل نرگس رعنایی تو ✨چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت ✨رو به هر سوی نماید دلم ، آنجایی تو 🌹یٰا صٰاحِبَ الزَّمانِ أغِثْنِی🤲 🌹یٰا اَبٰا صٰالِحَ المَهدٖی أَدرِکْنِی🤲 ا•┈┈┈•✿🌹❁🌹✿•┈┈┈•