تک بیت های عاشقی اش را سرود و رفت
احساس های پاک تو را هم رُبود و رفت
او دوستت نداشت عزیزم، تو ساده ای
نا باورانه آه، هوس باز بود و رفت
هی آه پشت شعـــر تلمبار کرده ای
درهای مثنوی غمت را گشود و رفت
باران به شیشه می زند وچکه می کند
چشمان اشکبار تو را رد نمود و رفت
حالا تو مانده ای و غم وخاطرات او
در یک کلام عشق تو عاشق نبود و رفت
#منیژه_کمالی
دلتنگی دیگری رقم زد باران
دیدار من و تو را بههم زد باران
تا صبح بهروی سر من چتر گرفت
جای تو، کنار من قدم زد باران
#کبری_موسوی_قهفرخی
از جهانی که پراز تیرگیِ ما و من است
می گریزم به هوایی که پر از زیستن است
می گریزم به همان جا که همه می گویند
هر که از آینه ها دم بزند خویشتن است
همه یک پارچه یک دست سیه پوشانند
بر تن مردم آن طایفه یک پیرهن است
میگریزم به جهانی که پر از یک رنگی است
به جهانی که پراز گریه کن و سینه زن است
به همان جا که نفس قیمت دیگر دارد
اشک ها دُرّ نجف سینه عقیق یمن است
به همانجا که در آن باد صبا بسته دخیل
به عبایی که پراز رایحهء پنج تن است
اشک یک پیرغلام آتش بزم است آنجا
چشم او روضهء باز است ولی بی سخن است
چه خراسان چه مدینه چه عراق و چه دمشق
هر کجا پرچم روضه است همان جا وطن است
دم من زندگی و بازدمم زندگی است
تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است
قلب آن است که لبریز محبت باشد
تا ابد خانهء اولاد علی قلب من است
#سیدحمیدرضابرقعی
"جادوی چشم های تو را دختری نداشت
جادوی چشم های تو را دیگری نداشت
می خواستم وجود تو را شاعری کنم
این کار احتیاج به خوش باوری نداشت
آتش زدی به زندگیِ #مردِ_آذری
تقویم قبلِ آمدن ات «آذر»ی نداشت
در چشم هات معجزه بیداد می کند
باید چگونه دعویِ پیغمبری نداشت؟!
یک شهر در به در شده است از حضورِ تو
یوسف هم اینقَدَر، به خدا مشتری نداشت
بر «تختِ» خود بخواب و به «جمشید»ها بگو
این مرد قصدِ غارت و اسکندری نداشت
وقتی که رفت، جنسِ دلش را شناختم
او یک فرشته بود، اگرچه پری نداشت...
#امید_صباغ_نو
چادرت را سر کن و با سینیِ چائی بیا
آمدن با چادرِ گلدار گاهی لازم است
لب بجنبانی همینجا خطبهخوان آوردهام
دوستی با شیخِ محضردار گاهی لازم است ...
#محمد_عباسی
به جز خیالِ تو جانا ! دلم ، خیالِ که می دارد ؟
از ابرِ احساسِ تو ! بر دلم ، فقط عشق می بارد
مرا میلِ نوازش زلفِ تو ، کشانده تا آینه ات
کاش امشب ، دستت ، شانه را به من بسپارد
چشمِ من ، دعا گویِ چشمانِ توست ، در محراب
خدا کند قلمت ! از این خیل ، اسمِ مرا بنگارد
اینجا نشسته ام به انتظارِ عبورِ کسی در باران
چه قدر باید ؟ شاعرت ، عابر ، هر شب بشمارد
گاه از دستِ غمِ تو ! به میخانه باید پناه بُرد
گلستان می شوم آخر ، چنین نهالِ غم می کارد
پیداست نگارِ من ، از توست ! حالِ خوبِ امشبم
چه خوش قدوم است ، که بر قلب ما پا می گذارد
بر آن پنجره حسرت نَبَرَم ؟ که عکس تو را می گیرد
ببخش دیوانه را ، به هر شکل ، خیالِ خوب می پندارد
#لیلا_مقربی
دل کیش نگاهی شده در صفحه شطرنج
درمانده ز دنیای فرا مات پر از رنج
تا جان ندهی گنج میسر نشود هیچ
دنیاست و هرگز ندهد ساده به تو گنج
#نسرین_حسینی
چترهای آسمانیمان را باز کنیم
خدا میبارد بر کوه
ابرها بر شانههای کوه سنگینی میکنند
آنان را تا نزد آلاچیقهای خود راه دهیم
دارد باران میبارد
#احمد_عزیزی
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد
با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت
دوست را، زير باران بايد ديد
عشق را، زير باران بايد جست
#سهراب_سپهری
نسیمِ صبح! اگر پیش طبیبِ من گذریابی
بگو: آخر گذاری کن، که بدحالند بیماران.،
سلام مولایم
#اوحدی
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
#قیصر_امینپور
شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیردکه من بدجور دلتنگ توأم، باران که میگیرد
دلم تنگ است میدانی؟ پناهم شانههای توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که میگیرد
چه بی راهم، چه از غم ناگزیرم من، چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که میگیرد!
چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست
منم و باز باران بین قم - تهران که میگیرد
تو را، عشق تو را، آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل میشود کارم دلم آسان که میگیرد!
سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که میگیرد... ولی باران که میگیرد
#محمدرضا_شرافت
آبادی شعر 🇵🇸
شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیردکه من بدجور دلتنگ توأم، باران که میگیرد دلم تنگ است میدانی
میشه نیای؟؟
بارون که میگیره دل منم بدجور میگیره😢😔
چقَدَر خاطره از نمنم باران دارم
چقدَر خاطره از چتر و خیابان دارم
#خودم
دست تو و یک غروب آبان کافی است
حالا که دلم گرفته، باران کافی است
مثل دوقلوهای به هم چسبیده!
یک چتر، برای هر دوتامان کافی است
#مریم_پیلهور
#سلام_بر_حسین
#صبحم_بنامتان
پـروانـه ای شکســته پرم در هوای تو
راهی شدم به سمت حرم در هوای تو
بال و پرم ببخش که این شوق کربلا
هر صبح می زند به سرم در هوای تو
#رقیه_سعیدی_کیمیا
هدایت شده از نبض قلم
صبح آمده آسمان دل انگیز شده
برگ از رخِ زرد کوچه آویز شده
پروانه به رقص آمده با نغمه باد
برخیز که کوچه کوچه پاییز شده!
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
لـذّتِ وَصـل نَـدانـد مَـگر آن سـوختهای که پَس از دوری بِسـیار به یـاری بِرسَد #امیرخسرو_دهلوى
صبح آمده و به دستْ باران دارد
لبخند درون کوچه دکّان دارد
آنقدر هوا لبالب از زندگی است
انگار جماد و سنگ هم جان دارد
#زینب_نجفی
"به تب و لرز تلخِ تنهایی، به سکوتی که نیست عادت کن
درد وقتی رسید و فرمان داد، مثل سرباز خوب اطاعت کن
سعی کن وقتِ بی کسی هایت، گاه لبخند کوچکی بزنی
فکر فردای پیری ات هم باش، گریه هم می کنی قناعت کن
زندگی می رود به سمت جلو، تو ولی می روی به سمتِ عقب
شده ای عضوِ «تیمِ تک نفره»، پس خودت از خودت حمایت کن
بینِ تن های خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در بغلت
دزدکی با خودت برو بیرون، و به تنهایی ات خیانت کن
گرچه خو کرده ای به تنهایی، گرچه این اختیار را داری
گاه و بیگاه لذت غم را با رفیقانِ خویش قسمت کن
شعر، تنها دلیلِ تنهایی ست؛ هر زمان خسته شد دلت، برگرد
ماشه را سمتِ دفترت بچکان، شعر را تا همیشه راحت کن
#امید_صباغ_نو
مڹ ندانـــــــم ز نڪَاه تــــوچہ خوانـدم اما.......
دانم ایڹ چشـم همان قاتـل دلخواه من اسٺ!
#حسـین_فروتن
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تَن چنان خوبی که زیورها بیارایی
#سعدی
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد
یکی در من، شبیه تو خیال کودتا دارد
منِ دلمرده و عشق تو… شاید منطقی باشد!
گل نیلوفر اغلب در دلِ مرداب جا دارد
تو دلگرمی ولی همپا و همدستی نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن با منِ بیدست و پا دارد
خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمریست
«توانستن» برایم معنی ناآشنا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد…
#جواد_منفرد