eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محبوب من آفتاب را می‌ماند حسِ دلِ بی‌تابِ مرا می‌داند بر روی لبم اگر نباشد حرفی خط دلِ غمگین مرا می‌خواند
به نظر من بعضی آدما میان تو زندگیت که برن! اصلا وظیفشون اینه که بیان وارد زندگیت بشن و یه مدت کوتاه تورو تو خودشون غرق کنن و بعدم یهویی ناپدید بشن! بعضی از آدما رو هیچ جوره نمیتونی نگهشون داری، اونا راه های فرار رو خوب بلدن و اصلا انگار تربیت شدن واسه این کار! بعضی وقتا خندم میگیره ، آخه یه جوری از آدم فرار میکنن که آدم شک میکنه که این همون آدمی نبود که تا دیروز داشت واسه رسیدن به من بال بال میزد حالا امروز داره با سرعت هرچه بیشتر از من دور میشه! اینارو گفتم که بدونی زندگی همینه، تا دیروز یه چیزی رو دوست داشتی اما امروز ازش متنفری این خاصیت زندگیه! هیچ وقت هیچی پایدار و ثابت نمیمونه، اونم تو این نسل که دوست داشتنا بوی هرچیزی میده جز خود دوست داشتن!
بسیجی باش تا آزاده باشی برای عاشقی آماده باشی پر از صدق و صفای حاج قاسم پر از اخلاص فخری‌زاده باشی
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این رقصِ موجِ زلفِ خروشندهٔ تو نیست!
اللهم عجل لولیک الفرج به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح - آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار - منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم
‌‌ گفتم چگونه می‌کُشی و زنده می‌کنی؟ با یک نگاه کُشت و نگاه دگر نکرد  
بسم الله القاسم الجبارین " بغض مرد " گاه حتی در مصیبت آه کم می آورد پیش بغض مرد گاهی چاه کم می آورد زخم کاری باعث تحلیل نیرو می شود شیر بین چند تا روباه کم می آورد تکیه بر دیوار دادن چاره ی ناچاري است سینه ی مجروح بین راه کم می آورد در سپر بودن برای ضربه های بی هوا مطمئنا قامت کوتاه کم می آورد خانه بی مادر شبیه گور دسته جمعی است مثل توحیدی که "الا الله" کم می آورد چند روزی پشت ابر آستین پنهان شده صورتی که پیش نورش ماه کم می آورد داغ زهرا کوه را هم از کمر خم می کند زانوی خیبر گشا هم گاه کم می آورد فاطمه پشت و پناه اشک های حیدر است بعد سرلشگر ، سپاه شاه کم می آورد هیچ کاری بر نمی آید بغیر از صبر از آنکه در احقاق حق همراه ، کم می آورد
ای آینه ای سنگ صبورم دیدی؟! دیدی که شکسته شد غرورم، دیدی؟ با سنگ نه با نگاه سردش هر بار صد تکه شده قلب بلورم، دیدی؟
غزل و رباعی با واژه‌ی تو صیادی و چشمت بچه آهوست لبت عنابِ شیرینِ سخنگوست منِ را بی‌تاب کرده همان خطی که اسمش خط ابروست غزل می‌ریزد از شرم نگاهت شب موهات مثل یاس خوشبوست قلم در شرح این اندام موزون شهادت داد، مثل سرو نیکوست میان باغ آغوش تو امشب دلم موزن، شبیه رقص چاقوست به لبخندی دلم را شاد کردی به من گفتی که این نقاشی اوست من از پیش خودم چیزی ندارم قلم در دست او انگار جادوست تو ای جان! مدح خدا گو خداگو در طریق ما خداجوست 🌼🌼 من گم‌شده‌ای در ازدحام دردم درد است که در بهار، برگی زردم این کیست که آشناست اما مخدوش در آینه دنبال خودم می‌گردم... 🌼🌼 ای آینه این‌بار بیا راست بگو هر آنچه که در وجود پیداست بگو من تشنه‌‌ی دیدن حقیقت هستم گویند که "از ماست که بر ماست" بگو 🌼🌼 باید که دل از وجود او بردارم یا پارچه‌ای روی سرش بگذارم موهای سفید را نشانم داده از آینهٔ اتاق خود بیزارم☹️ 🌼🌼 از آینه‌ها نگاه را دزدیدند شب شد دل تنگ ماه را دزدیدند در جامۀ برّه، گرگ را آوردند از چاه دل من آه را دزدیدند 🌼🌼 سخت است کنارت گذر عمر و دقایق گنگ است برای دل من کذب و حقایق از دست تو پیدا نکنم هیچ خلاصی چون بت جلوی چشم منی آینهٔ دق! 😐
"من خواستم که خواب و خيال خودم شوی رويا شوی اميد محال خودم شوی لرزيد دستهايم و سرگيجه ام گرفت آوردمت دليل زوال خودم شوی يا در دلم شناور يا بر تنم روان ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی هر روز بيشتر به تو نزديک می شوم چيزی نمانده است که مال خودم شوی حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار تا قطره قطره گريه به حال خودم شوی عاشق نمی شوی سر اين شرط بسته ام نه … حاضرم ببازم و مال خودم شوی
"سوزِ دلی دارم که می گیرد قرارت را شاید به این پاییز بسپاری بهارت را بوی تو در پیراهنم جا مانده می ترسم یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را"