eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در عاشقی که فکر و تخیل نیاز نیست ای نازنین بداهه “تو را” دوست دارمت
صدای خنده های تو افتادن تکه های یخ است در لیوان بهار نارنج بخند! می خواهم گلویی تازه کنم!
میرزای بزرگ جنگل نام کوچکِ داشت اما عزم و ایمانی بزرگ داشت در آرامش خود شورِ طوفانی بزرگ عزم خود را در مسیر عشقبازی جزم کرد با خدای خویشتن تا بست پیمانی بزرگ می شود در این تن خاکی که خیلی کوچک است داشت مثل میرزا، اندیشه ای، جانی بزرگ مام میهن مرد پرور بوده از روز نخست مبداء معراج مردان بوده دامانی بزرگ مردهایی مرد را رو می کند مام وطن تا فراهم می شود هر بار میدانی بزرگ هر طرف را بنگری چون میرزا دارد یَلی با بزرگی های شان ایران شد ایرانی بُزرگ عشق در این مدرسه درس بزرگی می دهد تا ابد این راه دارد عشق بازانی بزرگ هر کجا دشمن درافتاده ست با مردان ما با شکستی مفتضح داده ست تاوانی بزرگ جان برای عشق باید داد وآزادی گرفت زندگی بی عشقبازی چیست؟زندانی بزرگ با بزرگی در مسیر عزت و مردانگی میرزایِ کوچکِ جنگل شد انسانی بزرگ
صد دفتر کاهی شده از شعر تلنبار افسوس که یک مصرع ناب از تو نگفتم
هدایت شده از بارش‌های قلم من
در روضه‌های توست که سامان گرفته‌ایم با اشک در مصیبت تو جان گرفته‌ایم ویرانه‌ایم دربه‌در روضه‌ات حسین ما زیر پرچم غمت اسکان گرفته‌ایم در هیئت و حسینیه، هرجا که روضه است ما نوکران کوی تو عنوان گرفته‌ایم بر روی مهر تربت تو سجده می‌کنیم از عشق تربت است که ایمان گرفته‌ایم دکتر جواب کرده دل غصه‌دار را در مجلس عزای تو درمان گرفته‌ایم مقتل نوشته راس تو را پیش دخترت.... مانند ابر ، روضه‌ی باران گرفته ایم @bareshe_ghalam
چه کسی گفته که خوابِ ابدی فاجعه است؟ که در آغوش تو خوابیدن و مُردن عشق است
 لبخند که میزنی دلم میلرزد ویرانی دل به خنده ات می ارزد...!
"از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد چشم من، خراب دل و دل، خراب چشم
♡ لیلای من! دیدی نشد دیوانه باشم! ای شمع! دیدی که نشد پروانه باشم! از آسمانت باده می‌بارید اما در زیر بارانت نشد پیمانه باشم در سفرهٔ من نان عرفان ریخت دستت می‌خواستی من هم کمی فرزانه باشم وقتی که جانم با جهانت آشنا شد می‌خواستم با خویش هم بیگانه باشم ای باغبان! از خاربودن خسته هستم اما نشد توفیق که ریحانه باشم مستی ندارد ساغری دیگر برایم دیگر نباید عازم‌ میخانه باشم گیسوی عشقم را پریشان کرد یادت حالا کجا در جستجوی شانه باشم؟ افتاد سروی که به رویش می‌نشستم باید برای خود پی یک لانه باشم
سلام ، در تن من اشتیاق بیداری... سلام ، شوق شکفتن، شرار هشیاری...!
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
☆ از عـشـق بـگویـید عـزیـزان یـک‌ریز وز آتـش آذرش که شد شورانگیـز ای اهل ادب! چــرا نباشم شـاعـر؟ وقـتی متــولــد شــده‌ام در پـایــیـز! 🍎🍁🍂
♡ صبحانهٔ من نان و غزل بود امروز در چایی تلخ من عسل بود امروز با هرچه که بود، روبه‌رو شد با عشق کار دل من بوس و بغل بود امروز من می‌تونم به آسمون سلام کنم درخت‌ها رو در بغل بگیرم و گل‌ها رو ببوسم @eitaaparvanegi
☆ صبح‌است و بی‌عسل نمی‌چسبد، نه! مـــن را نکنــــــی بغل  نمی‌چسبد، نه! ما شاعرکان بـــه شعر معتاد شديـــم؟ صبحانه‌ی بـــی‌غزل نمی‌چسبد، نـه!
☆ این خسته را دوباره بغل کن عزیز من! زهـر مــرا بـدل به عـسل کن عزیز من! نگــذار بـی نسـیـم تــو پایـیـز بگــذرد پـایـیـز را بـهــارِ غــزل کــن عـزیز من! (راجی)
☆ صبح آمد و با ناز غزل آوردی از شهد لبت جام عسل آوردی آغاز شده روز قشنگم با تو وقتی گل رز بغل بغل آوردی
☆ بـاز آمـده‌ام مـرا بـغـل کن، ای دوست! تلـخـیِ مـرا زود عسل کن، ای دوست! ای شـعر تو از قـنـد و عسل شیرین‌تر! کشکول مرا پر از غزل کن، ای دوست!
☆ صبح آمده و نان و عسل می‌چسبد فنجان پر از شعر و غزل می‌چسبد من مال توام مرا بغل کن ای یار! امروز فقط بوس و بغل می‌چسبد!
☆ صبح‌است و دو چشمانِ غزل می‌چسبد شیرینیِ لب‌هایِ عسل می‌چسبد هر چند که سرشار زِ گرمایِ تواَم با این همه بدجور بغل می‌چسبد
رباعیات بغلی😊
برگیم که همرنگ خزان، زرد شدیم ناخواسته از خانه ی خود، طرد شدیم آنگاه که از شاخه فروافتادیم پابسته ی رهگذار نامرد شدیم
در جانِ من،طنينِ صداے "بنان"تويۍ زيباترين "الھہ‌ے نـازِ" جھان، تُـويۍ هر چند آسمان خُـدا پر ستاره اسٺ اماعروسِ هرشبِ هفٺ آسمان،تويۍ.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"تا توطئه‌ ای دیگر، ‌ای دوست خداحافظ تا ضربه‌ ی کاری‌ تر، ‌ای دوست خداحافظ مِیلی به سلامت نیست،  هر بار دروغی تو یکبار به خود بنگر، ‌ای دوست خداحافظ این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است من می‌ گذرم، بگذر،‌ ای دوست خداحافظ می‌ بخشمت امّا تو، هستی که بمانی با این کینه‌ ی شرم‌آور، ‌ای دوست خداحافظ بفروش رفاقت را، من از تو نمی‌ رنجم بس نیست همین کیفر؟‌ ای دوست خداحافظ"
زیر باران بیا قدم بزنیم عمر شب را شبی رقم بزنیم خسته‌ایم از سکوت حنجره‌ها زیر باران بیا که دم بزنیم
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟! شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم... ...🔖