☆
این خسته را دوباره بغل کن عزیز من!
زهـر مــرا بـدل به عـسل کن عزیز من!
نگــذار بـی نسـیـم تــو پایـیـز بگــذرد
پـایـیـز را بـهــارِ غــزل کــن عـزیز من!
#رباعی
#زینب_نجفی (راجی)
☆
صبح آمد و با ناز غزل آوردی
از شهد لبت جام عسل آوردی
آغاز شده روز قشنگم با تو
وقتی گل رز بغل بغل آوردی
#رباعی
#مهناز_آقایی_اردکانی
☆
بـاز آمـدهام مـرا بـغـل کن، ای دوست!
تلـخـیِ مـرا زود عسل کن، ای دوست!
ای شـعر تو از قـنـد و عسل شیرینتر!
کشکول مرا پر از غزل کن، ای دوست!
#رباعی
#جواد_محمدی_دهنوی
☆
صبح آمده و نان و عسل میچسبد
فنجان پر از شعر و غزل میچسبد
من مال توام مرا بغل کن ای یار!
امروز فقط بوس و بغل میچسبد!
#رباعی
#جواد_محمدی_دهنوی
☆
صبحاست و دو چشمانِ غزل میچسبد
شیرینیِ لبهایِ عسل میچسبد
هر چند که سرشار زِ گرمایِ تواَم
با این همه بدجور بغل میچسبد
#رباعی
#حسینعلی_زارعی
برگیم که همرنگ خزان، زرد شدیم
ناخواسته از خانه ی خود، طرد شدیم
آنگاه که از شاخه فروافتادیم
پابسته ی رهگذار نامرد شدیم
#محسن_درویش
در جانِ من،طنينِ صداے "بنان"تويۍ
زيباترين "الھہے نـازِ" جھان، تُـويۍ
هر چند آسمان خُـدا پر ستاره اسٺ
اماعروسِ هرشبِ هفٺ آسمان،تويۍ..
#وحیدپورراد
"تا توطئه ای دیگر، ای دوست خداحافظ
تا ضربه ی کاری تر، ای دوست خداحافظ
مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو
یکبار به خود بنگر، ای دوست خداحافظ
این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است
من می گذرم، بگذر، ای دوست خداحافظ
می بخشمت امّا تو، هستی که بمانی با
این کینه ی شرمآور، ای دوست خداحافظ
بفروش رفاقت را، من از تو نمی رنجم
بس نیست همین کیفر؟ ای دوست خداحافظ"
#افشین_یداللهی
زیر باران بیا قدم بزنیم
عمر شب را شبی رقم بزنیم
خستهایم از سکوت حنجرهها
زیر باران بیا که دم بزنیم
#منوچهر_سعادت_نوری
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم...
#حسین_زحمتکش...🔖
sangare jangal-kootah.mp3
8.18M
#سنگر_جنگل
تقدیم به میرزا کوچکخان جنگلی
شاعر؛ #مجتبی_خرسندی
تنظیم؛ #داوود_نعمتی
مدیر گروه؛ #مجید_حسنی
کاری از: #گروه_سرود_میعاد
🔹برگزیده نخستین پویش ملی سرود؛
#آوای_جنگل
جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
#وحشی_بافقی
"این جاده ها که حوصله را سرمی آورند
مقصد اگر تو باشی، پر در می آورند
گاهی به هیئت گلی و گاه شکل ماه
کی ساحران ز کار تو سر در می آورند
تو زردکوه و کوهنوردان کهنه کار
از تو مثال های مکرر می آورند
از شانه های مرتفعت، هر چهارفصل
عطارها گیاه معطر می آورند
بر سینه ات کرفس دم برف، عشوه کرد
کم کم زمرد از دل مرمر می آورند
در دامن تو کوه گل سرخ پاگرفت
از باغ تو گلاب به قمصر می آورند
نذر امامزاده دو خاتون چشم هات
زوّار سرسپرده، کبوتر می آورند
از خشت خشت قالی چالشترت هنوز
گلبوته های سرکج، سر برمی آورند
افسانه های دلکش و آوازای خوش
نی را به شور برده و شکّر می آورند
حیدربگ! آن قدَر که خوشی مشتلق بده
بر مادیان سرخ، سمن بر می آورند
ای سرزمین مادری! از باغ های تو
هر فصل، شعر-میوه ی نوبر می آورند"
#کبری_موسوی_قهفرخی
ناسزا از آشنایانم شنیدم از تو هم
از تمام دوستانم دل بریدم از تو هم
ناامید از دوستی با خلق رو کردم به تو
جز پریشانی ولی خیری ندیدم از تو هم
کوه را هم میتراشیدم اگر میخواستی
دست کم اسطورهای میآفریدم از تو هم
پایمال حرف مردم بودم و زخم زبان
بار دیگر با دل و جان میخریدم از تو هم
بعد از این ای مرگ! حرف صبر را کمتر بزن
رنج دوری را مگر من کم کشیدم؟ از تو هم
#محمدحسن_جمشیدی
تو را دوست دارم!
هرگز رهایت نمیکنم!
در آغوش می گیرمت.
و در چهار فصل میچرخانمت!
#نزار_قبانی
تو را گُم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا میکنم هر شب
#محمدعلی_بهمنی
كاش در بحبوحه ىِ تمرينِ دل بُردن، كمى
فكر ميكردى به دل هايى كه پايت مُرده اند!
#محمد_صادق_زمانى
پر زد و پر داد از چشمم خیال خواب را
مانده ام تا کی بگیرد آه من، مهتاب را ؟
در کویر داغ خون باریده ام آن قدر که
سرخ می بینند مردم دانه ی عناب را
سیم های خاردار از جرات بالش نکاست
خار تا گل می رساند غنچه ی بی تاب را
پاک کرد از دفتر جغرافیایش "مرز" را
بر نمی تابند دل های هوایی ، قاب را
آسمان خاتون! کبوترها کفن پوش تو اند
می کند کرکس شکار این سوژه های ناب را
تا حرم هست و هوای آن ، کبوتر نیز هست
گم نخواهد کرد بنده ، خانه ی ارباب را
هر که پر زد سوی تو با شوق، پرپر باز گشت
عشق رونق داده رفت و آمدی جذاب را
عشق از بین قوافی با "دمشق" آمد کنار
آفریدند این دو با هم بیت هایی ناب را
#کبری_موسوی_قهفرخی
بیخود برای من شب خوش آرزو نکن
خوابم نمیبرد به خدا بیحضور تو...
#پدیده_زارع
سماواتی شدم امشب عجب پر شور میرقصم
دم آخر شدم ماهی میان تور میرقصم
شب مهتابی و نور ضریحت رنگ نقرابی
به آهنگ حدیث شهر نیشابور میرقصم
سر بال کبوترها دلـم یک جفت مضراب است
شدم جوگیر و با سر دستههای حور میرقصم
تمام صحنهای تو برایم طور سینا شد
کنارحضرت موسی به کوه طور میرقصم
به بوی عطر پیمـانی که بسـتی با شب قبرم
شده کبکم خروس و تا زمان گور میرقصـم
سرم مهمان دستانت دوباره کـوک کـوکم کن
سراپا پوزشم آقا اگر ناجور میرقصم
#علیاکبر_مقدم
"ز روی مهر و وفا یاد از وفا کردی
فدای مهر و وفایت که یاد ما کردی
دلم که به نشد از هیچ دارویی
به نسخه ای تواش از خط خود دوا کردی
دگر چه میکنی ای آسمان دون با من؟
دل مرا که تو از دوستان جدا کردی
یکی منم که به پاداش راستی ای چرخ
تو سرو قامتم از بار غم دو تا کردی
رها مکن دلم از دام زلف خود ای یار
کنون که دامنت از دست من رها کردی
نبود شیوه پیری به دهر دل بازی
” نظام ” را تو بدین کار آشنا کردی"
#نظام_وفاکاشانی
آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم
در آتش و یخبندان، داغیم ولی سردیم
داغیم، نمی فهمیم؛ تا فاجعه راهی نیست
سردیم، نمی خواهیم از فاجعه برگردیم
از مرهمِ یکدیگر تا زخمیِ هم بودن
راهی ست که بی مقصد، با عشق سفر کردیم
شعریم و نمی خوانیم، شوقیم و نمی خواهیم
چشمیم و نمی بینیم، سبزیم ولی زردیم
این فصلِ پریشان را برگی بزن و بگذر
در متنِ شبِ بی ماه، دنبالِ چه می گردیم؟
بیداریِ رویایی، دیدی که حقیقت داشت
ما خاطره هامان را از خواب نیاوردیم
تردید نکن در شوق، تصمیم نگیر از خشم
آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم
ا#فشین_یداللهی
قبولکردنو رد کردنش بهدست علیاست
نخست سمت نجف میرود دعای همه
#علیاکبر_لطفیان
السلام علیک یا امیرالمؤمنین
انگــــار نــه انگـــــار نــه انگـــــار نــه انـــــگار
يـک بـــار نـه ده بــــار نـه صـد بـــار کـه بسيار
بــر مــا تـو وفـــا کــرده ولــي خيــــر نديــدي
از جــانـب همسايــه ی ديــــوار بــــه ديــــوار
مــا ايــل يهــودا و شمــــا يوســف زهــــــــرا
بــا حيلــه ي اعــداء بــه دل چـــاه گرفتــــــار
يک عمر چه ديدي؟ چه نديدي؟ چه کشيدي؟
از ايـن همه بي عـرضه ی بي همّتِ بي عار
گِــل باد دهــانم، چــه بگـويـم کـــه بگـــويند:
دست از سر ايــن مردم بي حــوصله بــردار
آيينــه شکست است، بگـو از چه شده سَلب
از ديــــده ی آلــوده ی مــا فـــرصت ديـــدار
« گفتــي کــه بيــاييد ولــي خلــق نشستند »
آقـــــــا نکــشد منّـــت ايـــن قـــوم طـلبکـــار
يــک روز مي آيـــي و صدا مي زنـــي، امّـــــا
مــا نيز همــه خــواب، ولــي خفتــه ي بـيـدار
اصـلاً بـــه روي خـــويش نيـــاورده و شــايــد
انگــــار نــه انگـــــار نــه انگـــــار نــه انـــــگار
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#امام_زمان