eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم درگیر عشق توست، تو که از جنس پاییزی.. شبیه مهر تابان، روشن و پاک و دل انگیزی.. گهی سردی چو باران‌های مغرورانه ی آبان.. و گاهی آتشِ عشقی، که چون آذر شرر ریزی.. من از نسل زمستانم، ولی گرمم به عشق تو.. بهارانی به قلب من، و از احساس لبریزی.. نگاهت می‌تواند خلوت دل را به هم ریزد.. ز بس در جامِ چشمانت، خمارِ عشق می‌ریزی.. تو مثل پیچکِ عشقی که بر جانم گره خوردی.. جدایی را نمیخواهم، چه مستانه دل آویزی.. دلم بی شعر لبهایت، پریشان است و افسرده.. بمان در قلبِ بی‌تابم که ذوقم را برانگیزی.. اگر روزی نباشی، در کنار شانه‌ی قلبم.. بدان دل بی تو می‌میرد، چه افکار غم انگیزی.. خیالت شوق می‌بخشد، به روی دفتر شعرم.. ببین با عطر یادت هم، به جانم شعر می‌ریزی.. تو را من شهریار و شاعرِ جانم لقب دادم.. و میبالم به عشقت چون به دامانم غزل ریزی..
دیری است در غیاب تو تحقیر می‌شویم بازیچه‌ی تحجّر و تزویر می‌شویم آزادی ای شرافت سنگین آدمی این روزها بدون تو تعزیر می‌شویم فوّاره‌ی رهاشده مصداق سعی ماست پا می شویم و باز زمین‌گیر می‌شویم قد راست می‌کنیم برای صعود و باز از ارتفاع خویش سرازیر می‌شویم امروز عقده‌ی دل‌مان باز می‌شود فردا دوباره بغض گلوگیر می‌شویم ما قلّه‌های مرتفع فتح‌ناپذیر با سادگی به دست تو تسخیر می‌شویم ای عشق! ای کرامت گسترده‌ای که ما در پهنه‌ی زلال تو تطهیر می‌شویم گر چه به اتهام تو تعزیر می‌کنند گر چه به جرم نام تو تکفیر می‌شویم اما بی‌آفتابِ حضور همیشه‌ات مصداق بیت مختصر زیر می‌شویم: یا در هجوم حادثه بر باد می‌رویم یا روبه‌روی آینه‌ها پیر می‌شویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنی مقرتون را زدند با دیدن این فیلم بهتر معنی میشود.
✔️ ‏وقتی به پدرم می‌گفتم از فلانی ناراحتم، بد برخورد کرده! می‌گفت پسرم آدم همیشه دَمش دَم نیست! شاید تو حالت نا دَم بهش رسیدی! تو دلم می‌گفتم بابا ولمون کن! حالا فهمیدم که پدرم راست می‌گفت! آدم همیشه دَمش، دَم نیست...
ترسم ز نازکی شکند شیشه‌ی دلم در بر کِش ای نسیم به آهستگی مرا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانش‌آموزان اصفهانی حاضری دانش‌آموزان جنایت تروریستی کرمان را اعلام کردند. 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تا دشمنمـان ذلیل و بیچاره شود طوری نزنید درد آن چاره شود این‌بار چنان سیلی سختی بزنید تا پرده ی گوش کر او پاره شود !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌ در حضور و غیاب دانش‌آموزان، معلم به اسم زهرا سلطانی‌نژاد می‌رسد. «حاضر» همۀ هم‌کلاسی‌های او یک‌صدا پاسخ می‌دهند. ‌ ‌ معلم می‌گوید «زهرا اینجاست.»، جای زهرا سلطانی‌نژاد (یکی از شهدای حادثۀ تروریستی کرمان) در مدرسه خالی نیست. ‌
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏱📽 «آخرین آرزوی مسافرِ سفرِ بینهایت هم مستجاب شد!» 🌱 طوافِ رفیق بینهایتی دهه هشتادی؛ فائزه رحیمی در حرم مطهر امام‌رضا علیه‌السلام پدرش می‌گفـت: «فائزه خیلی دوست داشت بیاید مشهد و بنا بر این بود که بعد از سفر کرمان، با خانواده مشرف شویم خدمتِ امام‌رضا علیه‌السلام.» و حالا فائزه تنها شهید حادثه تروریستی کرمان است که در سفری چند ساعته از تهران به مشهد، به آغوش پدرش، امام‌رضا علیه‌السلام فراخوانده شد و رفقای مشهدی بینهایتی‌اش به استقبالش آمدند.
کرمان می‌رود این خزان، باذن الله می‌شود حق عیان، باذن الله می‌کَنَد خونِ زائرِ سردار ریشه از ظالمان، باذن الله* *رهبر معظم انقلاب : این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن‌الله
از شور رستاخیز چشمان تو می‌ترسند از قصهٔ آغاز و پایان تو می‌ترسند این گرگ‌های وحشی انسان‌نما حتی از پیکر خاموش و بی‌جان تو می‌ترسند قبر تو گلزار شهیدستان ایران است! اینان ز گلزار شهیدان تو می‌ترسند یک کوه کینه مانده بر پَستی دل‌هاشان این پَست‌فطرت‌ها ز ایمان تو می‌ترسند کرمان دیار حاج‌قاسم‌های دوران است این جانیان از نام کرمان تو می‌ترسند اینک مسیر تو طریق‌القاسم عشق است! نامرد مردم از خیابان تو می‌ترسند طوفان اَلاَقصیٰ‌ست چشمان پرآشوبت از تندباد قهر طوفان تو می‌ترسند ای سورهٔ والعادیات و فجر و الرحمان از آیهٔ تبشیر و فرقان تو می‌ترسند این موش‌های کور اسراییل بی‌وجدان از جلوهٔ تصویر و عنوان تو می‌ترسند گفتی حَرم ایران زیبای شهیدان است بدذات‌ها از نام ایران تو می‌ترسند موسای من اینک عصای خویش را بردار این قوم از مُلک سلیمان تو می‌ترسند! دیماه ۱۴۰۲
از کیــنهٔ کـــوتـــه‌نــظران می‌رنــجید اما به کنــایه‌هایشان می‌خندیــد چون رود به سنگ‌ها تغافل می‌کرد «تا کور شـود هر آن‌که نـتواند دیـد»
نمانده است نشانی به غیر پیرهنش عزیز بود و خدا کرده شمع انجمنش برای دیدن سردار پاره تن آمد نشسته است به گلزار پاره های تنش گرفته عطربهشتی ،بهشت کرمان را گرفته است یکی در بغل دو‌ دست زنش و باز غرق سکوت اند جمع بی شرفان و باز فتنه به توهین گشوده شد دهنش به پایکوبی و شادی نمی شود مشغول حلال زاده برای عزای هم وطنش
تقدیم به شهید کرمان رسیدند از غروبِ جاده مهمان‌های بسیاری ببین! جمع‌اند اطرافت پریشان‌های بسیاری هوا بوی جدایی می‌دهد در موسم دیدار افق ابری‌ست، در راهند باران‌های بسیاری تو خویشاوندی دیرینه‌ای با رودها داری به دریای تو می‌ریزند جریان‌های بسیاری نگاهت چلچراغ مسجد و دیر و کلیسا بود به تو روشن شده چشم شبستان‌های بسیاری از آن روزی که شهر آمادهٔ تشییع زخمت شد چراغانِ غمت مانده خیابان‌های بسیاری تو ای تا بوده و هست آشنا با سبزِ فروردین! گذشت از باغِ ما بی تو زمستان‌های بسیاری چرا گلدان شکست و گل‌ترین‌ها سرخ پوشیدند؟ چرا در خون خود غرق‌اند ریحان‌های بسیاری؟ به شوق آسمان از غزه تا بیروت، تا کرمان کبوتر می‌شوند این‌روزها جان‌های بسیاری بگو با دشمنان از اقتدار آه مظلومان کماکان پیش رو دارند طوفان‌های بسیاری…
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ گفت من نام تو را نیز نمی دانستم
باید کمی تمرین کنم مغرور بودن را وقتی خودت می‌خواهی از من دور بودن را چیزی نمی‌گویی ولی در عمق چشمانت حس می‌کنم بیزاری و منفور بودن را فرهادِ کوهِ بیستون از کتف و کول افتاد از من گرفتی لذّت پرشور بودن را دائم نشان می‌داد، من باور نمی‌کردم رفتار سردت وصله‌ی ناجور بودن را روزی که یک خودخواه بی‌منطق دلت را برد شاید بفهمی معنی مجبور بودن را من پای برگشتن به سمتت را قلم کردم دیگر نداری زحمت ساطور بودن را اما بدان با رفتنم از دست خواهی داد معشوقه‌ی یک شاعر مشهور بودن را
همصحبت من بی تو فقط چای و نبات است چای است که گرمای دلش با برکات است قهوه است که تلخ است و نداند ز غم عشق چای است حکیمی که پر از پند و نکات است "عاصی" ☕️🫖☕️
نمی‌دانم چرا، امّا شدیداً دوستت دارم دلم را زیر و رو کردم عمیقاً دوستت دارم تمامِ اشتیاقم را به پابوست فرستادم نوشتم پایِ آن نامه اکيداً دوستت دارم خودم را با تمامِ حس و حالم جمعِ هم کردم جوابِ مسئله این شد که جمعاً دوستت دارم درونِ قلبِ یک عاشق نشانی از تقلّب نیست که خواندم خطبهٔ دل را و شرعاً دوستت دارم اگر قبل از غزل گفتن کسی شک داشت در حرفم ولی حالا مشخّص شد که رسماً دوستت دارم پس از این، حرف‌هایم را بدونِ پرده می‌گویم چرا که قبل از این گفتم صریحاً دوستت دارم گروهی در خمِ اصلاح و جمعی در چمِ اصلند به دور از خطّ و خط‌بازی اصولاً دوستت دارم سخن بر روحِ انسان‌ها اثرهایی قوی دارد به‌ويژه حرفِ احساسی، خصوصاً دوستت دارم من از پندار و اطمینان و شک چیزی نمی‌دانم فقط فهمیده‌ام این را یقیناً دوستت دارم اگرچه مدّتی سهواً حواسم رو به دنیا بود ولی ثابت شده حالا که عمداً دوستت دارم دمایِ ادّعاها را به معیارِ تو می‌سنجند به سنجش برده‌ام دل را دقیقاً دوستت دارم در این بازارِ روزافزون تو آن مقدار می‌ارزی که من دور از زیان و سود صرفاً دوستت دارم اگرچه عشقِ پنهانم میانِ هر غزل پیداست خودم یک‌باره می‌گویم که شخصاً دوستت دارم صراط المستقیمِ عشق راهی مطمئن باشد برای این هدف من مستقیماً دوستت دارم چه در ظاهر چه در باطن چه در اینجا چه در آنجا به یک تعبیرِ آسان‌تر جمیعاً دوستت دارم مفصّل قصدِ صحبت با تو را دارم ولی این‌بار خلاصه می‌کنم آن را به کلّاً دوستت دارم همیشه حرفِ آخر بیشتر در ذهن می‌مانَد بخوان پایانِ حرفم را و ضمناً دوستت دارم نوشتم مصرعِ اوّل که خیلی دوستت دارم برای دوری از تکرار ایضاً // دوستت دارم.
بمان کنار دلم، عشق جاودانم باش! همیشه مایهٔ آرامش جهانم باش! کبوتر دل من آب و دانه می‌خواهد غزل بریز برایم، غذای جانم باش! تو نور محضی و من دشت غرق تاریکی بتاب بر دل و خورشید آسمانم باش! همیشه حرف زدم با تو در خیالاتم تو نیز همنفس قلب مهربانم باش! به‌جای سایهٔ این آسمان، به‌روی سرم بپاش گیسوی خود را و سایبانم باش! ببین عزیزِ دلم! بی‌تو سخت محزونم در این جهانِ پر از غصه هم‌زبانم باش شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بااینکه غزل‌سرا و فرهیخته است اما چه غمی در دلم انگیخته است با خنده ترانه خواند و از خندهٔ او آرامش من باز به‌هم ریخته است
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام با هر نَفَس ارادت و با هر نفس سلام #علیرضا_قزوه بفرمایید از کانال شعر《سرزمین شعرها》 دیدن کنید 😍 https://eitaa.com/joinchat/680264228C7c9afec921 🌷همیشه سالم باشید و خوش🌷
اصل و نسبش اگر چه کرمانی بود الگوی جوان ناب ایرانی بود در آتش نمرود گلستان را یافت آن مرد که «قاسم سلیمانی» بود باروت درون جعبه‌ی انباریم با نیت انتقام او بیداریم دست از سر و پا خطا نکن‌ ای دشمن! فرمان برسد ما همگی سرداریم دلداده ی آن یار خُمین‌یم همه تا آخر عمر، زیر دِین‌یم همه سردار چه خوب از شهادت می‌گفت ما ملت حضرت حُسین‌یم همه ✍
جانِ من سهل است جانِ جانم اوست دردمند و خسته‌‌‌ام درمانم اوست‌‌
تو از قبیله خوبانِ سست پیمانی من از جماعتِ عشاقِ سخت پیوندم
35.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری زیبا از اجتماع بزرگ دختران حاج قاسم در مصلی امام خمینی اصفهان پیش از تو قهرمان تنها یک واژه بود
هستی‌ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی نکته اینجاست که من رازنگه‌دارترم گرچه آزردی‌ام ای دوست محال است که من چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم راه بر گریه من بسته غرورم، ای عشق کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست! باشد ! از خیر رسیدن به تو هم می‌گذرم...
تو را با حسرتی کُهنه، گرفتم تنگ در آغوش خدا حاجت‌رَوا سازَد، تمامِ تنگدَستان را ...