#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سحر نوید دهد، صبح نور نزدیک است
زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است
شفق زده است ز مشرق، فروغ صبح امید
دهید مژده که روز ظهور نزدیک است
گذشته موسی عمران از آن سوی دریا
بگو به لشکر فرعون، گور نزدیک است
#غلامرضا_سازگار
در گوش عشقبازان، چون مژدهٔ وصالیم
در چشم میپرستان، چون قطرهٔ شرابیم
با خاص و عام یکرنگ، از مشرب رساییم
بر خار و گل سمن ریز، چون نور ماهتابیم
#صائب_تبریزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش عُذرم را بخواهـــی، با توام ای زندگـــــــی
من برایت بعد او، اسباب زحمت می شوم...
#طلا_کاظمی
خوش میروی بر صبح دل ای جان و دل غوغا مکن
کاین روشنی شمس را از چشم تو داند جهان
#هما_کشتگر
چند وقتی هست تنها همنشینم با خودم
فارغ از هفت آسمان من هشتمینم با خودم
خلوتی خود خواسته با خود فراهم کرده ام
منزوی شاعرم خلوت گزینم با خودم
می روم تا دشت و دریا ، تا ستاره تا خدا
می روم تا آسمان پروین بچینم با خودم
آه را می گیرم از چشم خودم با آستین
هم خودم میگریم و هم آستینم با خودم
دوست دارم میز و خودکار و خیال و ماه را
در کنار شعرهایم بهترینم با خودم
دور تا دور خودم آجر به آجر -سنگ سنگ
میگذارم روی هم دیوار چینم با خودم
آه ای تنهایی ای دنیای خوب پر سکوت
لب فروبستم چرا که نقطه چینم با خودم
عاشقی دیوانه ام دیوانه تر از هر چه هست
شاعرم مجنون تر از لیلا همینم با خودم
دور باید بود از هرچه شلوغی هر چه هست
هر که دارد منطقی من اینچنینم با خودم
#زینب_حسامی
تا کی به هوای تو بر این در بزنم؟
از دوری تو چقدر پرپر بزنم؟
در پیله که تاابد نمیشد باشم!
پروانه شدم به شانهات سر بزنم
#زینب_نجفی
کوچه تا دلگیر شد از درد کودکهای تنها
شهر پر شد از مترسکها ، عروسکهای تنها
در خیابانهای خالی از وجود عشق رفتن
مجلس ختم است جمع نامبارکهای تنها
خنده گم شد لابه لای سردی تلخ بزکها
گریه شد مرهم برای زخم دلقکهای تنها
خستهام از بوق سرسامآور شهر شلوغ و
نیست آواز قشنگی از چکاوکهای تنها
باز دلتنگم برای دشت مخمل گونه سبز
باز دلتنگم برای بوی میخکهای تنها
اهل شالیزار عشقم اهل تهران نیستم پس
او نمیفهمد مرا همچون مترسکهای تنها
روسری سر میکنم با برق پولکهای رنگی
میروم دنبال باغ ترد پیچکهای تنها
#پریسامصلح
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت...
غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ وقت...
اینجا دلم برای تو هی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت...
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمیشود اخبار هیچ وقت...
حیفند روزهای جوانی نمیشوند
این روزها دومرتبه تکرار، هیچ وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟ هیچ وقت!
بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت...
#نجمه_زارع
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست
هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست
#مهدی_فرجی
تو را شناختم آریّ و بهترین بودی
به حق که مادهترین مادهی زمین بودی
نشستن تو به قدر هزار خوابیدن
زنانه بود و تو زن نه! که زنترین بودی
همین نه دوش و پریدوش و پیش از آن، که تو خوب
همیشه نازک و همواره نازنین بودی
تو خوشتر از همه بودی، همیشه و هرگز
نه در ترازوی سنجش به آن و این بودی
عجب که مثل زنانِ تمام، بیپروا
و مثل باکرهای پاک، شرمگین بودی
"نبودم این همه گستاخ پیش از این" - گفتی-
"ولی تو رهزن پرهیز در کمین بودی"
تنت به یاری عشق آمد و گریزت داد
ز تنگهای که در آن ناگزیر دین بودی
تو را گرفت به خود بازوان خالی من-
-به حلقهای، تو درخشانترین نگین بودی
چنان که با تو درآمیختم یقین دارم
که با من از نفس اولین عجین بودی
#حسین_منزوی
نگو!
نگو که سوار تو مرده است،
ای پريشانی يالهايت،
سرآغاز آشوب آسمان و زمين!
آرام بگير در اين دشتهای بی سم ضربه اسبان.
بگذار خون خشک شده بر گردنت را بشويم.
کاش باز نگشته بودی!
تا اميد بازگشت سوارت،
ادامه زندگی را بهانه باشد.
نگو!
نگو که سوار تو مرده است.
#علی_صالحی_بافقی
هرگز، هوسی به دل ندارید نگاه
زیرا که هوس، زمینه سازد به گناه
تا دور شود خیال، پیوسته بگو:
" لا حَولَ وَ لا قُوّةَ إلّا بِالله... "
#حسینعلی_زارعی
ماهی تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت
برکهای کوچک به من میداد، دریا پیشکش!
#سجاد_سامانی
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم...
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!!
#محمد_سلمانی
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز
گذشت ماه خدا، ماه ما نیامد باز
شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت
نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز
چقدر هر سحر از درد دوریاش یک ماه
صدا زدیم که آقا بیا؛ نیامد باز
دوباره من نشدم آنچه را که او میخواست
دوباره کرد برایم دعا، نیامد باز
اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید
اگرچه شد دلش از من رضا، نیامد باز
دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم
که صاحب همهٔ روضهها نیامد باز
پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم
مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز
#محمدعلی_بیابانی
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت
عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت
یاد شب قدر و چشمۀ فیض بهخیر
تا چشم به هم زدیم، این ماه گذشت
#محمدجواد_غفورزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین سلام نظامی پسر شهید زاهدی به پدرش🥺
خوردن بوسه گنه، چاشنی عیش حرام
شبِ وصلِ تو به روز رمضان میماند!
#طغری_مشهدی
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
با روزه و با نماز، نشناختمت
با آنهمه رمز و راز، نشناختمت
یک ماه اگر چه میهمانت بودم
بگذشت مجال و باز نشناختمت
#رباعی
#قیصر_امینپور
لذت مرگ نگاهی است به پايين کردن
بين روح و بدنت فاصله تعيين کردن!
نقشه میريخت مرا از تو جدا سازد «شک»
نتوانست، بنا کرد به توهين کردن
زير بار غم تو داشت کسی له میشد
عشق بين همه برخاست به تحسين کردن!
آن قدر اشک به مظلوميتم ريختهام
که نمانده است توانايی نفرين کردن!
«باوفا» خواندمت از عمد که تغيير کنی
گاه در عشق نياز است به تلقين کردن!
«زندگی صحنه ی يکتای هنرمندی ماست»
خط مزن نقش مرا موقع تمرين کردن!
وزش باد شديد است و نخم محکم نيست!
اشتباه است مرا دورتر از اين کردن!
#کاظم_بهمنی
آبادی شعر 🇵🇸
ما هم همیشه همینجا میایستادیم و فاتحه میخوندیم برای حاجحسین و حاجاحمد 😢
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
فی الآغوش!
آن شوخ که لَیس آمدی فی الآغوش
مِن جام مِی الغرور هستی مدهوش
الیوم، غزال شوخِهِ البازیگوش
فی مخمل خطِّهِ بخواب الخرگوش!
سیدعلی مهری (سدهٔ یازدهم ق)
▪
#رباعی
#کتاب_چهارخطی
#سیدعلی_میرافضلی