eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
درحال تکمیل.......
از همان روزی که در باران سوارم کرده‌ای با نگاهت هیچ می‌دانی چکارم کرده‌ای؟ با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی‌قرارم کرده‌ای موج مویت برده و غرق خیالم کرده است روسری روی سرت بود و دچارم کرده‌ای تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده‌ای در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود در همان جایی که روزی غصه‌دارم کرده‌ای رأس ساعت میرسی، می‌بینمت، رد میشوی... کم محلی می‌کنی، بی‌اعتبارم کرده‌ای در نگاه‌ِ دیگران پیش از تو عاقل بوده‌ام خوب‌ کردی آمدی... مجنون تبارم کرده‌ای در (و لا الضالین) حَمدَم خدشه‌ای وارد نبود وایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده‌ای
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد چشم من خراب دل و دل خراب چشم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دوستت دارم‌هایت را به کسی نگو..... همه را نگه دار برای خودم.... من" جانم" را برای شنیدنشان کنار گذاشته ام. .. فقــــطــ کــافــی اســـت پـایِ تــو دَر مــیـان باشد
هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟ عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند! در خودش،من را فروخورده‌ست، میخواهد چه‌قدر ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟! هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید! هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند آه! مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟! خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند
قصه نيستم که بگويی، نغمه نيستم که بخوانی، صدا نيستم که بشنوی، يا چيزی چنان که ببينی، يا چيزی چنان که بدانی! من درد مشترکم... مرا فرياد کن !!!  ‌‌
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
💚 یا علی گفتیم و عشق آغاز شد 📣 توجه❗️ : با موضوع: ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در قالب غزل و رباعی🍃 سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی 🌸 دوستان شاعر می‌توانند تا شنبه دوم تیرماه (۱۴۰۳/۴/۲) اشعار خودشون رو در قالب غزل و رباعی (دست‌کم ۲ رباعی) برای شرکت در مسابقهٔ شعر غدیر بفرستند. 👌📝 هدایای نفرات برگزیدهٔ غزل: 🎁 نفر اول: مبلغ ۳۰۰ هزار تومان ✅ نفر دوم: مبلغ ۲۵۰ هزار تومان ✅ نفر سوم: مبلغ ۲۰۰ هزار تومان ✅ هدایای نفرات برگزیدهٔ رباعی: 🎁 نفر اول: ۱۸۰ هزار تومان ✅ نفر دوم: ۱۵۰ هزار تومان ✅ نفر سوم: ۱۲۰ هزار تومان ✅ 🔸اشعار باید جدید و نوسروده باشد و قبلا جایی نشر داده نشده باشد👌 🔹داوری مسابقه توسط یکی از مدرسان شعر در ایتا خواهد بود👌🌸 🔸نفرات برگزیده در روز عید غدیر اعلام می‌شود. 🔹اشعار خودتون رو برای شرکت در مسابقه به یکی از شناسه‌های زیر بفرستید👇 @Hazrate_baran_786 @javadmd14 🌸🌼🌸🌼🌸 آبادی شعر @abadiyesher
برای خاطره‌هایش چون کمان که در دل خود تیر را جا می‌کند قامت من را غم تو یک شبه تا می.کند آه! دور از تو دلم با خاطراتت زنده است ماهیِ تُنگی همیشه یاد دریا می‌کند می‌شود روزی بیاید که فراموشت کنم؟ اشکهایم می‌رسد از راه؛ حاشا می‌کند اشک، این مهمانِ ناخوانده میان بغضهام_ در مسیر آمدن؛ این‌پا و آن‌پا می‌کند بعد تو دیگر سراغم را نمی‌گیرد کسی ای دریغا مرگ هم امروز و فردا می‌کند!
صلی الله علیک‌یا باقر آل محمد ما روضه را خواندیم و او در روضه‌ها بود از کربلا گفتیم و او در کربلا بود تنها مُحرم نه تمام ماه‌ها را با دیده‌ی گریان در آن حال و هوا بود یک عمر با غم‌های خود آرام می‌سوخت غمخانه‌ی او در دل تنگش به پا بود هرگز جدا از خاطرات خود نمی‌شد هر لحظه در یاد امام سرجدا بود وقتی به سوی آسمان می‌شد نگاهش پیش نگاه او سری بر نیزه‌ها بود وقتی نگاهی بر زمین می‌کرد، پیشش جسمی به خون غلتان به زیر دست و پا بود تا لحظه‌ای در خلوت خود چشم می‌بست در یادِ ظلم دشمنان بی‌حیا بود کشتند امام مهربانی را که جُرمش بخشندگی و مهر و احسان و وفا بود اما نگردد نور حق خاموش ،هرگز هرکس جدا از راه حق شد، گشت نابود
🍃🏴 نذر شهادت جانسوز یابن السجاد(ع) 🏴🍃 - لطفا حق روضه ادا شود - بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد از خاطراتِ کودکی هر شب دلش خون شد با یادِ بابایِ مریض احوالِ در خیمه در گریه هایِ بیهوا اغلب دلش خون شد آهی کشید و هر چه ذهنش رفت در گودال از قاتلانِ پست ِ بد مَشرَب دلش خون شد از خنده هایِ حرمله(لع) از فحش هایِ شمر(لع) از نیزه های نحس ِ لامذهب دلش خون شد با جملهٔ "ألشمرُ جالِس" جان به لب میشد یک عمر از عنوانِ این مطلب دلش خون شد از داغِ جدّ تشنه لب گریان شد و هر بار- حس کرد ظرف آب را بر لب؛ دلش خون شد از فکرِ بر انگشت و انگشتر به هم می ریخت از نعل هایِ تازه بر مرکب دلش خون شد در روضهٔ دروازهٔ ساعات جان میداد میگفت،آنجاعمه-جان زینب(س) دلش خون شد... * آورد یک نامرد تشتِ حاویِ "سر" را افتاد بر جانِ رقیه(س) تب...دلش خون شد!
مثل زهرا... از غم هجران جانسوزش پریشان‌خاطریم طائر کوی بقیع و تربت بی‌زائریم مثل زهرا در غمش رخت عزا پوشیده‌ایم مثل صادق ما عزادار امامِ باقریم...