eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺣﮑﻢ ﺗﯿﺮ ﻣﮋﻩ ﺍﺕ ﻗﺘﻞ ﻣﺮﺍ ﻭﺍﺟﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﯽ ﺟﻬﺖ"ﺟﺮﻡ ﻭ ﺟﺰﺍ"،" ﻓﻘﻪ ﻭ ﻣﺒﺎﻧﯽ"ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ 🆔@abadiyesher
زهی بهار که از راه می‌رسد، این‌بار که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار هزار چشمه خطابش کنند در اوراد هزار شاخه سلامش دهند در اذکار زمین ز حلّۀ سبز محمّدی، مفروش هوا ز عطر خوش نام مصطفی، سرشار حدیث سرمدی‌‌اش، شمع خلوت اوتاد صفای احمدی‌اش، شرح سینۀ ابرار ز باغ حُسنش، تلمیح کوچکی‌ست، بهشت ز حُسن باغش، تشبیه ساده‌ای‌ست، بهار دلیل خلق جهان است، یا اُولِی‌الألباب! ز چشم غیر نهان است، يَا اُولِی‌الأبصار! پیمبری که وجودش مگر بشارت نیست که هم بشارت از او رحمت است و هم انذار به جز جمال محمّد که جلوه‌اش ازلی‌ست کسی نچیده ز باغ جهان گل بی‌خار خوشا سرودن نامش که هر زمان تازه‌ست چو نغمه‌ای که شود دلنشین‌تر از تکرار.. شفیع و شافی اُمّت، رسول خاتم حق به جان او صلوات خدا، هزاران بار دلا ز نعت خصالش دمی مبند زبان هم از درود و سلامش دمی فرو مگذار کسی که بر سر خلق است، سرور و مولا کسی که در دو جهان است، سید و سالار دلا اگر به هوای بهشت می‌نالی دل از جهان بکَن و بر جهان او بسپار درود هر دو جهان بر رسول و آل - بگو! به دشمنان نبی لعنت خدا - بشمار! 🆔@abadiyesher
چرا تا شکفتم چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم چرا بی هوا سرد شد باد چرا از دهن حرفهای من افتاد .... 🆔@abadiyesher
ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده گر او نمی آید بگو آن دل که بردی باز ده افتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تو نازیده ام بر روی تو آن دل که بردی باز ده بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام گرچه که من خاک توام آن دل که بردی باز ده ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من لعل لبت حلوای من آن دل که بردی باز ده ما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدا اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده تا چند خونریزی کنی با عاشقان تیزی کنی خود قصد تبریزی کنی آن دل که بردی باز ده از عشق تو شاد آمدم از هجر آزاد آمدم نزد تو بر داد آمدم آن دل که بردی باز ده" 🆔@abadiyesher
بایست بنا شود شبستان حسن یک صحن پر از آینه حیران حسن باید چه کنیم چون نخواهد گنجید ابعاد جهان درون ایوان حسن 🆔@abadiyesher
کسی که درد و بلای عظیم می‌گیرد همیشه روضه برای کریم می‌گیرد همان که ثروت خود را دوبار بخشیده است و باز تا صف محشر سهیم می‌گیرد به جای زائر کویش همیشه بوسه‌ی ناب ز روی خاک مزارش نسیم می‌گیرد دو نیمه‌ی دل عاشق، حسینی و حسنی است به وقت ذکر حسن(ع)،هر دو نیم می‌گیرد دلی که تنگ حسن(ع) می‌شود در این وادی سراغ مرقد عبدالعظیم(ع)می‌گیرد خوشا به حال کسی که برات کرب و بلا به جای کنگره‌ها از کریم می گیرد...! 🆔@abadiyesher
یا کریم اهل بیت باید برایت شعر تازه از کَرَم... نه! از گنبد و صحن و سرا و از حرم...نه! باید نگویم قصه‌ی پر غصه‌ات را باشد، ز لب افتاد، اما از سرم ...نه! 🆔@abadiyesher
در گوشه‌ی میخانه شبی عکس تو را عشق بر پیکر هر ساغر و پیمانه کشیدم.... 🆔@abadiyesher
تو شیرینِ منی، من مثلِ فرهاد دلم با یادِ رویت می‌شود شاد پیامت حالِ من را تازه کرده دقیقاً مثلِ باران عصرِ مرداد. 🆔@abadiyesher
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم 🆔@abadiyesher
خودمانیم! ولی مزه‌ی تلخی دارد... عشق بی بودن تو، آش دهن سوزی نیست! 🆔@abadiyesher
می‌توانم تمام قوانین طبیعت را به چالش بکشم وقتی مرکز ثقل دنیایم در وجود توست 🆔@abadiyesher
در منزلتت حدیث فرموده حسین بعد از تو دگر دمی نیاسوده حسین با سوز دل شکسته و دیده تر در هر شب جمعه زائرت بوده حسین 🆔@abadiyesher
♡ غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد که مونس دل و آرام جان و دفع غمی ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌🆔@abadiyesher
می‌ترواد مهتاب می‌درخشد شبتاب نیست یک‌دم شکند خواب به چشم کس و لیک غم این خفته‌ی چند خواب در چشم ترم می‌شکند. نگران با من استاده سحر صبح می‌خواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می‌شکند. نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا! به برم می‌شکند. دست‌ها می‌سایم تا دری بگشایم بر عبت می‌پایم که به در کس آید در و دیوار بهم ریخته‌شان بر سرم می‌شکند. می‌تراود مهتاب می درخشد شب‌تاب؛ مانده پای آبله از راه دراز بر دم دهکده مردی تنها کوله‌بارش بر دوش دست او بر در، می‌گوید با خود: غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می‌شکند 🆔@abadiyesher
«زبان حال پزشکیان» شعر ، پاستور باغ رطب بود نمی‌دانستم غرق اسرار عجب بود نمی‌دانستم صوفی و زاهد و درویش بسی بهر ورود غرق بی‌تابی و تب بود نمی‌دانستم آن‌که فالوده‌ بسی با رقبایم می‌خورد ذاتا اصلاح‌طلب بود نمی‌دانستم از چه ناگاه ز من، قبله و بت ساخت رفیق؟ مسند و پست، سبب بود نمی‌دانستم من پی هیأت و یاران همه در جشن و سرور نه محرم که رجب بود! نمی‌دانستم بهر خویشان چه سوابق که نکردند ردیف چون‌که معیار، وجب بود نمی‌دانستم ز ادب آن‌که به اکراه قبولش کردم جزو اصحاب ادب بود نمی‌دانستم مشورت خواستم از شیوه‌ی گفتار فصیح دیدم از بیخ عرب بود نمی‌دانستم گفتمش از متاهل شدن نسل جوان خودش انگار عزب بود نمی‌دانستم من جراح بدون مطب و دوست من مالک باغ و مطب بود نمی‌دانستم با خود آورد پسرعمه‌ی خود را به ستاد صاحب اصل و نسب بود نمی‌دانستم گفتم این صبح چه زیباست ولی دور و برم همه گفتند که شب بود نمی‌دانستم آن‌که با سادگی‌اش جلب توجه می‌کرد وقت قدرت چه جلب بود نمی‌دانستم از من و حلقه‌ی اصحاب، جلوتر می‌رفت چون‌که در لیست، عقب بود نمی‌دانستم هرکسی داد به من آن‌همه عنوان و لقب پی عنوان و لقب بود، نمی‌دانستم الغرض در طلب خدمت بی منت و مزد این همه داوطلب بود، نمی‌دانستم!
حسن! تو دست کَرَم‌ را ز پشت می‌بندی در آن زمان که به روی یتیم می‌خندی 🆔@abadiyesher
گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است کریمِ آلِ‌عبا هرچه هست می‌بخشد ... 🆔@abadiyesher
به تو محتاج چنانم، که فقیری به دِرَم به تو مشتاق چنانم، که غریقی به کنار 🆔@abadiyesher
وفا چه می‌طلبی از کسی که بی‌دل شد؟ چو دل برفت، برفت از پِی‌اش وفا و جفا به حق این دل ویران و حُسن معمورت خوش است گنج خیالت در این خرابه‌ی ما 🆔@abadiyesher
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است! 🆔@abadiyesher
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم از همه‌ی خلق چرا تو ... ؟ 🆔@abadiyesher
باز اربعین رسیده و عشاق صف به صف این گوشه من به گریه و دل رفته آن طرف یک رو سیاه غرق گناهم ولی خداااا دلتنگ کربلایم و دیوانه‌ی نجف 🆔@abadiyesher
شام هجران مرا صبح نمایان آمد محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد نفس باد صبا باز مسیحائی کرد مگر از زلف خم در خم جانان آمد شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب دلبرم شاد رخ و خرّم و خندان آمد 🆔@abadiyesher