eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در عشق نمی‌دانم درمانِ دلِ خویش خواهم که کنم صبر ولی دسترسَم نیست خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌🦋🌺🦋
. هر نفَس بی تو شده مُردن تدریجیِ من رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا .. 📜
ای سوخته از هُرم نگاهت، خورشید ای در به در خال سیاهت، خورشید "لطفی بنما که خاک پایت گردم" ای عاقبتِ غبار راهت، خورشید
تقصیرِ دلم بود که چشمانِ تو را خواست! این سر به هوا مثلِ خودم عاشقِ دریاست...
دلِ من خسته شده ، ناز کشیدن بلدی ؟ رویِ لبخند غمش ، ساز کشیدن بلدی ؟ میبری یاد مرا ، خاطره ها را نکُشی ! طرحِ چشمان مرا باز کشیدن بلدی ؟ غزلی باز بخوان عاشقی از یادم رفت ! از زبانِ دلِ من ، راز کشیدن بلدی ؟ 🕯🌺
دلم بدون شما هی بهانه می‌گیرد سراغ یک غزل عاشقانه می‌گیرد همان غزل که نوشتی درون چشمانت و بعد از آن گل سرخی جوانه می‌گیرد ولم نمی‌کند آن خاطرات پر احساس که لحظه لحظه دلم را نشانه می‌گیرد هوا هوای چموشی ست روح باران هم از این هوای غریب میانه‌ می‌گیرد 🕯🌺
نفسم، تنگدلم، لب بنه بر جام لبم نفسم ده، نفست مست ترینم بکند نفسم، گوشه چشمان تو دنیای منست یک نگاه تو نفس، تارک دینم بکند نفسم، یخ زده ام، لرز مرا می بینی؟ بغلم کن، بغلت داغ ترینم بکند نفسم، دور مرو، بی نفست میمیرم عاشقم، عشق تو مجنون ترینم بکند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جمعہ ها تعطيل ، اما بوسہ بازے بيشتر فرصت دل دادن و دل را ربودن بيشتر شنبہ آید باز هر كس فكر كار است و تلاش مانده است شش روز ، تا آن بوسه هاے بيشتر...
کسی که شاهد عشق عجیب من باشد بعید نیست به فکر فریب من باشد بعید نیست نخواهد که ما به هم برسیم و گریه سهم نگاه غریب من باشد … خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشد ! حسود نیستم اما کسی به غیر خودم غلط کند که بخواهد رقیب من باشد ! به هر کسی که شبیه تو نیست بدبینم اجازه هست که عشقت نصیب من باشد ؟
👤 به جای سرزنش من به او نگاه کنید دلیل سر به هوا بودن زمین ماه است!
باران مرا به رسم رفاقت سوارکرد درپیچ وتاب خاطره دل را دچار کرد کردم گلایه از غم واز روزگارخود چشم مرا میان وجودش حصار کرد دستی کشید از سرمهرش به روی شعر با نم نمش دو چشم غزل را خمار کرد باران تمام شد و رنگین کمان عشق با دست رنگی اش دل ما را مهارکرد نمیدونم تا چه حد رو وزنه صرفا جهت مشارکت 😐
. باید برای دوست ترک دیار کرد گاهی برای زنده شدن انتحار کرد باید فقط میان من و عطر بودنت آن لحظه های دلهره را هم مهار کرد منکه بدون تو نفسم تنگ میشود "باران‌مرا به حال عجیبی دچار کرد " باران که در ترنم و طبع ترانه بود تحریر رعد، اوج صدا را نثار کرد حتما ، دوباره بعد خزان فصل عاشقی ست این جمله را برای همیشه شعار کرد وقتی تمام قصه به تو ختم‌ میشود باید که خاطرات مرا سنگسار کرد 🍁🍃
بعد از این در سکوت هستم تا شعر از عمق باورم باشد ساده تر میکنم بیانم را "شاید این شعر آخرم باشد"
کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من «آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است فاضل نظری
هر وقت پیش خاطره‌ها کم می‌آورم در لابه‌لای شعر، کمی غم می‌آورم زدم به خاطر عشقت به شیشه‌ام حالا اگر که بشکنی‌اش، کم می‌آورم با من نگو دلیل عشق چیست چون در ردش دلایل محکم می‌آورم در راه عشق، کاهلی و بس است در زیر این علم، کمرِ خم می‌آورم بی‌وفایی تو شهر را گرفت هر طور هست... دارو و مرهم می‌آورم می‌بینمت به خواب و می‌پرم تعبیرهای ناقص و مبهم می‌آورم باشد! تو سرد و خشک خداحافظی بکن من مثل ابر، بارش نم‌نم می‌آورم
هرکس به قدر وسع، خریدار یوسف است سرمایه ی شکسته دلان چیست؟ آرزوست
وقتش رسیده مثل من امروزبرداری آن قاب عکس کهنه را از کنج انباری با آستینت خاک هایش را بگیری باز بر نقطه ضعف خاطراتت دست بگذاری دستان من خاکی ست ، قدری گریه کن بانو ! دستم معطر می شود وقتی که می باری دیشب به یادت "گریه ها" را خواندم از اول اصلا کتاب شعر "فاضل" را تو هم داری ؟ دیگر نپرس از فکر من این روزها، قطعا من هم به آن چیزی می اندیشم که تو ... آری ! ترکت نخواهم کرد من با اینکه می دانم سیگار قلابی برای ترک سیگاری..
چای دم کن ... خسته ام از تلخی نسکافه ها ! چای با عطر هل و گل های قوری بهتر است ...
🌸باران مرا به حال عجیبی دچار کرد🌸 چشم مرا پر از گریه ی بی اختیار کرد یاد تو و پرسه زدن زیر آن هوا بغض فرو خورده ی من را هوار کرد یاد تمام خاطرات بر باد رفته ام ناگه مرا پیش خودم بی اعتبار کرد بی مهری تو دگر شهره شد به شهر یک شهر را سنگدلیت زارو خوار کرد عمری به هوش بودم که دل به کس ندهم شیرین زبانی تو مرا چون حمار کرد😐🤦‍♂ دور از تو و نگاه پر از فتنه بوده ام آخر دلم را تیر نگاهت شکار کرد رفتی به هر چه وفا بود پشت پا زدی اما دلم به وفای خودم افتخار کرد
گاهی کشم سری به گریبانِ خویشتن از بس دلم ز تنگی ِ دنیا گرفته است
علیه‌السلام برای ما نگاهت آفتاب است چراغان کردن دنیا ثواب است دعا کردم بیایی زیر باران دعا در زیر باران مستجاب است
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم! بدنبودای‌دوست‌گاهی‌هم تو‌دل‌می‌باختی
امروز هم بدون تو شب شد ، شبت بخیر! فردا خدا کند نشود شب بدون تو...!
خبری نیست بجز تنگی دل در اینجا خبری هست اگر پیش شما بِسْم الله
باز هم شب شد و من ماندم و تکرار غزل قلمی دست من افتاد به اصرار غزل مبحث هندسه و یک ورق کاغذ و بعد محور عشق من و چرخش پرگار غزل
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی‌ست آسمان شب بی حوصله ام طوفانی‌ست هیچ‌کس تلخی لبخند مرا درک نکرد های های دل دیوانه من پنهانی‌ست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌
امیدی بر جماعت نیست، می‌خواهم رها باشم اگر بی‌انتها هم نیستم بی‌ابتدا باشم چه می‌شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی که مدتهاست می‌خواهم فقط یک شب خدا باشم اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم خیابان‌ها پر از دلدار و معشوقان سردرگم ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی‌ریا باشم؟ کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد که بااو جای لفظ مضحک من یا تو، «ما» باشم یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن به غافلگیر کردن‌های نابش آشنا باشم دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید: «خانه را ول کن، بگو من کِی، کجا باشم؟» مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
درد داریم که این موقع شب بیداریم ورنه هر آدم سالم سر شب میخوابد..
گرچه او هرگز نمیگیرد ز حالِ ما خبر درد او هرشب خبر گیرد ز سر تا پای ما
بگو خیال تو شبها کمی به رحم آید قسم به جان عزیزت، هنوز بیدارم!