کودک کش و اهریمن و احمق هستی
بد کیش و پلید و دشمن حق هستی
این هاری صهیونیت امروزی نیست
از روز نخست شر مطلق هستی
#محمد_علی_ساکی
@abadiyesher
این رود که بر راه خود ایمان دارد
لبخند امیدی است که جریان دارد
سرچشمهی نصر است و تا پیروزی
در بیعت خود سیل خروشان دارد
#افسانه_رحیمزاده
#جمعه_نصر
@abadiyesher
آغاز نصرالله.mp3
5.13M
قسم به قرآن و به سوره فتح
قسم به خون شاه شیب الخضیب
وعده نصرت الهی اینه
نصر من الله و فتح قریب
🎤 #سیدرضا_نریمانی
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #سید_حسن_نصرالله
#️⃣ #مقاومت
#️⃣ #حماسی
❇️ #جدید
🔸 پیشنهاد دانلود
@abadiyesher
در عشقْ حسد نیست مگر بر دو مقامم
آنجا که نه من باشم و جایی که تو باشی!
#نظیری_نیشابوری💚
@abadiyesher
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پهلو به پهلو در میان دود خوابیدی
گهواره بود آیا فلسطین؟! زود خوابیدی!
در خانهای که سقفش از گلهای حاجاتِ،
چادر نماز پاک مادر بود خوابیدی
با هفتسنگ انتفاضه کودکی کردی
با اضطراب قصهی نمرود خوابیدی!
در کوچههای وحشت تاریخ چرخیدی
بازی نکردی، آه! خاکآلود خوابیدی
مرداب دنیا شوق جریان را نمیفهمد
جای تعجب نیست اگر ای رود خوابیدی!
#مارال_افشون
@abadiyesher
اگر دنیا هم آید پشتتان، ما #پنج_تن داریم
شما #سنگرشکن دارید، ما #خیبرشکن داریم
#شعر_پایداری آقای #محمد_رسولی که در نماز جمعه 13 مهرماه توسط ایشان قرائت شد:
👇👇👇👇👇👇👇👇
خداوندا خداوندا پر از داغم، پر از خشمم
به انگشت اشارت مانده است این روزها چشمم
چه کرد این داغ که این گریهها خامم نخواهد کرد
که موج اشک هم یک لحظه آرامم نخواهد کرد
غروب جمعه را تا صبح، ذکر آه میگفتیم
میان آن خبرها جاءَ نصرالله میگفتیم
به روی سینۀ ما نقشی از اندوه را کندند
به صدها بمب در یک روز، از جا کوه را کندند..
کسی را دادهایم از دست که شیرینتر از جان بود
عبایی داشت بر دوشش که الیافش ز طوفان بود
کسی که آفتاب از سایهٔ او بیخبر بودهست
چهل سال است هر روزش مهیای سفر بودهست
کسی که از همان اول چنین بودهست اقبالش
که مرگ از دست او عاصی، شهادت بود دنبالش
چنان داغیم که انگار او هر روز با ما بود
قسم بر قدس که چشمان او طوفانالاقصی بود
رفیق حاج قاسم بود و دلها در غمش خون شد
رفیق حاج قاسم بود، خار چشم صهیون شد
شبیه حاج قاسم داغ او تا انتقامش هست
شبیه حاج قاسم بیشتر از قبل، نامش هست
دگر در روزگار ما نمیآید همانندش
چگونه باورم باشد که رفت از دست لبخندش..
به فقدانش ز جان ما هوای زیستن رفتهست
نباشد باورم از بین ما سیدحسن رفتهست
ز دست ما در این مدت، چه جانهای نفیسی رفت
همین دیروز بود آری، خبر آمد رئیسی رفت
ببین یکرنگی ما را که با آن یار لبنانی
گذشت از جان خود در ضاحیه، سردار ایرانی
اگرچه رهروان رفتند، اما راه میماند
قسم بر وعدۀ قرآن که نصرالله میماند
شعاری نیست این شعر ای برادر، بارها دیدیم
شکوفایی خون را در پس آوارها دیدیم
مگر آن دشتهای غرق لاله یادمان رفته
مگر ایام جنگ هشت ساله یادمان رفته
اگرچه خون به دل داریم، اگر چه چشمها خیس است
بدان که ناامیدی، آخرین نیرنگ ابلیس است
دل خود را قوی دارید و همراه ولی باشید
خود سیدحسن گفتهست با سیدعلی باشید
خدایا از سر اخلاص میگویم، تویی شاهد
بنفسی انت یابن فاطمه، یا سیدالقائد
شما فرمودهای که این جهاد امروز بیمرز است
دفاع از جان و مال مسلمین بر مسلمین فرض است
اگر غزه، اگر صنعا، اگر بغداد و تهرانیم
همه یک پیکر واحد، همه امروز لبنانیم
خدایا شاهدی، این روزها بیتاب و دلتنگیم
پی صلحیم، در راهش ولی ناچار از جنگیم
هراسی نیست از دشمن، ز های و هوی و طغیانش
اگر او میکند آغاز، دست ماست پایانش
که ما ایمان خود را از الفبای شرف داریم
شب حمله ز سوی وحی، امر لا تَخَف داریم..
به اذنالله شد دیباچۀ نظم جدید آن شب
صدای ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ میرسید آن شب
ته این ماجرا پایان رزم رستم و دیو است
از این پس یک هدف داریم و آن قلب تلآویو است
کجایید آی بزدلها، دلیر معرکه ماییم
که ما مثل شما مخفی نمیگردیم، اینجاییم..
اگر دنیا هم آید پشتتان، ما پنج تن داریم
شما سنگرشکن دارید، ما خیبرشکن داریم
اگر موسی بیاندازد عصای معجزاتش را
به یک لحظه ببلعد اژدهای سرخ آتش را
بگو فرعون را، نعشش به روی نیل میماند
نه حق نابود خواهد شد، نه اسرائیل میماند
فلاخن دست داوود و هلاکت سهم جالوت است
شما یک سرزمین دارید ای صهیون که تابوت است
برای ما همیشه نصرت حق در دل صبر است
شما یک سرزمین دارید در دنیا و آن قبر است
بخوان تاریخ را تا بنگری پیروز خیبر کیست
برو صهیون بپرس از قبر اجدادت که حیدر کیست
به سوی مسجدالاقصی از اینجا راه میخواهیم
خدایا ما جهاد فی سبیلالله میخواهیم
خدایا جان ما را هم فدای حق کنی ای کاش
به دریای شهیدانت مرا ملحق کنی ای کاش
که در آغاز و در انجام چون سیدحسن باشیم
نه فکر سر، نه فکر تن، نه در فکر کفن باشیم
دوباره در دلم دارم هوای دیدن او را
نمیدانم چگونه یافتند آخر تن او را
ولی از ماجرای پیکر جدش خبر دارم
چگونه از غم پیراهن او دست بردارم...
#محمد_رسولی
@abadiyesher
.
♨️ واکنش مخاطبان شبکه الجزیره به خطبههای آیت الله خامنهای چگونه بوده است؟
🔹 «خداوند کسانی که ما را شستشوی مغزی داده و ایران را دشمن ما جلوه دادند لعنت کند، یک میلیون درجه نظرم در مورد ایران تغییر کرد»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زحمت چه میکشی پی درمان ما طبیب؟!
ما بِه نمیشویم و تو بدنام میشوی.....
#مهدی_فلاح
مدّتی هست دلم تنگِ نگاهت شده است
کودکِ خاطرهام چشمبهراهت شده است
تو همان شاهِ امیدی که به شطرنجِ قرار
قلبِ عاشق شدهام عضوِ سپاهت شده است
دلِ من مثلِ همان عاشقِ اشعارِ قديم
بستهٔ سلسلهٔ زلفِ سیاهت شده است
برکهٔ کوچکِ قلبم وسطِ ظلمتِ شهر
نظری کرده و دلبستهٔ ماهت شده است
دلِ من مثلِ گدا، چهرهٔ زیبای تو شاه
این گدا را تو ببین عاشقِ شاهت شده است
جانِ من در هوسِ وصلِ زلیخای لبت
یوسفی هست که زندانیِ چاهت شده است
طفلِ عشقم که در اين پهنهٔ هستی تنهاست
آرزومند به آغوش و پناهت شده است
تا ابد نالهٔ بیچارگیاش بر پا باد
هر که با هر غرضی باعثِ آهت شده است
حاجتی نیست به غیر از تو و دیدارِ خودت
دلِ بیدل شدهام خاطرخواهت شده است.
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
سوی چشمان مرا برق نگاهش برده
قلب پیوندی من خسته شده آزرده
هی دم از رفتن خود میزد و با گریه شبی
فکر کردم که شده شاعر مادرمرده
رفت همچون شب پرسوز زمستان آخر
پشتپایش همهی خانه شده افسرده
برف سنگین دی آن روز که آمد دیدم
عشق قندیل زده سخت ترکها خورده
آنقدر ضجه زدم شهر به دادم برسد
نیست همراه و شدم چون گل یخ پژمرده
شده حالا همه جا حرف من و عطسه و صبر
وای بر عاشق بیچاره که سرماخورده
#پریسامصلح
@abadiyesher
جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد، عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذرهبین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها، بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست، تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد
#محمد_حسین_ملکیان
@abadiyesher
ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺳﯿﺎﻫﻢ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻋﯿﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺗﻠﺦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﺷﺎﻩ ﺷﻄﺮﻧﺠﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ ﺳﺨﺖ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﭙﺎﻫﻢ ﺭﺍ
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻬﻠﻮﻟﻢ ﮐﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﻢ ﺭﺍ
ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺍﻣّﺎ ﻧﻪ
ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮐﺲ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺁﻫﻢ ﺭﺍ
ﻣﺜﻞ ﭘﻠﻨﮕﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ
ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺮﺩﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﻫﻢ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻓﺼﻞ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺳﺮﺩ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭘﺎﯼ ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ ﮐﺞ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﺍﻫﻢ ﺭﺍ
#ﻋﻠﯽ_ﻧﯿﮑﺠﻮ
@abadiyesher
باید این دیوانگی یک بار دیگر جان بگیرد
آنقدر در کوچه میمانم، هوا باران بگیرد
نی به غیر از اشک چیزی در بساطش نیست وقتی
دختر زیبای خان را چشم یک چوپان بگیرد
مثل من هرگز کسی در بند بازویت نبوده
که سُراغ از دستهای سرد زندانبان بگیرد
لااقل نگذار وقت رفتنت از خاطراتم
غیر دستانم کسی روی سرت قرآن بگیرد
امتحان زندگی هی سخت تر شد، شاید امشب
امتحان مرگ را پیک اَجل آسان بگیرد
#ابراهیم_جویباری
@abadiyesher
ز نامردان علاج درد خود جُستن بدان مانَد
که خار از پا برون آرَد کسی با نیش عقربها!
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
یک عالمه رنگ با خودش آورده
از شهر فرنگ با خودش آورده
انگور و انار و سیب و خرمالو را
پاییز قشنگ با خودش آورده
#صفيهقومنجانی
@abadiyesher
سوی چشمان مرا برق نگاهش برده
قلب پیوندی من خسته شده آزرده
هی دم از رفتن خود میزد و با گریه شبی
فکر کردم که شده شاعر مادرمرده
رفت همچون شب پرسوز زمستان آخر
پشتپایش همهی خانه شده افسرده
برف سنگین دی آن روز که آمد دیدم
عشق قندیل زده سخت ترکها خورده
آنقدر ضجه زدم شهر به دادم برسد
نیست همراه و شدم چون گل یخ پژمرده
شده حالا همه جا حرف من و عطسه و صبر
وای بر عاشق بیچاره که سرماخورده
#پریسامصلح
@abadiyesher
به نمکگیریِ این خلقِ پر از حیله مکوش
که نمک خورده نمکدانِ تو را میشکند
#شهرام_علیزاده
@abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
چشم بندی گر ز نامحرم ، دگر محرم شوی...
چشم ناپاک ای برادر لایق دیدار نیست...
"عاصی"
😔😔😔
من به اندازه دنیای شما غم دارم
چون تو او را کم و من نیز تو را کم دارم
بارها کشتهام او را و دلم سرد نشد
بس که احساس حسادت به رقیبم دارم
کاش با قید وثیقه برهم از غم تو
سند سربی ششدانگ جهنم دارم
کیست تا مرثیه خواند به دل مردهی من
این چه دردی است خدا کین همه ماتم دارم
و دقیقا به خلاف صفحات تقویم
چند سالی است که هر ماه محرم دارم
فکر کن هر دو ما مشترکاً هم دردیم
چون تو او را کم و من نیز تو را کم دارم
#اسماعیل_محمدی
@abadiyesher
به تو تقدیم ای عشقی که زخمت زخم کاری بود
و بعد از سالها هر شب برایم یادگاری بود
به تو تقدیم این شعر پر از احساس تنهایی
همین حسّی که میدانی مساوی با خماری بود
اگر از حال من میپرسی آرام است احوالم
فقط در خاطرت باشد میان ما قراری بود
نمیدانم که یادت هست میبستم نگاهت را
برایت شعر میخواندم برایم افتخاری بود
به چشم تلخ قاجاریت و احساس خودم سوگند
بدون بوسهات هر شب مرور احتضاری بود
نمی دانم چه نفرینی به جان عشق ما افتاد
به چشم شور بد لعنت که آخر نابکاری بود
هزاران بار میمردم که تا هر شب غزل باشم
به بیتا بیت هر شعری که شرحش سوگواری بود
و اکنون این منم تنها غزل نخ میکنم هر شب
همان ماهی کوچک که دچارت روزگاری بود
تو رفتی ماندهام اینجا به یادت شعر میبافم
ولی هرگز نفهمیدم چرا رفتی..چه کاری بود..؟
#على_نياكوئى_لنگرودى
@abadiyesher
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که من هم دل زمهرت بر کنم تا فرصتی دارم
#ارفع_کاشانی
@abadiyesher
هدایت شده از اشعار ناهید خلفیان
40.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"ولی از تو انتظار نمی رفت..."
از دستش ندید 👌🙂
#شعر_خوانی
#علیرضا_نور_علیپور
قلّاب گشتهام که بگیرم ز دامنت
قدِّ خمیده زیرِ گُنَه نیز نعمت است
#عاصی_خراسانی
@abadiyesher
تو را چون شبنمی در جان گلها دوستت دارم
تو از من دست خواهی شست اما دوستت دارم
شبیه قصه های کودکی میخواهمت امروز
اگر از من بپرسی چند؟ ده تا دوستت دارم
تو در تقویم دنبال شب دل دادنم هستی
من اما از طلوع صبح دنیا دوستت دارم
میان موج های زندگی سر میرسی ناگاه
تو را ای تخته چوبی بین دریا! دوستت دارم
شبیه لحظهای که بعد چندین سال یکدختر
برای بار اول گفت: 'بابا!' دوستت دارم
اگر خوابی اگر وهمی اگر تنها خیالی، پس
چرا من بیشتر از هرچه رویا دوستت دارم؟
میان خاک پنهان کرده بودم عشق را اما
شده هربیت در شعرم شکوفا دوستت دارم
#امیرحسین_پورعزیز
@abadiyesher
تا نلرزد بیش از این از درد غربت شانهها
نورباران شد شب تنهایی پروانهها
پاسخی محکم بده تا شر بخوابد زودتر!
صحبت از زنجیر باید کرد با دیوانهها
گوش کن! الله اکبر میوزد در شهر و ده
گوش کن! فریاد شادی میرسد از خانهها
بذر غیرت کاشتیم و خاک حاصلخیز بود
معجزه گل داد جای هر کدام از دانهها
مطمئن، در سجدهٔ شکر: آشنایان، دوستان
مضطرب، در وحشت از فردایشان: بیگانهها
با کدامین واژه باید فتح را تعبیر کرد؟
در قیاس قصهٔ ما کوچکاند افسانهها
#فاطمه_عارفنژاد
#وعده_صادق
@abadiyesher
حضور عقربه حس میشد، زمان اگرچه تعلل داشت
اگرچه درد سخن می گفت،سکوت شوق تکامل داشت
جهان خواب زمستانی،به فکر زخم فرو میرفت
ولی بهانه روییدن هنوز در سر خود گل داشت
نسیم آمد و بغض آلود درون حوض تنش را شست
چقدر سرخی بکری بود،چقدر رنگ به کاکل داشت
نسیم از تو سخن می گفت، از این که چشم تو روشن بود
از اینکه خاطر آرامت، چقدر عطر گلایل داشت
اگرچه حاجت خود را تو،گرفته بودی و میرفتی
عقیق روی زمین اما هنوز دست توسل داشت
چقدر دغدغه ی غزه درون خانه قدم می زد
چقدر بغض تو سنگین بود،چقدر شانه تحمل داشت
نرفته بودی و میرفتی که عشق پشت سرت باشد
که با وجود تو این لشکر همیشه پیش قراول داشت
نرفته بودی و میرفتی که قدس مقصد آخر بود
که جسم خسته ی تو بر خاک ،هنوز روح توکل داشت
مسیح خواست که برخیزیم به قصد موعظهای تازه
اگرچه لحن یهودا نیز،هنوز مستی الکل داشت
به اعتبار تو پر کردیم، خشاب خشم و تلافی را
که قلب مردم آزادی به سمت فتح تمایل داشت
#عاطفه_سادات_موسوی
#نصرمن_الله_وفتح_قریب
#طریق_القدس
#شهید_مقاومت
@abadiyesher