درد را انکار نه! باید که پنهانش کنم
صورت غمناک را یک جور خندانش کنم
آخرش پاییز در پستوی قلبم خانه کرد
ماندهام تا با چه ترفندی بهارانش کنم
دل اگر تاریک شد، ای چلچراغ عاشقی!
با نگاه روشنت باید چراغانش کنم
قلب سرکش در سرش دارد هوای کافری
میبرم اسم تو را... شاید مسلمانش کنم
بوسهء یک عمر را از تو طلبکارم، بگو-
میتوانم یکشبه ای دوست! جبرانش کنم؟
خواندهای در گوش قلبم: "قل هو الله احد"
تا زبان شعر را گویا به قرآنش کنم
#راجی
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد ...
#فاضل_نظری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
ز تمام بوٖدنی ها "تو" همین از آن من باش
کـه بـه غـیـر با "تو" بـودن دلـم آرزو ندارد
━━━━💠🌸💠━━━━
#حسین_منزوی
دیوانه شدم فکر نکن مست شرابم
دائم تو نزن زخم بر این جسم کبابم
در دل به خدا غصه فراوان ز تو دارم
افزون تو نکن غصه ام و رنج و عذابم
من خانه بدوشم تو چه بیهوده بکوشی
حالا که کنی دربه در و خانه خرابم
دریای پر از موجی و تو رحم نداری
ترسم ز تو چون بر لب آبت چو حبابم
در سن جوانی شده خم قامت زارم
من پیر تو گشتم به دل فصل شبابم
هر بار که گفتم به دلت میل که داری ؟
دادی تو به اخمی همهٔ عمر جوابم
شیرم که ز عشقت همهٔ قدرتم افتاد
موشی شدم و صید به چنگال عقابم
دیوانه ایم من که به یاد تو نشستم !!
یادت چو سراب است و به دنبال سراب
گوش کن دارم صدایت می کنم
باز دارم دل فدایت می کنم
باز داری بوسه باران می کنی
صبر کن دارم دعایت می کنم
خواهم از آن خالق هفت آسمان
خواب باشی تا صدایت می کنم
پر زدم در کوی عشقت بی هوا
شب که تنهايم هوایت می کنم
خسته ام از این همه هجران ولی
تا تو هستی دل به پایت می کنم
قصه ی عشق مرا نشنیده ای؟
گوش کن دارم روایت می کنم
ای مه و خورشید ای دنیای من
آفرين دارم ثنایت می کنم
من که قابل نیستم باشم فدا
این غزل ها را فدایت می کنم
🍃🌹🍃☘
∩_∩
(„• ֊ •„)♡
━━∪∪━━❤️
🌱🖇
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
#حامد_عسکری
فواره وار سر به هوایی و سر به زیر
چون تلخی شراب دل آزار و دل پذیر!
#فاضل_نظری
آبادی شعر 🇵🇸
ما اهل تعهدیم و پابند دلیم خاکی صفت و در پی پیوند دلیم از گوشه ی بام ما پریدی به درک! ما تابع دستور
رفتی به سلامت... نه عزیزم، به درک
بر صورت صخره می زند موج ، محک
آویخته گر الک... پی طغیان است
سدی که نشسته بر تنش نقش ترک...
#محمدجواد_منوچهری
#طلب_بوسه_زمن_کن_که_لبت_را_بخورم💋😋
لب که نه ، آمده ام کل تنت را بخورم😋🙊
#الف_راد
😋🙊🙊🙊
مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط
خستگی های من و چای کسی هست که نیست
احسان کمال
به هوای تو تمنا شده ام می دانی
گم شدم در تو و پیدا شده ام می دانی
مثل تقویم ورق خورده و باطل شده ام
غرق دیروزم و فردا شده ام می دانی
بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب
چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی
مثل یک شهر که در آتش اسکندر سوخت
در بیابان دلم جا شده ام می دانی
من هنوز از همه ی شهر شکایت دارم
بین این قوم چه تنها شده ام می دانی
چشم در چشم و لبت را به لبم میدوزی
آتش عشق چنین یکسره می افزوزی
گفته بودند به چشمان تو کم خیره شوم
گر به تورت بخورم نیمه شبی، یکروزی
حس چشم تو قشنگ است جنون انگیزست
پر طلسمات و پر از عاطفه مرموزی
درک در مکتب عشاق فقط مردودی است
چونکه تدریس بود مبحث عشق آموزی
هرکه در عرصه عشق تو شبی نرد انداخت
جفت شش هم که بیارد نکند پیروزی
آهوی چشم تو برده است فقط صبر و قرار
مثل آن پرتو ماهی که بگیرد یوزی
بازی عشق دو سر باخت بوَد غره مشو
دل که از ما ببری تازه خودت میسوزی
#علی_مظفر💐💐💐
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
#فاضل_نظری
درد یعنی من تو را از ماه ڪمتر دیده ام
ماه هم گاهی تمامش را هویدا میڪند...
#لاادری
در کنج دلم، محبت و کینه یکی است
دیوار شب سیاه و آیینه یکی است
چون هست کسیکه با لبش خنده کنم
پس شنبه و یکشنبه و آدینه یکی است
#علی_مظفر
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه میسازد
مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه میسازد
مپرس از من چرا در پیلهی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هر جا مینشیند لانه میسازد
مگو شرط دوام دوستی دوریست٬ باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چشم من در پی تو قافیه اش باران است
دل بی صاحب من از غم تو ویران است
جگرم سوخت تو را با کس دیگر دیدم
مثل آن آتش سرخی که سر قلیان است
نشدی سهم من، این داغ مرا آتش زد
عالمی از جگر سوخته ام حیران است
شومی بخت مرا باش که َحتی بی تو
اجلم نیز در این غائله سرگردان است
من پر از هق هق تلخم که خدا هم حتی
بر دل ساده و مظلومهء من گریان است...
در حضور عشق پژمردن؟ نمی بخشم تو را
بر دل افتاده بر خوردن؟ نمی بخشم تو را
پیش خلقی باختم از عمد تا شادت کنم
بُردی اما بهر این بُردن نمی بخشم تو را
آنچنان از چشم من افتاده ای نا مهربان
روز و شب هم با قسم خوردن نمی بخشم تورا
باعث رنجیدنم یک عمر بودی مرحبا
با شبی قرآن به سر بردن نمی بخشم تو را
گر خدا می بخشدت باشد، شبیهش نیستم!
گفته ام تا لحظه ی مردن نمی بخشم تو را
خورشید چشم روشنت را دوست دارم
دل دادن و دل بستنت را دوست دارم
مرداد آغوشت برایم زندگانیست
اردیبهشت دامنت را دوست دارم
در سايه ی پيراهنت، گل جان گرفته
عطر گل پيراهنت را دوست دارم
وقتی که برمیگردم از یک روز دشوار
در خانه پیدا کردنت را دوست دارم
"من را در آغوشت بگير"، اين جمله ات را
"من را رها کن" گفتنت را دوست دارم
بعد از هزاران روز، یک شب هم جدایی
یک شب جدا افتادنت را دوست دارم
لکنت گرفتم تا تو را دیدم کنارم
گفتم سلام اما سلامم، #هفت_سین داشت...!
#حسین_میرقاسمی