eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
به هوای تو تمنا شده ام می دانی گم شدم در تو و پیدا شده ام می دانی مثل تقویم ورق خورده و باطل شده ام غرق دیروزم و فردا شده ام می دانی بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی مثل یک شهر که در آتش اسکندر سوخت در بیابان دلم جا شده ام می دانی من هنوز از همه ی شهر شکایت دارم بین این قوم چه تنها شده ام می دانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
‌تو تنها می‌توانی آخرین درمان من باشی و بی‌شک دیگران بیهوده می‌جویند تسکینم ... ! 🌹🌹🌹
ﺑﺮﺧﯿﺰ ﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﺎ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺗﺎﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﮐﺎﯾﻦ ﭼﺮﺥ ﺳﺘﯿﺰﻩ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﮔﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻧﺪﻫﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾم خیام ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
باید بدوی به هر کجا شد بروی باید بپری از پی هدهد بروی اینگونه برو بیای بیخود کافیست آنگونه به خود بیا که از خود بروی
طلبکارم بدهکاری بیاور آن لبان را حسابت با ،،یَزیدُ الشّاعران اِلّا خَسٰارا،،
زبانت را نشانم ده خیالم می‌شود لالی عجب چشمان زیبایی مرا بد می‌کند حالی سوالی می‌کنی از من سراسر شوق اندیشه جوابت میدهم اما بنحوی بحث اجمالی وسط آمد صدایت عطسه کردی بعدِ آن سرفه دلم لرزید ای وایم بپوشان گیس با شالی تو خندیدی به احوالم که بیتابم ولی باشد مرض را رد بکن این خنده ها دارد چه اشکالی اگر جویا شوم حالت تو فکر بد نکن جانم فقط خواهم بدانم تا که نرمالی و یا عالی ملاقاتت کنم با دسته گل کمپوت گیلاسی به یاد بچگی هامان بگویی دوستم دالی خجالت میکشی بازم تو ای بانوی خوش نازم همین حالت که پیدا میشود لپ ها زند چالی مرا دیوانه کردی نقطه ضعفی پیش چشمانت هویدا کرده ام باشد،چو خوش رویی و اقبالی فقط بازی نکن با چشم و گیسویت که میگویم چه بانویی چه زیبایی تو هم کردی چه جنجالی
* باز هم آن بی وفا قلب مرا دزدید و رفت بر همه دلبستگی های دلم خندید و رفت با تمام خاطرات تلخ و شیرین باز هم بر سر عهدش نماند و عشق را بوسید و رفت وقت رفتن باز با فن بيانم خواستم یک غزل گویم برایش، لیک او نشنید و رفت ساغر شعرم سپردم دست ساقی تا شبی مست و مدهوشش نماید، از می ام نوشید و رفت خواستم با او بگويم از غم و تنهایی ام همچو اشکی از دو چشم عاشقم غلطید و رفت از چه رو بغض و غرور و قلب من با هم شکست؟ این سوال بی جوابم را دلم پرسید و رفت عاقبت با طعنه ای آن سنگدل ، آن بی وفا خاک غم بر آرزوهای دلم پاشید و رفت مانده ام آن شب چرا از عشق پاک من گذشت شاید او در دل کسی را بهتر از من ديد و رفت
تو را اے بهترینِ بهترینها دوستت دارم تو را مثلِ هوا ، مانندِ دریا دوستت دارم اگر هر ڪس میانِ سینه اش صد عشق پنهان است عزیزم من تو را تنهاے تنها دوستت دارم شده سرتاسرِ قلبم پر از مهرِ وجودِ تو وَ من زیباترین عشقِ مسیحا دوستت دارم نگاهِ مهربانت برده از سر عقل و هوشم را شدم دیوانه و در عمقِ رویا دوستت دارم صدایم ڪن صدایت مملو از احساسِ آزادیست ڪه با یک قلبِ پر مهر و شڪیبا دوستت دارم
دیوانه شدم فکر نکن مست شرابم دائم تو نزن زخم بر این جسم کبابم در دل به خدا غصه فراوان ز تو دارم افزون تو نکن غصه ام و رنج و عذابم من خانه بدوشم تو چه بیهوده بکوشی حالا که کنی دربه در و خانه خرابم دریای پر از موجی و تو رحم نداری ترسم ز تو چون بر لب آبت چو حبابم در سن جوانی شده خم قامت زارم من پیر تو گشتم به دل فصل شبابم هر بار که گفتم به دلت میل که داری ؟ دادی تو به اخمی همهٔ عمر جوابم شیرم که ز عشقت همهٔ قدرتم افتاد موشی شدم و صید به چنگال عقابم دیوانه ایم من که به یاد تو نشستم !! یادت چو سراب است و به دنبال سراب ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
آزرده‌دل از کوی تو رفتیم و نگفتی . . . کی بود؟ کجار رفت؟ چرا بود و چرا نیست!
با نُدبه ی مــٰا نیامَدی، حَرفی نیسـت یک جمعه تـو گریه کن که ما برگردیم
عَجِّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه، هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد... 🌱
بعد از این لطفی ندارد حکمرانی بر دلم شهرِ ویران گشته فرماندار می خواهد چه کار 
🌱🖇 گاهی میان مردم، در ازدحام شهر غیر از تو، هر چه هست فراموش می کنم!
خوشا به حال دل بی شکیب بعضی ها هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها نمی رود ز سر این پرنده ی قفسی خیال بال و پر دلفریب بعضی ها قنوت وتر ... سحر ... در جوار «شش گوشه» طبیب حاذق درد غریب بعضی ها! نصیب همچو منی؛ مهر تربت و حسرت! برات کرب و بلا، هی نصیب بعضی ها ... دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن به حق حرمت امن یجیب بعضی ها به همنشینی پاکان کربلا رفته گرفته چادر من، بوی سیب بعضی ها
هر بار شعر نابی اگر بر دلی نشست باید دعا کنیم که "بیچاره شاعرش"...
در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم پشت و روی سكه‌ی من هر دو يک تصوير داشت
دستم به شنبه های خیالت نمی رسد مشغول عصر جمعه دلتنگی توام
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم... فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند بگو که من دل خونی ازین لقب دارم و بی تو این همه شعری که هیچ می ارزند و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم تو چند ساله شدی؟! آه! چند ساله شدم؟ کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟ بیا و این دم آخر کنار چشمم باش مباد بی تو بمیرم ... چقدر تب دارم !
جمعه ها،بغض من انگارگلو گیرتراست فکروذهنم،به تووچشم تو درگیرتراست مثل هرجمعه دلم حس عجیبےدارد حس دیدارتواین جمعه کمےبیشتراست السلام علیک یا صاحب الزمان اللهم عجل لولیک الفرج
  ‌ مثلا شب بشود تا تو بیایی به برم.. الکی چشم ببندم تو بشی همنفسم! الکی فک کنی خوابمو و من غرق توام! زیر چشمی بشوم خیره و من دم نزنم! واقعی چشم کنم بازو شوی دربه درم! بشوی ذوق زده؛خنده کنان در بروم! بزنی پشت سرم بابت این شیطنتم.! الکی بغض کنم ،تا تو بیایی بغلم! دست اخر همه چی رو شود و ذوق کنم! تو بگی ماهک من ، عاشقتم تاج سرم.
تلخی گفتار بر من زندگی را تلخ داشت لب زحرف تلخ شستم غوطه درشکرزدم
گفتم بگویم " دوستش دارم " ، نشد رنگم پرید و زیرِ لب گفتم: " سلام "... 🙈😅✋
دلم هوای تو کرده،هوای آمدنت تمام عمر نشستم به پای آمدنت چقدر وعده ی وصل تو را به دل بدهم چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت نیامدی و دل من شکست ای مولا چه نذر ها که نکردم برای آمدنت 🌷الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
باز هم آدینه و دلتنگی و باران گرفت باز هم تنگ غروب و درد بی درمان گرفت باز هم حالم پریشان شد در این تنگ غروب باز هم چشمان خیسم از نگاهت جان گرفت ❤️