eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ویرانه ها را خوب میفهمم استادِ ماندن زیرِ آوارم لبخند بر لب میزنم اما،دردِ وخیمی در سرم دارم
ویرانه بوی دوست اگر می‌ دهد بگو من راضی‌ام به گوشه ویرانه زیستن
عید قربان است و من میخواهم قربانی لبخند های تو باشم🥰 به قربانت روم قربانی نمیخواهی؟!
کاش‌ منم زن داشتم بعد مۍ‌خواستیم ‌‌ ‌ ‌ بریم عروسۍ بهش می‌گفتم، خوش ‌‌‌‌‌ ندارم ‌سرخآب سفیدابت زیاد باشهـ حاج‌خانم. ا‌ونم غیرتش گل مۍڪرد و می‌گفتـ؛ شمام خیلۍ اتو کشیدھ و خوشتیپ نباش حاج آقا .. !' :)) ⟮ محمدهادۍفرج‌اللهی ⟯
باید شبیه مردم هم عصر خود شوم صورتگر نقاب چه داری، برای من ...
لب های تو با شعر عجین است عجیب است! ما پسته ندیدیم شکر داشته باشد...
مثل یک کلبه ی ویرانه پـر از آوارم دوستت کاش نمی داشتم اما دارم
💞 دوسـ♥ــت داشتنت تمام نمیشود... با هرنفس درون من متولد میشوی💞 💗 ❤💚❤
مطمئنم عکس من را بوسه باران کرده ای؛ از خدا پنهان نبود، از من چه پنهان کرده ای؟؟ 😳😳😉
باد مى آيد و من دست و دلم مى لرزد زلف اگر ريخت به هم شانه نبايد بشود💇 لحظه اى خنده اى و لحظه ى ديگر اخمى آدم از دست تو ديوانه نبايد بشود؟!😍
یک عُمر پریشانِ همان یک نِگهت شُد این "دربه در خِیر ندیده" ، دلِ رسوا...
شب است و خواب به چشمم نمیرود، آری دلم گرفته برایت، هنوز بیداری...؟ بدا بحال دلی كه هنوز عاشق توست خوشا بحال كسی كه تو دوستش داری
مثل آن عکس که ازطاقچه افتاد شکست قلبم از رنجِ جدایے تو جان‌داد شکست 💔 عطرِ موهای تو از ناحیه‌ی عشق وزید کمرم را نفسِ گرم همین باد شکست 💔 او که یک روز به من درس وفاداری داد رفت و اینگونه مرا درغمِ استاد شکست 💔 باز در بند همان خنده به دام افتادم پای من در گذر حمله‌ی صیاد شکست 💔 تا از این شهرِ مه‌آلود گذشتے رفتے ناله در سینه‌ی این فاجعه‌آباد شکست 💔 بعد از اینها تو بگو من به چه دلخوش باشم؟ قول، پیمان و وفا ؟ هر چه که رخ داد شکست 💔
چقدر حس قشنگی به بودنت دارم مرور میکنمش هر شبی که بیدارم و من دقایق شیرین با تو بودن را👌 قسم به حس لطیفت که دوست میدارم😊
بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها و لبت منبع الهام غزل پاشی ها  با نگاهت همه زندگی ام بر هم ریخت عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها  ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده که عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها  بنشین چای بریزم که کمی مست شویم  دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها   آرزویم فقط این است بگویم سر صبح عصر هم منتظر آمدنم باشی ها !
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 هرچند بی‌تو هيچِ محض و با تو بسیارم شك می‌كنم گاهی به این که "دوستت دارم"! امشب شکُفته در نگاهم حُسنِ یوسف باز شايد كه من ديوانه‌یی از وَهم سرشارم من مؤمنی میخانه‌ بر دوشم، چه می‌دانم دل را دَمِ رفتن، به لبخندِ کِه بسپارم؟ باران گرفته، وه! چه رقصِ گريه‌آميزی! باران هم امشب بی‌تو می‌كوشد به آزارم همسُفره‌ام با دشمنانِ خونی‌ام؛ با عشق با زندگی که می‌بَرد تا مرگ ناچارم چون اشک‌های ماهیانم، در دلِ دریا من کیستم؟ شاید دری...، اما نه! دیوارم دستم می‌اندازند بی تو این خیابان‌ها نه قصدی و نه مقصدی...، تقدیرِ پرگارم بی واژه‌ام، ای شعر! ای عطرِ فراموشی! خالی‌ست آغوشم، بیا امشب به دیدارم اين روزها حتی خودم را هم نمی‌بينم اين روزها، اين روزها خيلی گرفتارم... 🌿 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
از لبت گفتم و انگار کمی بی ادبی ست شعر را خدمت لقمان ببرم شیرین است زندگی بی تو محال است ! محال است ! محال !! عمر را با تو به پایان ببرم شیرین است
کنج لب‌هایت برای بوسه چیدن عالی است طعم شیرین لبانت را چشیدن عالی است لمس چال چانه‌ات با پشت ناخن گاه گاه نازکردن، بعد از آن نازت کشیدن عالی است... زیرگوشم باز می‌پیچد صدای مست تو بازتاب کوکِ آوایت شنیدن عالی است عطر گیسوی تو در جان و دلم پیچیده است دست در ابریشم مویت کشیدن عالی است کُـنـج گرم ونرم آغوش تو هرشب تا سحر گُـر گرفتن، گپ زدن یا آرمیدن عالی است از فرازچین و واچین دو تا بازوی تو نرم نرمک با نوک دندان گَزیدن عالی است! یاد بیدادی که چشمت دم‌به‌دم بر باد داد بعد عمری درغزل‌ها آفریدن عالی است... 💋
•°🌸|• پيداست آرزوی تو در چشم‌های ما پشت غرور و گریه بی های‌های ما راز گذشته را به رقیبان من مگو وقتی شنیده‌اند خود از ماجرای ما ای غم تو را سپاس که بی هيچ منتی چون سايه آمدی همه جا پا به پای ما يک عمر دل به وصل تو بستیم و همچنان غیر از فراق، عشق ندارد برای ما
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست این چشم جهان بین مرا در همه عالم جز بر سر کویت تماشای دگر نیست
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست غرق رویای خودش ، پشت همین پنجره ها شاعری محو تماشای کسی هست که نیست در خیالم وسط شعر کسی هست که هست شعر ، آبستن رویای کسی هست که نیست کوچه در کوچه به دستان تو عادت می کرد شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط خستگی های من و چای کسی هست که نیست زیر باران ، دو نفر ،کوچه ،به هم خیره شدن مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست ...
از حاصل عمرِ به هدر رفته ام ای دوست ناراضی ام اما گله ایی از تو ندارم! ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار تا دستِ خداحافظی اش را بفشارم!
گوش دل میشنود آنچه که در دل باشد عشق را زمزمه کافیست، به آواز مگو
آواز عاشقانه ى ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست ديگر دلم هواى سرودن نمى کند تنها بهانه ى دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گريه هاى عقده گشا در گلو شکست اى داد، کس به داغ دل باغ دل نداد اى واى، هاى هاى عزا در گلو شکست آن روزهاى خوب که ديديم، خواب بود خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست "بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت "آيا" ز ياد رفت و "چرا" در گلو شکست فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست تا آمدم که با تو خداحافظي کنم بغضم امان نداد و خدا در گلو شکست
تا شرابِ عشق از جامِ ازل ڪردیم نوش تا ابد هرگز نخواهیم آمد از مستی به هوش