eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5834625076326041876.mp3
1.9M
‍ . پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست   انفرادی شده سلول به سلول تنم خود من در خود من در خود من زندانی ست   شعر آنی ست که دور لب تو می گردد شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست   دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست ! دست های تو کجایند که آزاد شوم؟ هیچ جایی به جز آنجا كه تو هستي جا نیست   ابرها طرحی از احوال مرا می سازند که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست     شعر آنی ست که دور لب تو می گردد شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست   دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست
هر شب دوست داشتنت شکل دیگری ست یک شب میانِ غزل واژه می‌شود یک شب میانِ گریه بغل یک شب میانِ خنده سکوت ... 💟
می‌شود طعم لبت را بدهی تا بچشم به فدای تو بشم ناز تورا هي بکشم می‌شود گرمی آغوش تورا حس بکنم می‌شود عشق ودلم باشی و مال تو بشم؟
لبخند بزن تازه کنی بغض بنان را بخرام برآشفته کنی فرشچیان را تلفیق «سپید» و «غزل» و «پست مدرنی» انگشت به لب کرده، لبت منتقدان را معراج من این بس که در این کوچهٔ بن‌بست یک جرعه تنفس بکنم چادرتان را دلتنگی حزن‌آور یک کهنه سه‌تارم برگیر و برآشوب و بزن «جامه‌دران» را ای کاش در این دهکدهٔ پیر بسوزند هرچه سفر و کوله و راه و چمدان را شاید تو بیایی و لبت شربت گیلاس پایان بدهد این تب و تاب، این هذیان را قاموس غزل‌های منی بی‌ برو برگرد نگذار کسی بو ببرد این جَرَیان را | | ♥
🌹 🌿 من که با جام لبِ "لب به لبت" لب به لبم دائمُ الخَمرترین آدمِ غرق طَرَبم رخصت از شعرِ نگاه تو بگیرد طبعم جلوی "حضرت چشمت" چقدَر با ادبم "واجِبُ العشقی" و من مومن چشمان توام گر چه در دینِ نگاهت عملی مُستَحَبَم کورکورانه ندیدم همه شب خواب تو را برقِ چشم تو چراغ است ، به رویای شبم پیش تو فاصله ای نیست ، میان من و ماه "سالِ نوری" شده تبدیل ، به "نصفِ وَجَبم" چند صد بوسه بدهکارِ منی ، یادت هست ؟! شعر گفتم به هوای لبت ... این هم طلبم لب تو داغ ترین جای زمین است انگار یَخ بریزید ، به رویای خیالی لبم
🌹 🌿 من که با جام لبِ "لب به لبت" لب به لبم دائمُ الخَمرترین آدمِ غرق طَرَبم رخصت از شعرِ نگاه تو بگیرد طبعم جلوی "حضرت چشمت" چقدَر با ادبم "واجِبُ العشقی" و من مومن چشمان توام گر چه در دینِ نگاهت عملی مُستَحَبَم کورکورانه ندیدم همه شب خواب تو را برقِ چشم تو چراغ است ، به رویای شبم پیش تو فاصله ای نیست ، میان من و ماه "سالِ نوری" شده تبدیل ، به "نصفِ وَجَبم" چند صد بوسه بدهکارِ منی ، یادت هست ؟! شعر گفتم به هوای لبت ... این هم طلبم لب تو داغ ترین جای زمین است انگار یَخ بریزید ، به رویای خیالی لبم
از خدا پنهان نبود و از تو پنهان مے ڪنم بعدِ" دل بستن به تو" پیدا نڪردم ‌‌قبله را... 👤 ؟😉 ♥️
ای لبت از استکان چایی ام لب سوزتر راز چشمان تو از کار خدا مرموزتر بخت من از لخت موهای سیاهت تیره تر پوستت از روزهای روشنم هم روزتر آهم از طرز نگاه و حرف هایت سردتر هرچه عشقت شعله اش کم، عشق من افروزتر مادرت می گوید از من دورباشی؟! خود بگو من به تو عاشق ترم یا مادرت دلسوزتر؟ جمع شاعرها مرا استاد میخوانند و من در کلاس عشق تو از بچّه نوآموزتر...! | | ♥
••° دوست داشتنت کار  ساده ای نیست؛ وا گذارش کن به من  روسفیدت خواهم کرد...! ♥️
آنکه این آب طراوت به گلستان تو داد صبح را «شیربهای» لب😊😊 خندان تو داد ـ
به کدام کیش و آیین؟ به کدام مذهب و دین؟ ببری قرارِ دل را، به سراغِ دل نیایی .
همین که می‌زنی‌اش ، مثل بید می‌لرزم کلیدِ کنتور برق است یا که لبخند است ؟!
آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم چند وقتی ست به ایوان نجف سر نزدم بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه عرب! بيشتر از همه آماده ي مهمان شدنم آن که از کفر در آورد مرا مِهر تو بود همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم از چه امروز نیفتم به قدومت، وقتی... ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم 🍃🌸🍃    
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... با نام بلند او نوشتیم از زلفِ کمند او نوشتیم تلخیم ولی شکر فروشیم تا از لبِ قند او نوشتیم از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا یعنی به پسند او نوشتیم آزاد شدیم از دو دنیا خود را که به بند او نوشتیم - - ما را به لب نجف نوشتند ما را رطب نجف نوشتند ای تاکترین سبویِ مستی ای پاکترین وضوی مستی ما مرد شراب عشق هستیم ای جانم از آبروی مستی ساقی چه کنیم آتشینیم مُردیم در آرزوی مستی برخیز که تر کنیم امشب از نامِ علی گلوی مستی - - با ناد علی بزن نوایی بسم اله اگر حریف مایی از کوثر عشق آب خوردیم از جام علی شراب خوردیم انگور ضریحِ نقره کوبیم عمریست که نابِ ناب خوردیم از شَعشعه‌یِ حضور گرمیم تا پرتو آفتاب خوردیم سوگند نمیرویم جایی ما نان ابوتراب خوردیم - - دلداده‌ی بی اراده هستیم یعنی که حلال‌زاده هستیم بر روی جهاز ، ناگهان گفت در حلقه‌ی جمع حاجیان گفت فریاد علی علیش پیچید بالاتر از اوج آسمان گفت دیروز به دوش او علی بود امروز علی علی بجان گفت شد محضرِ فاطمه شرفیاب جبریل...چنین نفس زنان گفت - - ای میر وزیری ات مبارک امروز امیری ات مبارک آورد اگر خدا علی را تا گم نکنیم ما علی را رو کرد برای آفرینش یک جلوه‌ی مرتضی علی را حق داشت نبی کسی نبیند او دیده که را؟ که را؟  علی را حک کردپیمبر ازهمان روز بر خاتمِ خویش یا علی را - - تا کعبه‌ی مومنین نمی‌شد این دین بزرگ دین نمی‌شد ای وای اگر قدم بکوبد با تیغِ دو دَم  دو دَم بکوبد او یک تنه صد سپاه را با یک جذبه‌ی خود بهم بکوبد زینب خود مرتضی است وقتی فریاد سرِ ستم بکوبد از حضرت حیدر است ارثش عباس اگر علم بکوبد - - تا تیغ خود از غلاف برداشت صد بار زمین شکاف برداشت گیرم که خیال خام دارد این خصم همیشه دام دارد گیرم که همیشه کینه توز است یا نقشه‌ی انتقام دارد ما شیعه‌ی مرتضی شدیم و این سیره چنین پیام دارد: ما را چه غم از هزار دشمن ایرانِ علی امام دارد - - ما فاتح قله‌ی جهانیم ما لشکر صاحب الزمانیم آیین علی همیشه جاریست آئینه‌ای از شکوهِ باریست آیین علیست رادمردی دور از ستم و سیاه کاریست آیین علیست دستگیری آیین علی گذشت و یاریست آیین علی علی بسازد در راه حسین سربداریست من را ببرید سرزمینش باشد برسم به اربعینش (حسن لطفی
صبح آمده برخیز، گل ناز منی ای عشق گران، لذت پرواز منی دستت بده تا بگیرمت در آغوش انگشت اشاره کن ،غزل ساز منی لبخند لبت به دیده ام شیرین است در مساله ی عشق همان راز منی حس میکنم این قلم به رقص افتاده بانگ خوش هر ترانه ،آواز منی پایان غزل نوشتم این را تو بخوان آن حالت سرخوشی در اعجاز منی 💞
با مهر علی شد یلِ هر طایفه ظاهر جانم بفدا مالک یلْ اشتری ات را
صبح آمده برخیز، گل ناز منی ای عشق گران، لذت پرواز منی دستت بده تا بگیرمت در آغوش انگشت اشاره کن ،غزل ساز منی لبخند لبت به دیده ام شیرین است در مساله ی عشق همان راز منی حس میکنم این قلم به رقص افتاده بانگ خوش هر ترانه ،آواز منی پایان غزل نوشتم این را تو بخوان آن حالت سرخوشی در اعجاز منی 💞
🌸 با شور و شعف ، جار زنم سَروَری اَت را در مُلک خدا از همگان برتری اَت را مانند همان سائل خوشبخت مدینه من آمده ام ؛ لطف کن انگشتری اَت را....😍 🆔
آبادی شعر 🇵🇸
🌸 با شور و شعف ، جار زنم سَروَری اَت را در مُلک خدا از همگان برتری اَت را مانند همان سائل خوشبخت م
ای شاه بنازم تو و آن دلبری ات را هم جاذبه هم دافعه ی حیدری ات را بیمارِ غمِ هجرِ گلِ آلِ رسولم ای کاش ببینم پسرِ آخری ات را
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم تو را نمی‌دهم از دست ، تا توان دارم سری به مستی نیلوفران صحرایی دلی به روشنی باغ ارغوان دارم اگرچه مرده‌ای، ای عشق! نعش نامت را هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم کز این کبود نفس گیر در امان دارم؟ میان سینه من آتشی است چون فانوس اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم 💙💙💜💜💐💐
مدح حیدر را همین جمله کفایت میکند خنده اش حتی یهودی را هدایت میکند [2روزتاعیدالله‌الاکبرغدیرخم!]
لالم از توصیفِ این لذت، چشیدن لازم است خواندن یک ″جامعه″ دور قبورِ سامرا...